گاه گاهی که دلم میگیرد
به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری ...
و خدا اول و آخر با توست
و خداوند عشق است...🌸🍃
#سهراب_سپهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای قالیباف در مناظرات انتخاباتی ریاست جمهوری، درمورد فرزند یکی از وزرا که لباس از خارج وارد کرد چه گفت؟
خوب قضاوت کنیم دختر یک وزیر یعنی نعمت زاده قاچاق اورده بود دختر ایشون برای مصارف خودش اورده چقدر ناموزون مقایسه میکنید بی انصافانه
نه قانون برای سلامتی
👈که خیلی از ماها نسبت به آن بی توجه هستیم!
🔸شکر کمتر، میوه بیشتر
🔹نمک کمتر، سرکه بیشتر
🔸غذا کمتر، جویدن بیشتر
🔹نگرانی کمتر، خواب بیشتر
🔸حرص کمتر، بخشش بیشتر
🔹حرف زدن کمتر، عمل بیشتر
🔸عصبانیت کمتر، خنده بیشتر
🔹گوشت کمتر، سبزیجات بیشتر
🔸رانندگی کمتر، پیاده روی بیشتر
آثار خواب مناسب بر بدن
🔸کمک به هضم غذا
🔹تولیدخون وانتشار آن در بدن
🔸ایجادرطوبت مناسب دربدن
🔹قوت بخشیدن به روح طبی
🔸افزایش نیرووانرژی دربدن
🔹کمک به دفع موادزائد
🔸تقویت قوای مغز
📚روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری (۹ مرداد ۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن.
در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد
جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند
جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند
به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید!
▪️تحویل جنازه:
عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند.
سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشهای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند.
جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد.
بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم.
سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم.
یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند.
صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچکاری کردیم.
دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم.
کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشتدیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام میدادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود.
بازاری ها بخیال میافتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان.
حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست.
همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم.
شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبرهای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد
نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود.
شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت.
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است .
📗کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید& نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲ - ۷۲
خالی ست جای فاطمه یار پدر شود😔
در کوچه های کوفه برایش سپر شود
آتـ🔥ـش دگر به شهپر روح الامین نشست
فرق علی شکافت و روی زمین نشست🥀😢
محراب مسجد است چنین پر شکوفه است
امشب سیاه پوش علی شهر کوفه است🖤🥀
ای خاک بر سرم سر بابا شکسته است
انگار باز پهلوی زهرا شکسته است
انگار تازه گشته مرا داغ مادرم
افتاده یاد کوچه دوباره برادرم
انگار تازه روضه ی شهر مدینه شد
روی پدر خضاب از آن خون سینه شد 😭
#السلامعلیکیاامیرالمؤمنینعلی_علیهالسلام❤️
🔴 چوب خدا صدا داره...
🔺طرف برای اینکه محبوبیت اجتماعیش خراب نشه و توی رسانهها بهش حمله نکنن، بیش از دوساله داخل مجلس داره طرح ساماندهی فضای مجازی که مطالبه صریح امام جامعه است رو میپیچونه، حالا بهخاطر سفر خانوادش به ترکیه تو یه شب خدا چنان انداخت توی کاسهش که داره خرمن خرمن منفوریت درو میکنه. چوب خدا صدا داره!
دولت روحانی که هشت سال انواع واقسام ضررها را به این مملکت ردند باید چوب خدا را بخورند چرا با ابروی مردم بازی میکنید واقعا شرم داره که با یک خرید خانوادگی که اغلب مردم عادی هم همین خریدا را میکنن پس چرا اینقد بزرگش میکنید با دشمن هم پیاله نشید خدا را در این شبها وشاهد وناظر ببینید
🔰#تلنگر| #خرج_او
🔻چشمانی داشت از جنس الماس
وقتی بهش نگاه میکردی؛ می درخشید!
هرکس به این چشمان نگاه میکرد شیفته اش میشد.
ولی او چشمانش را خرج کسی کرد که همین چشمان را به او داده بود!
🌟بااین چشمان هیچ وقت گناه نکرده بود.
بااین چشمان در نماز شب خود، اشک هایی میریخت از جنس جنون!
