eitaa logo
پرسه های اندیشه
1.7هزار دنبال‌کننده
762 عکس
457 ویدیو
1 فایل
ادمین @BASIRIIII
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسه های اندیشه
🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 ★ســــــــتــاره★ #پارت457🍁 خودم رو جلو کشیدم و بهش نگاه کردم. کاملا جدی بو
🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 ★ســــــــتــاره★ 🍁 احساسات رو کنار گذاشتم و سعی کردم تا گریه‌ام رو در نیاورده فراموشش کنم. _اینجا رو می‌بینی؟ رد دست رضا که تیکه‌ایی از جنگل رو نشونم می‌داد دنبال کردم. _آره. ماشین رو نگه داشت و هر دو پیاده شدیم. _اینا ملک شخصیه و همش باغه. ساخت و ساز هم ممنوعه. به ساختمون‌های ساخته شده اشاره کردم و گفتم: _ولی با پارتی و پول انگار میشه. _نه. اینجا غیرقانونی ساخته شده، کلی درخت‌ قطع کردن تا تونستن بسازن. _واقعا چطوری دلشون میاد؟ آخه حیف این طبیعت نیست؟ غمگین نگاهم کرد و نزدیکم اومد. _محیط زیست میگه اینا همش کار شهابه. _شهاب؟ امکان نداره! _من و تو میگم‌ ولی اونا کلی مدرک دارن که کار شهابه. _رضا درست و حسابی حرف بزن. داری کلافه‌ام می‌کنی. _بریم تو ماشین. تو داری می‌لرزی. تازه متوجه‌ی لرزش چونه‌ام شدم و سردم شد. به محض سوار شدن رضا بخاری رو روشن‌ کرد و به عقب برگشت. _صاحب‌های ملک‌ از شهاب شکایت کردند. میگن بدون اجازه اینجا ساخت و ساز کرده. اینجا هم باغ بوده و قطع درخت‌ها هم پای شهابه. _یعنی چی شکایت کرده؟ خوب مگه اول نفهمیدن که بیان بگن؟ _بیان به کی بگن؟ به دادگاه میگن دیگه. اونا هم دنبال سرنخ بودن و رسیدن به شهاب. چون یک تیکه از زمین به نام شهاب خریداری شده. احضاریه فرستادن ولی شهاب میگه به دستش نرسیده. _یعنی الان شهاب از دست قانون فرار کرده؟ -نه. مکثی کرد و سرش رو تکون داد. _به دست قانون سپرده شده. _یعنی...یعنی... زندانه! سرش رو تکون داد و آروم چیزی گفت که نشنیدم.‌ دستم رو جلوی دهنم گرفتم و ناباورانه اشک ریختم. شهاب چه سختی و تهمت بزرگی رو تحمل می‌کرده و من چه راحت در موردش فکرهای بد می‌کردم. _چرا زودتر بهم نگفتی؟ _به خاطر خودت، توی شرایطی نبودی که بدونی. _یعنی شرایطی که نمی‌دونستم کجاست بهتر بود؟ این که هر روز یه فکر احمقانه در موردش به ذهنم می‌رسید بهتر بود! _الانم فقط برای اینکه بیشتر از این جلو نری و یه بلایی سر خودت نیاری بهت گفتم وگرنه محال بودم بزنم زیر قول و قسمم. _نمیشه سند بذاریم برای آزادیش؟ _ستاره شهاب متهم به زمین‌خواریه. قطع هر درخت ده ملیون جریمه داره‌ و اگر بیشتر از سی تا درخت باشه بی برو و برگشت شیش تا سه سال زندانی داره. حیاط خونه‌تون فقط هفتاد تا درخت داره اینجا رو حساب کن. گریه‌ام از فکری که توی ذهنم تاب می‌خورد بالا گرفت. _ یعنی شهاب حالا‌حالاها باید زندان بمونه؟ _نه. نمی‌ذارم. وکیلش به یه‌ جاهایی رسیده که باید ثابت بشه. _اگه ثابت نشد چی؟ کلافه دستش رو توی موهاش کشید و چند باری چنگشون زد. 🌹رمان ستاره🍃 ✍🏻نویسنده ع. اکبری. ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