«🕊🤍»
•
عَلےاِمرُوز،سِپٰاھ؏ـلَو؎مےخوٰاهَد
رَهبَر؎؛مِلتبیٰداروقَو؎مےخوٰاهَد...!
@Patoghedoostanha
آخر بہ عشق اینڪہ خودٺ ضامنم شوے
یڪ شب بہ عمد طعمہ صیاد مےشوم
#علی_طلوعی ✍
#امام_رضا 💚
°•♡°•
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
♦️هر روز یک حکایت
🔹️روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.
چون روزی چند بر این حال بود، کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان. بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!
گفت: معجونی ساخته ام از شش جزئ و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد.
گفتند: آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید
گفت: نخست اعتماد بر خدای است،
دوم آنچه مقدر است بودنی است،
سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست
چهارم اگر صبر نکنم چه کنم، پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم،
پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.
ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد
چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#چهارشنبههای_امامرضایی
🌹امام رضا(ع):
هر گاه سختىاى به شما رسید، به واسطه ما از خدا کمک بجویید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تفاوت جالب شوهرها و دوستپسرها
حقیقت اینه اگر کسی واقعا یکی رو بخواد میره باهاش ازدواج میکنه نه این که چند سال ازش سوءاستفاده کنه و بعد ولش کنه بره❌
🌴💎🌹💎🌴
♡••
از مشرقِ نگاهِ تُـو خورشید مۍدمَد
صُبحۍ ڪہ با تُـو مۍشود آغاز
دیـــــــدنۍســـت...!
#فاضلنظرے
✍مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مثال خوبی زده است که یک زنی دارای پسری میشود و شوهرش مرحوم میشود. پیش خودش گفته بود که وسایل نان و آب را شوهرم برایم گذارده است.
با این پسر زندگی میکنم. وقت پیری هم او بزرگ شده است و عزیز و انیس من است.
بچه شش هفت ساله شده بود.
یک روز این زن از خانه رفت بیرون، دید پسرش در میان بچهها از همه ضعیفتر است.
بچههای کوچکتر از او، وی را به زمین میزنند. این زن خیلی غصهدار شد.آمد فکر کرد دید این بچه بابا ندارد. پدرها میآیند بچههایشان را میبرند و این پسر میبیند.فکر کرد که چه کند.
یک نقاش آورد و گفت:
عکس یک جوان رشید را بکشد و برای او نشان و شمشیری بگذارد. نقاش عکس را کشید. آن را قاب کرد و روی دیوار نصب نمود و پردهای روی آن کشید.
فردا که بچه خواست از خانه بیرون رود گفت: می خواهی پدرت را ببینی؟
گفت: بله. پرده را کم کم کنار زد.
این بچه چشمش را به عکس دوخت.
همان طور که نگاه می کرد دید بازوی بزرگی دارد.
یک تکان به بازوهایش داد. نگاهی به ابرو و صورت پدرش کرد،چهرهاش باز شد.
نگاهی به سینه او کرد و سینه را جلو داد.
مادر گفت:هر وقت کسی با پدرت کشتی می گرفت، پدرت پای او را میگرفت و به پشت بام میانداخت.
بعد از این او قوت و قدرت گرفت.
وقتی از خانه بیرون میآمد بچهها جرات نمیکردند نزدیک او بروند.
کسی که یاد ولی خدا و عزیز خدا میکند، قوی میشود.
شما هم غصهدار نباشید چون صاحب دارید.
خدا و پیامبر صلیالله علیه و آله و امامان علیهم السلام صاحب شما هستند.
در پیشامدها واضطرابها شکست نخورید.
صاحب ما همه ما را یاد میکند. ما را رها نمیکند.
انسان که یاد #امام_زمان(عجل الله) کند، این طور میشود.
میرزا جواد آقا برای غیبت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) این مثل را زد که مردم سرشکسته نباشند و بدانند صاحبی دارند.
📚کتاب طوبی محبت، ص ۱۰۸
♡••
مآدࢪخانہےسلطانسࢪوسامانداࢪیمـ
هـࢪچھداࢪیمـزِآقـاےخُࢪاسـانداࢪیمـ...