eitaa logo
کانال پاتـــــوق دوستـــــان
2.4هزار دنبال‌کننده
118.9هزار عکس
84.4هزار ویدیو
263 فایل
سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما سروران وبزرگواران کانال پاتوق بهترین جملات زیبا, مذهبی , واشعار وبهترین جملات ناب لینک کانال @Patoghedoostanha
مشاهده در ایتا
دانلود
تغییر دادن گفتار به مراتب آسانتر از تغییر دادن افکار است پس از گفتار خود شروع کنيد برای تغییر نتایج زندگی باید اعمال و افکار شما متغير شود . برای تغییر افکار ، از تغییر کلام استفاده کنید تا آرام آرام این کلام بر ذهن نیمه هشیار شما اثر بگذارد و فکر شما عوض شود . مادامی که همان روش های قدیمی را داشته باشید نتایج قبلی تکرار و تکرار می شوند اگر آنها کارساز بودند زندگیتان به گونه ای دیگر بود. لازم است که کلا روش های خود را عوض کنید اگر خواهان چیزهای بهتری هستید .🌴💎🌴
بزرگ فڪر ڪن "تقدیر" تقویم افراد عادے ست ...🌴💎🌴 و "تغییر" تدبیر افراد عالے ..🌴💎🌴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈• بر دوخت حسین رقیه جان صلوات🖤 بر سه ساله عمه ی شهیدان صلوات🖤 بر دردانه ارباب صلوات 🖤 بر او که مثل عمویش🖤 باب الحوائج است صلوات🖤 ▪️الّلهُمَّ ▫️صلّ ▪️علْی ▫️محَمَّد ▪️وآلَ ▫️محَمَّدٍ ▪️وعَجِّل ▫️فرَجَهُم خدایا در این روز معنوی به حرمت آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام 🖤 و شهادت حضرت رقیه(س)🖤 تمام فرزندان سرزمینم را سلامت و زیر سایه پدر و مادر نگهدار بارالها هیچ پدر و مادری نگران و داغدار فرزندانشون نگردند آمیـــن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام ای صاحب جلال و بزرگواری          
ماهیان از تلاطمِ دریا به خدا شکایت کردند و چون دریا آرام شد، خود را اسیرِ صیاد یافتند! در تلاطم‌هایِ زندگی حکمتی نَهُفِته است؛ از خدا بخواهیم دلمان آرام باشد، نه اطرافمان💙
🌴🌹🌴 خداوندا...!!! کمکم کن تا بدانم، دنیا محل خطاها و گناهاست، رنجش ها و عذاب هاست.... پس دستم را بگیر و رهایم نکن 🌴💎🌴بارالها کمکم کن تا بدانم چه ثروتمند چه قدرتمند چه فقیر چه مغرور ... آخرین پوشش همه کفن است 🌴💎🌴 مهربانا کمکم کن که دل بسته ی خالق شوم نه مخلوق، مخلوق را تو خلق کردی ، تو خالق تمام این هایی ..... پس به تو دل ببندم که بزرگی و خدایی.. آمین یاذالجلال والاکرام ای صاحب بزرگی و کرامت اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍوعَجل فرجهم🌴💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴پروردگارا تو را سپاس می گوییم. که هنجار راستی را بنیاد نهادی. زمین و آسمان، آب و گیاهان را آفریدی. با مهر خود، روشنایی و شادی را برای زندگی مردم پایدار ساختی. به ما آموختی تا با منش نیک به تو نزدیک شویم.🌴💎🌴 با گفتار نیک، آیین راستی را گسترش دهیم. و با کردارنیک، سازنده و سود رسان باشیم. اکنون که با گردش زمان، روزی تازه فراهم گشته است. با دست های برافراشته تو را نیایش می کنیم.🌴💎🌴 برآنیم تا با کارهای درست خود. که از دانایی و خرد سرچشمه می گیرد. آرامش و آسایش را برای مردم جهان افزون گردان.🌴💎🌴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪار خــدا نشد ندارد او خـوب می داند ☀چطور در و تختہ را بہ هم جور ڪند خواستہ‌هایت را بــہ او بــسپــار ☀او حتما راهی برای رسیدن بہ آرزوهایت برایت مهیا میڪند 🌹روزتون در پناه خداوند مهربان🌹
و خوشبختی گاهی داشتن یک لبخند از اعماق دل است...
