همانطور که با عجله وسایلش را روی میز میچید اشک از پهنای صورتش روان شد. آن طرف میز رفتم و کنارش نشستم. فائزه فقط نگاهم میکرد و اشک میریخت. وقتی کمی آرام شد گفت:...
📚 این خاطره را با عنوان آرامشی از جنس خاک میتوانید از صفحهی ۳۱ شمارهی ۲۵۱ پرتومهر، مطالعه نمایید.
✍ نویسنده: خانم منتظرین
💡 پرتو مهر؛ تنها نشریه تخصصی آموزش و پرورش استان اصفهان
@PartoMehrMag
#خاطرات_معلمی