○
°
چندصبــٰاحےنفستازهڪنید،
غدیـرنزدیڪاست :)🎈'
#چهاردهروزتاغدیر
@Patoghemahdaviyoon
وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ
ﻭ[ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ]ﺑﺮﺍﻱﻫﺮﻛﺪﺍم[ﺍﺯﺩﻭﮔﺮﻭﻩ ﺟﻦﻭﺍﻧﺲ]بہﺳﺰﺍﻱﺁنچہﺍﻧﺠﺎمﻣﻰ ﺩﺍﺩﻧﺪ،ﺩﺭﺟﺎتي [ﺍﺯﺛﻮﺍﺏﻭﻋﺬﺍﺏ] ﺍﺳﺖ;ﻭﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕﺍﺯﺁنچہﺍﻧﺠﺎمﻣﻰ ﺩﻫﻨد،ﺑﻲﺧﺒﺮﻧﻴﺴﺖ...🖇🌿
سوره الأنعام آیھ۲۳۱
#شآیدتلــــنگر🖐🏻🙂
این روز ها نشانه های آخرالزمان⏲ را به وضوح حس میکنم...��
به وضوح می بینم که مفهوم کلمات📜 را گم کرده ایم...!
عشق💞 و هوس👫...
زن 🙆و مرد🕵...
عزا 😪و عروسی👰...
دختران💁 با تیپ پسرانه🚶 در خیابان های شهر جولان می دهند و پسران با موهای رنگ شده👦 و"ابرو"هایی که با رفتنشان"آبرو"یشان هم رفت😔؛
تیپ زنانه 👤شان را به نمایش می گذارند...
مجلس عزا😭 که میروی،همه با صورت های رنگی 💋💄و لباس آنچنانی که معروف به لباس مجلسی👗(؟)البته از نوع عزاش👯(!)جلوی چشمانت رژه می روند!
چادری که روی دوششان افتاده و موهایی 👩که ده سانت بیرون جلوه گری می کنند...!
اما در مجلس عروسی👰؛
بازهم با لباس مشکی عزا👯(؟)البته از نوع عروسیش👰(!)نشسته اند!……
جالب این است که مشکی در عروسی مد است و مجلسی اما به چادر که می رسد می شود:مایه ی افسردگی😒 بعضی ها^_^
بهانه های مختلف برای سر نکردن چادر می آورندکه
چون در فیلم ها آدم های فقیر �چادر سر میکنند،پس من سر نمی کنم!
چادر برای بدبخت 😓بیچاره هاست!
چون من خیلی پولدارم 💸نیازی به چادر ندارم!
شما فقط بعضی از فیلم هارا می بینی که به نفع شماست...✌️
اصلا چرا به فیلم نگاه می کنی؟😠
الگوی دختر مسلمان حضرت زهراست یا فیلم؟؟…⁉️⛔️
نعوذبالله🚫 شما از دختر پیامبر که بالاتر نیستی!😡
چرا شلوار 👖پاره که مد می شود می پوشی و راه میروی!🚶
شلوار پاره که بیشتر برای فقراست...😞
بعضی از پسر ها 🙇می گویند:پسر که حجاب نمی خواهد!😳
نمی دانم...☹️
شاید اینطور می خواهند شلوار فاق کوتاهشان که بدنشان را به نمایش گذاشته توجیه کنند...😐
یا تیشرت 👕تنگ و کوتاهشان را…؟❌
یا موهایی که در شان یک پسر مسلمان نیست...⛔️
مدل موی فلان فوتبالیست خارجی شده الگویشان در کوتاه کردن مو...👵
الگوی یک پسر مسلمان مگر نه اینکه باید حضرت علی(ع)باشد؟😢
یا علی اکبر امام حسین(ع)؟😥
یا……؟؟
عکس 🖼شهدا را میبینید و اما عکس⚠️❌❌ شهدا عمل می کنید...
