eitaa logo
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
1.8هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
187 فایل
بی‌توآوارم‌‌و‌بر‌‌خویش‌‌فروریخته‌‌ام ای‌همه‌‌سقف‌و‌ستون‌و‌همه‌آبادی‌من(:🌿 . [ وقف لبخند آسیدمهدی💚 ] . _سعی داریم مفید باشیم! . گوش شنوای حرفاتون🌚🌻 : https://daigo.ir/secret/1796928
مشاهده در ایتا
دانلود
حرف ناشناس —الهی دلی ده که در راه تو جان بازیم...... +ان شاءالله🌸 — خدایا دلم برا کرببلا و مشهد تنگ شده کاری کن ک همه قسمتشون بشه + ان شاءالله قسمت شما و همچنین بقیه اعضای محترم کانال بشه🤲😊 فقط خدا میدونه چقدر دل هامون زیارت میخواد🌹🌿 —سلام علیکم نگفتین مدیر اصلی دهه هشتادی مجردن تو رو به پیر بگید میخوام واسه داداشم پیشنهادش بدم🤕🖤 + سلام علیکم ، 😅 متاسفانه ایشون برادر هستن . —واییی کانالتون حرف نداره 🙊😻 + خواهش میکنیم 😊😍 ان شاءالله با افزایش اعضا و صدالبته حمایت شما عزیزان بهتر هم میشه 😉 —گروهتون عالیه اون کیه که درباره خدا همش پست میزاره بگید پستات محشره + ممنون از شما🌼🌼 شاید خودم باشم ، چون درباره خدا بیشتر پست میذارم ، بازم ممنون 😊 **** بقیه رفقا نمیخواین ، حرفی بزنین؟! منتظر نظراتتون هستیم😇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16106124122695
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرج‌خدانشۍ،خرج‌شیطان‌میشۍ!!.. -حجت‌الاسلام‌عالۍ🎙-
زهرا در آتش بود،حیدرداشت میسوخت:/💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|🍂 تنھاسَࢪپنـاھ‌ِمنے... مادر..مادر..مادر💞✨•• 🖤🥀 °•|پاتوقِ مهدویون💚|•°√ @Patoghemahdaviyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 🌿 』 • . مبنـاۍِروضه‌خوانـدن‌مابرڪنايه اسـت بـاور ڪنيدروضـهٔ‌مـادر نگفتـنۍ اسـت @Patoghemahdaviyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❲‌ اما فاطمه (س) به خوبی یادمان داد که چگونه از خود کنیم♡🌱...‌ ❳ بچہ ها از مادر یادمیگیرن... مثلا را .... @Patoghemahdaviyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°○•📸🦋•○° •روایتۍمتفاوت‌ازکتاب توسط‌همسرشھید عباس‌نجفۍ💔:) •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @Patoghemahdaviyoon ╚❁•°•♡•°•❁╝
عجبــ‌حال‌وهوایـےدارد؛ چادࢪِمشکۍزهࢪایـےمن ..'!
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
سلام علیکم✋ حال دلاتون چطوره؟🤔 دلت میخواد جز۳۱۳ نفر باشی؟😍 اصلا اینو بگو ، مَهدی فاطمه رو دوست داری
رفقای عزیز ، کانال مهدی فاطمه خیلی باید بیشتر از اینا فعالیت کنه،،، اما ما بنر کانال رو سنجاق کردیم ک جلو دید همه باشه که دست ب دست هم بدیم که کانال روز به روز پیشرفت کنه اما متاسفانه ، کانال مهدوی ما داره ریزش میکنه😔 نـــذارید شــــرمنده مهدی زهرا بشیم😊 ما تبادلات رو داریم ، شما هم از دوستان و آشناهاتون دعوت کنید و لبخند روی لب های مولا صاحب الزمان (عج) و ما بیارین😊
🌙 ⦆ يه‌وقتایی بايد‌از‌دل‌تاريكی‌بگذری تا‌به‌روشنايى‌برسے⚡️ طاقت‌بيار.. روزهاے‌خوبت‌تورآهن💕"🚌 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @Patoghemahdaviyoon ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🧡 بیا فڪࢪ کنیمـ🧠.. حجابـ🧕🏻، محدودیت استـ💛... من آزادانہ عاشقت هستمـ😌! اے زیباترین محدودیت دنیا♥️💛 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @Patoghemahdaviyoon ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅--
دوســـــتان عزیز قــــراره از امشب رمان "تنها میان داعش" مربوط به جبهه مقاومت در کانال قرار بگیره 😊 ان شاءالله خوشتون بیاد😍 من خودم کامل خوندمش ، خیلی قشنگ و جالبه😍
اندکی حرف 😊 دلگرممون کنید)؛ یِ کمی رد بشید از ناشناسیاتمون😄 https://harfeto.timefriend.net/16106124122695
