کانال دوستان پاتوق
💠♥️💠 ♥️💠 💠 #part129 صدا کمی بلند است و نگرانم میکند. بلند میشوم و گوشه ي پرده را کنار میزنم. برق
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part130
سرم را پایین میاندازم و شرمنده،به دنبال بابا کشیده میشوم...
بابا عرض سالن را با قدم هایش میپیماید و هر از گاه،دست به
موهایش میکشد..عادت زمان هایی که عصبانیست...
ورودي سالن میایستم و چشم به زمین میدوزم..
عمو کلافه وارد سالن میشود و کنار من میایستد
:_مسعــــود این چه کاري بود کردي؟
لحن عمو جدي است و کمی نگرانم میکند.
بابا به طرفش برمیگردد،اما روي صحبتش با من است
:+الآن وقت حواب دادنه نیکی...یا ما یا این پسره؟
هول میشوم... من چرا باید در این دوراهی قرار بگیرم؟
خدایا،میشود بیدارم کنی؟این کابوس جانم را میبلعد...
با سر انگشتانم بازي میکنم:بابا...بابا من.....
عمو جلو میرود
:_داداش....
بابا کلافه چشم هایش را میبندد
:+وحید دخالت نکن...نیکی...جواب من یه کلمه است.. حاضري براي
همیشه من و مادرت رو فراموش کنی و زن این پسره بشی؟
سریع و ناخودآگاه میگویم:نــــــهکلامم قاطع و بُرَّنده است.. آنقدر که خودم متعجب چند لحظه مات
میمانم...
بابا نفس راحتی میکشد و روي نزدیک ترین مبل میافتد...
اشک هایم جاري میشود...
چه معامله ي سختی...
بابا به طرف عمو برمیگردد
+:شنیدي وحید؟؟اینم جواب نیکی...
عمو دوباره جدي میشود
:_کاري به جواب نیکی ندارم..فقط به من بگو جرم سیاوش چیه ؟
اینکه به نیکی علاقه داره؟. من میگم چرا حرمت هارو شکستی؟؟
سیاوش تنها دوست منه.. شریک منه...مادرش حق مادري گردن من
داره... تو همیشه از مهمونت اینجوري پذیرایی میکنی؟
علت ناراحتی عمو را درك میکنم...
بابا بلند میشود و به طرف عمو میرود
:+این پسره مهمون نیست...بختکه..افتاده رو زندگیم و داره نابودش
میکنه..
صداي هردویشان بالا رفته و این نگرانم میکند...
:_مسعود،این آدم که تو حتی اسمش رو به زبون نمیآري،برادرمنه..برادرخوندم... اون موقع که تو و محمود یادتون نبود پدر و مادر
دارین...اگه سیاوش نبود من نمیدونستم تو غربت باید چی کار کنم...
موقع مردن مامان اونجا بودي؟؟ نه،نبودي...یاسینِ بالا سر مامان رو
همین پسره خوند،که تو حتی حاضر نیستی اسمش رو بیاري...
وقتی بابا حتی کنترل خودش رو نداشت،سیاوش بهتر از من مراقبش
بود...
بابا سري به تاسف تکان می دهد
+:میدونستم یه روز منت اون روزا رو سرم میذاري...
:_منتی نیست...من هرکاري کردم وظیفه ام بوده... ولی خواستم
بدونی من مدیون سیاوش ام... هرکاري هم لازم باشه میکنم،تا به
نیکی برسه...قبلا هم بهت گفتم...داري کاري رو میکنی که محمود با
تو کرد...
جواب نیکی رو شنیدي و خیالت راحت شد؟؟ نه مسعود،
باختی...چون دخترنازپرورده و عزیز دردونه ات به خاطر باباي
لجبازش پا رو دلش گذاشت...فکر نکن نیکی رو حفظ کردي و برنده
شدي...
باختی داداش...باختی؛قلب دخترت رو باختی!
بابا نگاه نافذش را به صورت من و بعد به عمو میدوزد...
#ادامه_دارد
#فراری
💠
♥️💠
💠♥️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوندا
تو میدانی آنچه را که من نمیدانم
در دانستن تو آرامشیست
و در ندانستن من تلاطمهاست
تو خود با ارامشت تلاطمم را ارام ساز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی نگاه خداست
دعا میکنم که
هرگز خداوند ....
چشم ازتون برنداره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزگارهای قدیم.....
🌹
🍁آرامش آسمان شب
✨سهم قلبتان
🍁و خداوند
✨روشنى ِ بى خاموشِ
🍁تمـام لحظه هايتــان باشد
✨در این شب زیبای پائیزی
🍁آرزو دارم...
✨"غیر از خدا
🍁محتاج کسی نشوید"
شبتون بخیر 🍁🍂
🍃🌸به نام گشاینده کارها
🍃🌸ز نامش شود سهل دشوارها
🍃🌸با توکل به نام الله
🍃🌸سلام صبح شما بخیر
🍃🌸لطف خدا همیشه
🍃🌸شامل حالتـان باد
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم
🍃🌸 الهی به امید تو
@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌تلاوت قرآن
فرازی زیبا و دلنشین از سید جواد حسینی
@Patoghedoostanha
🌺آیه ای از کلام نور
✨لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
💚لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ
✨وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا ﴿۲۱﴾
✨قطعا براى شما در اقتدا به
💚رسول خدا سرمشقى نيكوست
✨براى آن كس كه به خدا و روز
💚بازپسين اميد دارد و خدا را
✨فراوان ياد مى كند (۲۱)
📚 سوره مبارکه الأحزاب
✍آیه ۲۱
@Patoghedoostanha
گفتند که عاشقی و دیوانهای
در باب خیال و خم ابروی کهای
گفتند بگو؛ به قصد قربت گفتم
سید علی الحسینی الخامنهای
هر کس ز ولایت و ولیّ دور شود
همسایه ی دشمن است و منفور شود!
پروانه صفت، گِرد ِعلی میگردیم
تا دیده ی هر فتنه گری کور شود!