اخر خدا خون بهای چشمانش را باشهادت خرید...
💠سفرهحاکماسلام
"احنف بن قیس" نقل می کند:
روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم.
پرسیدم:
این چه طعامی است؟
معاویه جواب داد:
مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته اند.
بی اختیار گریه ام گرفت.
معاویه با شگفتی پرسید:
علّت گریه ات چیست؟
گفتم:
به یاد علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم.
آنگاه سفره ای مُهر و مُوم شده آوردند.
از علی (ع)پرسیدم:
در این سفره چیست؟
پاسخ داد:
نان جو
گفتم:
شما اهل سخاوت می باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می کنید؟
علی (ع)فرمود:
این کار از روی خساست نیست، بلکه می ترسم حسن و حسین، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند.
گفتم:
مگر این کار حرام است؟
علی (ع)فرمود:
نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند:
بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.
معاویه گفت:
ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد.
#الفصولالعلیةص۵۱
🍃طبیب جان
🌴🌴آدم مریض که میشود، نازش هم سنگین میشود. دیگر هر کسی نمیتواند نازش را بخرد.
در این هنگام وقتی معشوق قصد خریدن ناز عاشق را میکند، عاشق در یک دوراهی متحیّر میشود: اگر معشوق بر سر بالینش حاضر شود، با صدای پای او، هر چه بیماری است، از میان میرود.
آن وقت میترسد از این که معشوق بیاید و فسلفهای برای ماندنش نیابد. اگر هم عاشق بیمار بماند، معلوم میشود که از عشق، جز ادعایش بهرهای دیگر نداشته.
🌴🥀🌴حالا باید چه کار کند عاشق بیچاره. به معشوق بگوید برگرد یا ساکت بماند و آمدن معشوق را سنگ محکی برای عشق خویش بداند.
من خودم را از این تحیر نجات دادهام و فریاد میزنم اگر مریض شدم، حتماً برای خریدن نازم بر سر بالینم بیا. یا عاشقم و خوب میشوم یا عاشق نیستم و رسوا میشوم.
تو همین که قصد کنی به سویم بیایی، برای یک عمر مستی کافی است.
شبت بخیر طبیب جان!
#شب_بخیر_امام_زمانم✋
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی 🌴🥀🌴
✾•┈┈••✦✾✾✦••┈┈•✾
🌹السلام علیک یا امیرالمومنین🌹
❣یاعلی ذاتت ثبوت
🖤قُل هُوَالله اَحد
❣نام تو نقش نگین
🖤امرِاَلله الصّمد
❣لَم یلِداز مادرگیتی
🖤وَلَم یُولَدچو تو
❣درجهان بعداز نبی
🖤مِثلت لهُ کُفواً احَد
🏴شهادت حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام ) تسلیت باد💔
❣ #لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
❣ #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رستگار شدم..
#حاج_قاسم
🌴🥀🌴🥀🌴
#دعای_پیش_از_خواندن_قرآن
از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله:
اَللّهُمَّ بِالحَقِّ اَنزَلتَهُ و بِالحَقِّ نَزَلَ ، اَللّهُمَّ عَظِّم رَغبَتی فیهِ وَاجعَلهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدری وَ ذَهاباً لِهَمّی وَ غَمّی وَ حُزنی ، اَللّهُمَّ زَیِّن بِهِ لِسانی وَ جَمِّل بِهِ وَجهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی وَ ثَقِّل بِهِ میزانی ، وَارزُقنی تِلاوَتَهُ عَلیٰ طاعَتِکَ ءاناءَ اللَّیلِ وَ اَطرافَ النَّهارِ ، وَاحشُرنی مَعَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاَخیار
👇👇👇👇👇👇👇
4_6019222667628906784.mp3
24.02M
ترجمه جزء نوزدهم قرآن مجید
🎙 ترجمه: #محمد_مهدی_فولادوند
🌴🥀🥀🥀🥀🌴
تندخوانیجزء 19۩معتزآقائی.mp3
4.06M
⑲ تندخوانی جزء نوزدهم قرآن
استاد معتز آقایی #ماه_رمضان
🌴💎🥀💎🌴