👓 کتابی که رهبر انقلاب امروز از آن تعریف کرد!
🔹 اخیراً یک کتابی دیدم که یکی از همین نویسندگان خودمان (آقای میرکیایی) که من از نزدیک [با ایشان] آشنایی ندارم ــ نوشته، به نام #سرگذشت_استعمار؛
❗️ پانزده شانزده جلد کتاب ۱۵۰ صفحهای، ۱۲۰ صفحهای است؛ تشریح میکند که استعمار چگونه در قارّهی آمریکا و در قارّهی آسیا توانست ثروتهای اینها را از بین ببرد و خودش را ثروتمند کند. کشور انگلیس ثروتمند نبود، فرانسه ثروتمند نبود، کشورهای اروپایی ثروتمند نبودند؛ اینها ثروت کشورهای دیگر را گرفتند. خب اینها به وسیلهی سلاح توانستند یک چنین کارهایی را بکنند. ذهنهای خلّاقی داشتند، درست است؛
🔹 تلاش هم خیلی کردند؛ اهل خطرپذیری بودند؛ اینها خصوصیّات خوب اروپاییها است امّا از این خصوصیّات چه استفادهای کردند؟ ایجاد نظام سلطه در عالم؛ نظام سلطه. یکی از بلاهای بزرگ امروزِ دنیا که هنوز تمام نشده و انشاءالله تمام خواهد شد، نظام سلطه است. نظام سلطه یعنی دنیا تقسیم بشود به سلطهگر و سلطهپذیر؛ یک عدّهای حتماً بایستی قدرتمندانه بر همهی دنیا حکمرانی کنند، کشورهای دیگری هم بایستی زیر پوششهای مختلف از اینها اطاعت کنند؛ این نظام سلطه است. این نظام سلطه را پیشرفت علمی اروپا به وجود آورد.
#چراغ_مطالعه (کانالی برای کتابخوانهای نوجوان)
https://eitaa.com/ParvazBaKetab
#بریدهی_کتاب
انگلیسیها مثل اسپانیاییها از خشونت و زور برای تغییر مذهب سرخپوستها استفاده میکردند. کشیشهای انگلیسی برای تسخیر سرزمین سرخها بخشهایی از انجیل را نقل میکردند: «از من بخواه. من بیدینان را به
تو میبخشم و جهان را مِلک تو خواهم کرد.»
به نظر آنها این «بیدینان» سرخپوستها بودند؛ پس خدا املاک آنها را به مسیحیان بخشیده است.
کشیشهای انگلیسی از جملات دیگری از انجیل برای سرکوب سرخپوستها استفاده میکردند: «هر کس که گردن به حکم فرمانروا ننهد، خلاف نظم الهى عمل میکند و آنها که چنین خلافی میکنند لعن و نفرین را
از آن خود خواهند کرد.»
انگلیسیها خود را حاکم سرزمینهای نویافته میدانستند. پس سرخپوستهایی که با آنها مخالفت میکردند مطابق انجیل، به نفرین خداوند دچار میشدند. هنگامی که سرخپوستها به بردگی وادار میشدند یا از چراگاههای خود رانده شده و دستهجمعی کشته میشدند، کشیشان انگلیسی همۀ این حوادث را نشانهای از آن «نفرین ابدی» میدانستند.
#سرگذشت_استعمار ج ۴، ص ۳۱
#چراغ_مطالعه (کانالی برای کتابخوانهای نوجوان)
https://eitaa.com/ParvazBaKetab
#بریدهی_کتاب
*داستان دو کتاب
«ویلفرد کنتول اسمیت» یک کشیش کانادایی بود که برای تبلیغ در شبه قارۀ هند راهی این سرزمین شده بود. اسمیت پیش از حرکت به هند، در انگلستان در گردهمایی جهانی مبلّغان شرکت کرد. «هندریک کرامر» برگزارکنندۀ این گردهمایی، در کتاب «پیام مسیحی در دنیای غیر مسیحی» که به مناسبت همین مراسم منتشر کرده بود، همۀ ادیان دیگر را رد کرده، پیروان آنها را خطاکار میدانست.
اسمیت در حالی که جملات کرامر در ذهنش تکرار میشد، راهی هند شد و برای تبلیغ مسیحیت در میان بوداییها و تعداد اندکی از مسلمانان، عازم کوههای هیمالیا شد. او در یکی از گردنههای هیمالیا با پیرمرد بسیار فقیری روبه رو شد که میوههای وحشی و کوهی را برای فروش به کنار راه آورده بود.
پیرمرد پابرهنه بود و آن قدر فقیر بود که حتی پولی برای خریدن سنگ ترازو نداشت. او یک سنگ بزرگ و دو سنگ کوچک را که ادعا میکرد دو پوند (حدود ۹۰۰ گرم) وزن دارند به جای وزنۀ ترازو به کار میبرد.
اسمیت از پیرمرد خواست دو پوند میوه به او بدهد و هنگامی که پیرمرد سنگها را در ترازو گذاشت به او اعتراض کرد که: «من از کجا مطمئن باشم که تو راست میگویی و این سنگها دو پوند وزن دارند؟»
پیرمرد در پاسخ اسمیت، با آرامش فقط این آیۀ قرآن را بر زبان آورد: «خدا بندگانش را به خوبی میبیند.» و به کارش ادامه داد.
اسمیت از ایمان عمیق این پیرمرد فقیر در گردنههای دوردست هیمالیا به شدت شگفتزده شد. آیا او میتوانست با تبلیغ مسیحیت ایمانی محکمتر و عمیقتر از این را به او ببخشد؟ بار دیگر جملات کرامر و ایمان سرسختانۀ او را به باطل بودن همۀ ادیان به جز مسیحیت
به یاد آورد و آرزو کرد ای کاش کرامر هم آنجا بود.
اسمیت به کشورش بازگشت و بقیۀ عمر را به تحقیق دربارۀ اسلام پرداخت و به یکی از اسلامشناسان بزرگ مغربزمین تبدیل شد. کتابهای «دربارۀ درک اسلام» و «اسلام در تاریخ جدید» از مشهورترین کتابهای او هستند.
#سرگذشت_استعمار ج۴ ص۱۱۲
#چراغ_مطالعه (کانالی برای کتابخوانهای نوجوان)
https://eitaa.com/ParvazBaKetab