چند شهید باید در وصیت نامه📄 شان توصیه کنند که برادرم🙇 و خواهرم💁،حجاب و نگاه👀 را حفظ کن...
مگر نه اینکه با کارهایمان قلب💝 امام زمان(عج)را می شکنیم...💔
مگر نه اینکه خون ❣شهدا را زیر پا می گذاریم...😟
خدایا!🙏
به ما کمک کن در این هیاهوی🙌 آخرالزمان⏲ با حجابمان سرباز👮 امام زمان و مدافع ⚔خون شهدا باشیم...
خدایا به ما رحم کن...🙏😔
نمیدانم این روز ها چه چیزی ❓در کجای جهان"عوض"❌شده که مفهوم هر چیز را"عوضی" می فهمیم.😔😔
♡︎- - - - - - - - - - - - - - - - ♡
| پـٰاتـوقمهدویـون |
قــسمـت صــد و شـصـت و شـشـم💚 مراسم با همه سختی ها و خستگی ها گذشت اما این خستگی ها چقدر لذت بخش بو
قـسمـت صــد و شـصـت و هفــتم💚
ــ جانم شهاب
ــ مهیا کجایی؟
ــ اومدم باور کن اینبار اومدم.
گوشی را قطع کرد و به طرف در رفت سریع کفش هایش را پا کرد و از پله ها پایین آمد.
در را باز کرد شهاب خیره به در بود با دیدن مهیا لبخندی زد،مهیا سریع سوار شد.
ــ شرمنده دیر شد !
ــ دشمنت شرمنده عزیزمـ
مهیا سرش را به صندلی تکیه داد و تا رسیدن به دانشگاه به مداحی گوش میداد"
با ایستادن ماشین نگاهی صدای شهاب را شنید؛
ــ رسیدیم
مهیا از ماشین پیاده شد.
همه کنجکاو به مهیا و شهاب نگاه می کردند،شهاب به طرف مهیا آمد و دستش را گرفت و به سمت سالن آمفی تئاتر
رفتند
ــ چرا اینجا شهاب؟
ــ بچه ها گفتن اینجا جمع بشیم.
مهیا سری تکان داد،با وارد شدن مهیا و شهاب همه از جایشان بلند شدند
بعد از سالم واحوالپرسی همه مشغول کار شدند ،پگاه و مهیا که مسئولین طراحی پوستر و بنرهارا به عهده داشتند
همانجا بساط خودشان را باز کرده بودند و درحال کار بودند.
مهیا سخت مشغول کار بود و هر از گاهی نگاهی به شهاب می انداخت که جدی مشغول کار بود.
هر وقت که شهاب باال می رفت تا چیزی را نصب کند او دست از کار می کشید و نگران نگاهش می کرد تا پایین می
آمد.
نگاهی به ساعتش انداخت این ساعت با استاد اکبری کالس داشت میدانست اگر نرود برایش بد می شود، از جایش
بلند شود
ــ من باید برم کالس دارم اگه استاد اجازه داد میام ولی بعید میدونم
ــ برو عزیزم ما هستیم انجام میدیم کارارومهیا دستی برای بقیه تکان داد و به طرف کالس رفت
با دیدن شلوغی کالس نفس راحتی کشید ،روی صندلی نشست که استاد وارد کالس شد .
همه به احترام استاد سر پا ایستادند
استاد اکبری بعد از اینکه مطمئن شد همه سرکالس هستند شروع به تدریس کرد.
مهیا با احساس لرزش نگاهی به گوشیش می اندازد با دیدن اسم شهاب پیام را باز می کند!
ــ کجایی خانمی
لبخندی می زد و تند تند برایش تایپ می کند
ــ سرکالسم آقا
دکمه ارسال را لمس می کند که با صدای استاد اکبری دستانش روی صفحه گوشی خشک شدند.
ــ خانم رضایی الان وقته پیامک بازیه!!