فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پلیس لندن مهمان نذری امام علی(ع) شدند
شیعه باید جهانی شود اینه ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو مسجد سفره سادهای برای افطار پهن شد، کسی فکرش را نمیکرد یک سویه سفره رییسجمهور هم نشسته باشد
روباه در حادثهای دمش را از دست داد.
روباههای گله از او پرسیدند دمات چه شد؟ روباه دمبریده با حیلهگری گفت که خودم قطعاش کردم! همه با تعجب پرسیدند چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.
احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه دمبریده رفت و گفت: تو که گفته بودی سبک شدهام و احساس راحتی میکنم. منکه بسیار درد دارم!
دمبریده گفت: صدایش را درنیاور!
اگر نه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ والا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت... همان بود که تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند و این حکایتی بسیار آشناست...
وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاسگر ها و خلافکارها زیاد میشوند
آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند.
گاهی هم آنها را دیوانه میدانند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آشپزی در ماه رمضان
بعیده با دسر فرنی آشنایی نداشته باشید اما تو این ویدیو یاد میگیرید با چندتا ابتکار یه فرنی بستنی خوشمزه با بیسکوییت بپزید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون بخیر...😊💐
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری
از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
#یا_صاحب_الزمان ❤️
#امام_زمان ❤️
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🖤🥀
یهصلواتبرایسلامتیامامزمانمیفرستی🌸
ای گل نرگس ماه رمضان تقریبا به اخر رسید ولی نیامدی اخر ما را لایق ندیده ای
مأمور سیا و کارشناس براندازی در بغداد/ آلینا رومانوفسکی کیست؟
ده روز پس از انتصاب سفیر جدید ایران در بغداد، به نظر میرسد آمریکاییها تکاپو برای اعزام سفیر جدید خود به عراق را تشدید کردهاند. خبرها حاکیست آلینا رومانوفسکی سفیر جدید آمریکا در عراق خواهد بود.
#آلینا_رومانوفسکی کیست؟
رومانوفسکی ده سال سابقهی کار در سیآیای و همچنین «آژانس توسعهی بینالمللی آمریکا» (USAID)، را در کارنامه دارد. او فارغ التحصیل دانشگاه #تلآویو است و به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، عربی و عبری تسلط کامل دارد.
یکی از نقاط عطف زندگی شغلی رومانوفسکی پیوستن او به «آژانس توسعهی بینالمللی آمریکا» موسوم به USAID بود؛ نهادی که یکی از قدرتمندترین بازوهای قدرت نرم و نفوذ بینالمللی واشینگتن با هدف دخالت سیاسی و براندازی در کشورهای مختلف محسوب میشود.
سابقه او در USAID باعث شد که ترامپ او را سفیر آمریکا در کویت برای نظارت بر فشار حداکثری و براندازی مدنظر ترامپ علیه ایران کند. حالا باید دید آوردن چنین فردی با چنین سوابقی از کویت به عراق با چه هدفی است؟ و در مصاف با #آل_صادق سفیر جدید و کارکشته ایران و گروه های مقاومت چه خواهد کرد؟
#عاکف_سلیمانی
🔴اخلاص در عمل یعنی چی؟(بسیار زیبا و آموزنده)
🌸امام باقر (علیه السلام) فرمود : اخلاص نداشتن در اعمال مانند ريختنِ سركه در عسل است .حتی اگر سركه كم باشه ، كلّ عسل رو فاسد مي كنه و اين عسلِ فاسد رو كسي روز قيامت از شما نمي خره،یعنی شما اخلاص نداشته باشی کارهای خوبتو روز قیامت برات حساب نمیکنن.
🌻پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله مي فرمايند : عملت رو خالص كن ! محض خدا كار كن !
همين عمله كم براي تو كافيه،ولو كم باشه ولي كافيه، يه نيمه شب پاشو دو ركعت نماز بخون ، اما با اخلاص ،اين برات كافيه.
🌕درجات اخلاص:
✳️درجه اول:
اولين درجه از اخلاص كه اتفاقاً در همين اولين درجه اخلاص همه مون مونديم و رفوزه ایم اينه كه به به و چه چه و انتقاد مردم برات اهمیت نداشته باشه.
نه با تشویق مردم باد كني و نه با تقبيحِ مردم روحيه تو از دست بدي،
🌟اين اولين درجه از اخلاصه كه فقط و فقط "براي خدا "كار كني.
🔅لذا امام (ره) مي فرمودند: ما مأمور به وظيفه هستيم و نتيجه براي ما مهم نيست,اين كه مردم چي مي گن و چه عكس العمل و رفتاري خواهند داشت هيچ ربطي به ما نداره
✳️درجه دوم اخلاص:
درجه دوم اخلاص اينه كه تمامِ دنيا رو ، به ثانيه اي معصيتِ محبوب و معشوق و خالقِ خودت نفروشي ! تمامِ دنيا رو .
درسته سخته ولی با توسل به اهل بیت و یاری خواستن ازشون امکان پذیر میشه
♻️یکی از علمای بزرگ كتابي رو نوشته بود ، عالم دیگه ای اون رو به نامِ خودش چاپ مي كنه!
