eitaa logo
کانال دوستان پاتوق
2.7هزار دنبال‌کننده
122.2هزار عکس
88.2هزار ویدیو
266 فایل
سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما سروران وبزرگواران کانال پاتوق بهترین جملات زیبا, مذهبی , واشعار وبهترین جملات ناب لینک کانال @Patoghedoostanha
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال دوستان پاتوق
💠♥️💠 ♥️💠 💠 #part47 هر دو میخندند. سیاوش میگوید:بفرمایید بشینید خواهش میکنم،من مزاحمتون نمیشم مینش
💠♥️💠 ♥️💠 💠 :+از احوالپرسی هاي شما وحیدجان،شما نیکی خانم هستی؟ لبخند میزنم:بله خودمم حاج خانم به گرمی بغلم میکند و میگوید:تعریفت رو از وحید و این اواخر،از سیاوش زیاد شنیدم. مشتاق دیدار بودیمـ +:شما لطف دارین،ممنون :_بفرمایید،بشینید خواهش میکنم... حاج خانم روبه رویمان مینشیند. عمو میگوید:حاج خانم حق دارین از دست من ناراحت باشین،من تسلیم و البته شرمنده حاج خانم میخندد،چهره اش دوست داشتنی است و نگاهش گیرا. +:نه پسرم،این بار رو عیب نداره... بالاخره مهمون داري دیگه آقاسیاوش برایمان چاي میآورد،تعارف میکند و خودش کنار عمو مینشیند. حاج خانم میگوید:خب نیکی جان،تا کی اینجایی؟ :+دقیق نمیدونم...ویزام که شش ماهه اس،حالا تا هروقت که مامان و بابام بذارن و البته تا وقتی که مزاحم عمو نباشم. عمو اخم ظریفی به ابروهایش میدهد. آقاسیاوش میپرسد:کجاها رفتین؟؟گشت و گذار منظورمه عمو چایی اش را برمیدارد:فعلا هیچ جــا،فردایی ،پس فردایی وقتداري بریم باهم گردش؟ :_آره آره حتما عمو رو به من برمیگردد:نیکی جان مشکلی که نداري؟ :+نه،من عاشق گردشم. عمو لبخند ملیحی میزند،شیرین و دل ربا... هیچگاه فکر نمیکردم تا این حد به کسی که تازه دیدمش علاقه مند شوم. عمو و آقاسیاوش میروند تا راجع کارهاي جدیدشان باهم حرف بزنند،من هم کنار حاج خانم میمانم. هنوز،دلم پیش حرف هاي عموست.. شاید بهتر باشد از حاج خانم بپرسم. میگویم:ببخشید حاج خانمـ میشه یه سوالی ازتون بپرسم؟ :_آره دخترم،بپرس :+احکام دخترونه یعنی چی؟راستش من چیز زیادي ازش نمیدونم... حاج خانمـ موقر لبخند میزند:فکر کنم بتونم کمکت کنم . بلند میشود و به طرف اتاقش میرود،چند لحظه بعد،با کتابی برمیگردد:بیا دخترم،اینو بخون. بازم اگه سوالی داشتی از من بپرس... :+ممنون،لطف کردین.جلد کتاب را میخوانم:احکام دختران.... میخواهم بازش کنم که حاج خانم میگوید:نه عزیزم الآن نه،بذا تو خونه میخونیش...الآن بذارش تو کیفت نمیدانم چرا این را میگوید،اما اطاعت میکنم. کتاب را داخل کیف میگذارم و با گوشه ي شالم بازي میکنم. میپرسم:شما تنها زندگی میکنید؟یعنی با آقاسیاوش؟ :_آره دخترم،باباي خدابیامرز سیاوش،چند سال پیش عمرش رو داد به شما :+خدا رحمتشون کنه. :_ایران،خیلی عوض شده،درسته؟ نمیدانم چه بگویم:فک میکنم همینطور باشه. صداي آقاسیاوش میآید:نیکی خانمـ ،وحید کارتون داده . و خودش کنار حاج خانم مینشیند:خب دورت بگردم حاج خانمـ ،وقت آمپولته بلند میشوم و به طرف آن سوي هال میروم. عمو روي مبل نشسته و مشغول تماشاي نقشه ي یک هتل روي مانیتور لپ تاب است. :_جانمـ عمو؟ 💠 ♥️💠 💠♥️💠