حکایت خر و زنبورها در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی می کردند. 🌴💎🌴 روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول خوردن می شود. از قضا، گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود، می کند و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی می بیند، زبان خر را نیش می زند و تا خر دهان باز می کند او نیز از لای دندانهایش بیرون می پرد. خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد می کند، عر عر کنان و عربده کشان زنبور را دنبال می کند. 🌴💎🌴زنبور به کندویشان پناه می برد. به صدای عربده خر، ملکه زنبورها از کندو بیرون می آید و حال و قضیه را می پرسد. خر می گوید : « زنبور خاطی شما زبانم را نیش زده است باید او را بکشم.» ملکه زنبورها به سربازهایش دستور می دهد که زنبور خاطی را گرفته و پیش او بیاورند.🌴💎🌴 سربازها زنبور خاطی را پیش ملکه زنبورها می برند و طفلکی زنبور شرح می دهد که برای نجات جانش از زیر دندانهای خر مجبور به نیش زدن زبانش شده است و کارش از روی دشمنی و عمد نبوده است. ملکه زنبورها وقتی حقیقت را می فهمد، از خر عذر خواهی می کند و می گوید: « شما بفرمائید من این زنبور را مجازات می کنم.»🌴💎🌴 خر قبول نمی کند و عربده و عرعرش گوش فلک را کر می کند که نه خیر این زنبور زبانم را نیش زده است و باید او را بکشم.🌴💎🌴 ملکه زنبورها ناچار حکم اعدام زنبور را صادر می کند. زنبور با آه و زاری می گوید: « قربان من برای دفاع از جان خودم زبان خر را نیش زدم. آیا حکم اعدام برایم عادلانه است ؟» ملکه زنبورها با تاسف فراوان می گوید: « می دانم که مرگ حق تو نیست. اما گناه تو این است كه، در این ماجرا، با خر جماعت طرف شدی که زبان نمی فهمد و سزای کسی که با خر طرف شود همین است»🌴💎🌴 باید آهسته نوشت با دلی خسته نوشت گرم و پر رنگ نوشت روی هر سنگ نوشت تا بدانند همه: که اگر عقل نباشد ، جان نیست🌴💎🌴
"" او "دزدى ماهر" بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبت‌هایشان گفتند: چرا ما همیشه با "فقرا و آدمهایى معمولى" سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به "خزانه سلطان" بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد. البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها ... تمامى "راهها و احتمالات" ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام "بهترین راه ممکن" را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند. خزانه "مملو از پول و جواهرات قیمتى" و ... بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام "طلاجات و عتیقه جات" در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر کرده باند به "شى ء درخشنده و سفیدى" افتاد، گمان کرد "گوهر شب چراغ" است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد "نمک" است! بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت "خشم و غضب" دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه "حادثه اى" اتفاق افتاد؟ او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت: افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما "به هدر رفت" و ما "نمک گیر سلطان" شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود "مال و دارایى پادشاه" را برد، از مردانگى و مروت به دور است که "ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ..." آنها در آن دل سکوت سهمگین شب، بدون این که کسى بویى ببرد "دست خالى" به خانه هاشان باز گشتند. صبح که شد و "چشم نگهبانان" به "درهاى باز خزانه" افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به "جواهرات سلطنتى" رسانیدند، دیدند "سر جایشان" نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در "میان بسته ها" مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد و ... بالاخره خبر به "گوش سلطان" رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و "شگفت آور" بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت: عجب! این چگونه دزدى است؟ براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى "چیزى نبرده" است؟! آخر مگر مى شود؟! چرا؟... ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم ... در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده "در امان" است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم. این اعلامیه سلطان به گوش "سرکرده" دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را "معرفى" کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید: این کار تو بوده؟! گفت: آرى... سلطان پرسید: "چرا آمدى دزدى" و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟ گفت: "چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت ..." سلطان به قدرى "عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى" او شد که گفت: حیف است جاى "انسان نمک شناسى" مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در "دستگاه حکومت" من "کار مهمى" را بر عهده بگیرى، و حکم "خزانه دارى" را براى او صادر کرد. آرى... "او "یعقوب لیث صفاری" بود و پس از چند سالى حکمرانى در مسند خود "سلسله صفاریان" را تاسیس نمود." * یعقوب لیث صفاری "سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی"(پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاه آباد واقع در ۱۰ کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. * گفتنی است در کنار این آرامگاه بازمانده های شهر گندی شاپور نیز دیده می شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من از تمام دنیا شبی بریدم تو ر که دیدم میان چشم مستت چه ها ندیدم تو را که دیدم 🌴🍁🌴 غم تو را همان شب که دل سپردم به جان خریدم قسم به جان تو من به جان رسیدم تورا که دیدم ...🌴💎🌴
❣فرمول زندگى من خيلى ساده است...! صبح ها از خواب بيدار ميشوم و شب ها به تخت خواب بازميگردم در اين بين سعى ميكنم باشم...🌴🍁🌴
زیبا باش زیبا زندگی کن زیبا بیندیش زیبا بخند تنها راهزنی که دار و ندار آدمی را به تاراج می برد، اندیشہ های منفی خود اوست..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا 💙 ذکرت، نامت سپری است‌ که تمام دردهایمان را پس میزند و تمام نداشته‌هایمان را  پایان می دهد  و تمام داشته‌هایمان را اعتبار می‌بخشد. پس با نام اعظمت  آغاز می کنیم روزمان را 💙بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 💙 💎 الهی به امیـد تو💎 ‎ 🌱 🌱          
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه انسانها کافیست. دعا میکنم هر ڪجا خسته و پرغصه شدی دستی از غیب به دادت برسد و چــہ زیباست که آن دست “خدا” باشد و بس. سلام صبحتون خدائی 🌴💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یامن اسمه دعوا وذکره شفا خدایا بحق حسین ع بیماران لباس عافیت بپوشان 🤲 اللهم اشف کل مریض😔 الهی امییین یارب العالمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعرخوانی زیبای حمیدرضا برقعی در حرم امام رضا علیه السلام🌴💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثبت فکر کن احساست رو خوب کن فرکانست رو قوی کن و آرام باش آنگاه منتظر اتفاقات بی‌نظیر باش 🌴💎🌴 محکم بنویس (با مثبت نگری آرامش را به زندگیم میآورم).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربان باش🌴💎🌴 مهربانی زبان مشترک همه دلهاست مهربان که باشی افکارت زیباست آسمانت رنگ دیگری دارد و این گونه دنیایت زیبا میشود ...🌴💎🌴 ‌‌‌‌‌‌‌