نويسنده اصلي كتاب وقتي مي بينه ، شخصي پيدا شده كه كتاب اولش رو به نام خودش چاپ كرده ، جلد دوم كتاب رو هم پيش اون مي بره و بهش مي ده ، مي گه: اين هم دومي،به نام خودت چاپ کن! چون من مي خواستم اين معارفِ حق گسترش پيدا كنه ، چه بهتر كه به نام خودم نباشه !
به این میگن اخلاص،یعنی کار فقط برای خدا!
🌺امام صادق (علیه السلام) به پسرِ صالح ( يكي از اصحابشون ) مي فرمايند : خداوند يه بندگاني داره كه اينها عملشون پاك هست .
حالا پاک یعنی چی؟ یعنی از کم و زیادش حرفی نمیزنن،بلکه میگن همینی که آورده بی غل و غش و خالص بوده،چون اعمالشون برای خدا بوده پس از دید فرشته ها هم مخفیه و از اعمالش باخبر نیستن،بین خودش هست و خدا، پس خود خدا هم براش جبران میکنه.
✳️درجه سوم اخلاص:
مي فرمايند : انسانِ مخلص حتي عملش رو براي بهشت يا جهنم هم انجام نمي ده . ديگه كم كم اين مراحل داره سخت و سخت تر مي شه و بالاتر مي ره...
🌱يعني عملش رو صرفاً براي خدا انجام مي ده . حتي از شوقِ بهشت يا از ترسِ جهنم هم عمل انجام نمي ده، فقط براي خدا.
يعني :خدايا ! چون دوستت دارم ، برات عبادت مي كنم ! فقط و فقط از روي عشق و علاقه به تو.
✳️درجه چهارم اخلاص :
مي فرمايند:“ يكي از بالاترين درجاتِ اخلاص،اينست كه انسان ، در عبادتِ خويش ، انتخاب كننده نباشد.
🌸خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد : من بنده ام رو خلق كرده ام كه وظيفه اش رو انجام بده ، نه هر عبادتي كه دلش خواست!
💠مثلاً مي خوان سفره رو جمع مي كنن ، سفره هم وسط راهه . مي گه حالا من تعقيبات نمازم رو بخونم ! برو كمك كن سفره رو جمع كن !
🔰يا در كاروان مشهد ، يه عده دارن مي رن حرم ! ديگ ها هم نشسته مونده ! دل مي گه برو حرم ، اما خدا مي گه وظيفه ات رو انجام بده ، بشين ديگ ها رو بشور ، من اون تأثيري كه حرم داشت رو ، روي تو مي ذارم . از من چي مي خواي ؟ خودم بهت مي دم ، توي همين آشپزخونه بهت مي دم .
🌟حتی بود طلبه ای که با یک ذکری چله گرفت تا پرده ها بعد از روز چهلم براش کنار برن،روز بیست و پنجم براش مهمون اومد و طلبه بر سر دوراهی گرامی داشتن مهمون و ادامه ی ذکر موند، پس بخاطر رضای خدا مهمون رو بر خواسته ی خودش مقدم دونست، پس خدا هم چیزی که قرار بود در 40 روز بهش بده در همونجا یعنی بیست و پنج روز بهش داد...
📙حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
♦️آن همه شعار درباره صادرات واکسن ایرانی پوچ بود؟/ تولیدکنندگان: حتی دولت خودمان واکسن ها را نمی خرد چه برسد به صادرات
شرق نوشت :
🔹سیناژن شش میلیون، پاستور سه میلیون، رازی چهار میلیون، نورا ۲.۵ میلیون و اکتوورکو سه میلیون دز واکسن روی دستشان مانده و تاریخ مصرف آن در حال انقضاست.
🔹دو تولیدکننده واکسن فخرا و اسوه هم اطلاعاتی درباره واکسنهای رسوبکرده در انبارهایشان ندادند، اما همگی این هفت تولیدکننده واکسن حالا شاکی هستند و بهتازگی در نشست کمیته دارو و غذای کمیسیون بهداشت مجلس حاضر شده و زبان انتقاد از دولت را باز کردهاند.
🔹آنها میگویند نه بازار داخلی متقاضی مصرف واکسنهایشان است و نه بازار صادراتی برای آن وجود دارد. این هفت تولیدکننده میگویند اگر دولت واکسنشان را نخرد، نقرهداغ و زمینگیر میشوند و دولت باید از آنها حمایت کند.
غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد
🔻سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد. سردار نیساری فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهید حججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️ در این شبهای عزیز، شهدایی را که امنیتمان را مدیونشان هستیم، فراموش نکنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه حضرت علی (علیه السلام)انشاءالله خدا امسال درتقدیرهممون زیارت کربلا روبنویسه 🤲
🍃🌸پیامبر مهربانے (ص):
《به یڪدیگر هدیه دهید
تانسبت به
همدیگر با محبت شوید،
به یڪدیگر هدیه دهید؛
زیرا هدیه
ڪینه ها را مےبرد. 》
📚کافےج5 ص144
#حدیث