این روزها از دوری ات دلتنگ و بیمارم
مانند گیلان خیسِ اشکِ شورِ نمدارم
از داغی ام دستان من سرد است و یخبندان
تمثیل یک کوهم ولی انگار تبدارم
ابری درون بغض من طوفان بپا کرده
همراهِ بغض رشت هی پرسوز می بارم
به دستهای یخ زده دیگر امیدی نیست
با چشمهایم توی سینه عشق میکارم
تنها ترین عابر شدم در کوچه های عشق
باید شبی از عشق تو من دست بردارم
گاهی کمی شیرین شده ابیات اشعارم
گاهی ولی مانند قهوه های قاجارم
دیگر برای زندگی کردن مجالی نیست
اصلا حواسم نیست...گفتم دوستت دارم؟؟؟
#فاطمه_حبیبی_مهریاس
🌹🌹🌹