چه خون چکان ورقی شد چکامه های دلم
که شرحه شرحه سرودم فقط برای دلم
چه گویمت، که فتادم ز چشم دشمن و دوست
حدیث قطره ی اشک است ماجرای دلم
شبی به مهر نشستی برابرم تا صبح
به روی کس نگشودم دَرِ سرای دلم
همیشه سنگ صبوری، امید زندگی ام
بمیرمت که نشستی چنین به پای دلم
سزای آنکه نشستی درون سینه ی من
چنین به ناز نشاندم تو را به جای دلم
الاهه ی غزلی نازنین و ویرانگر
شکسته ام همه بتها ، توئی خدای دلم
#بهرام_احدی_نیا
@Patoghedoostanha