# چالش ناشناس😇 میخواستم بذارم بعدا جواب بدم اما دیگه گفتم جواب بدم😊 —سلام . اجرتان با حضرت زهرا سلام الله علیها . دست مریزاد . من که خیلی کانالتونو دوست دارم ان شاء الله حاجت روا باشین + سلام علیکم بزرگوار 😊 خیلی سپاسگزارم از شما مهدوی عزیز ، ممنون ان شاءالله شما هم حاجت روا باشید🌼 —سلام . من می خوام چند تا از متن های شما را به گروه حوزمون بفرستم چند بار این کارو کردم ولی بدون لینک کانال ارسال میشه . منم پاک می کردم .چطوری ارسال کنم که لینک کانال بسیار زیبا شما هم باشه؟؟؟؟ . اخه می خوام دوستانم مثل من بهره ببرند از این همه مطلب زیبا +سلام علیکم مهدوی محترم ، خیلی ممنونیم از شما که باعث میشید چنین مطالبی نشر پیدا کنه ، اجرتون با صاحب اسم کانال😊 تا جایی که امکان داشته باشه ، ما لینک یا لوگو (تگ) کانال رو زیر پست ها میذاریم ، حالا من دوباره میذارم اینجا👇👇 @Patoghemahdaviyoon https://eitaa.com/Patoghemahdaviyoon
هـرگاه‌بہ‌هـر‌امامـۍ سـلام‌دهـید؛ خـودِ‌آن‌امـام‌جـواب سـلامِ‌تان‌را‌میــدهد..:)🍃 ولـۍ‌اگـر‌کسـی‌بگوید: "السلام‌علیک‌یا‌فاطمہ‌الزهرا"🥀 همـه‌امامان‌جـواب‌میدهنـد! مۍگوینـد‌چه‌شده‌اسـت‌کہ‌ایـن فرد‌نام‌ مادرمان رابـرده‌اسـت؟!🥀🌱 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ @Patoghemahdaviyoon
# بهـ وقــــت رمـــان😉
مقدمـــه رمان (: نویسنده : فاطمه ولی نژاد این داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمِرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی نظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شد. پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی آمرلی در زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی علیه السلام است!
Part 1 # تنها میان داعش وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه ای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد! دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خندههای شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا در آمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که
Part 2 # تنها میانِ داعش خانه قلبم را دق الباب میکند و بی آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :»بله؟« با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :»الو...« هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و اینبار با صدایی محکم پرسیدم :»بله؟« تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :»الو... الو...« از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :»منو می- شناسی؟؟؟« ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مرد د پاسخ دادم :»نه!« و او بلافاصله و با صدایی بلندتر پرسید :»مگه تو نرجس نیستی؟؟؟« از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :»بله، من نرجسم، اما شما رو نمیشناسم!« که صدایش از آسمانخراش خشونت به زیر آمد و با خنده ای نمکین نجوا کرد :»ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!« و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد. دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل
Part 3 # تنها میانِ داعش من بهشدت مهارت داشت. چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :»از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!« با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :»اما بعد گول خوردی!« و فرصت نداد از رکب عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :»من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!« و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه میآید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا در آمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمیتابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :»من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می برمت! ـ عَدنان ـ« برای لحظاتی احساس کردم در خالئی در حال خفگی هستم که حاال من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه میخواهد؟ در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
💧 *بازباران* 💧 💧 *باز باران با ترانه*💧 💧 *دارد از مادر*💧 💧 *نشانه..*💧 💧 *بوی باران..*💧 💧 *بوی اشک مادرانه*💧 💧 *پر ز ناله*💧 💧 *کودکی* 💧 💧 *بامادری‌پهلوشکسته*💧 💧 *سمت خانه..*💧 💧 *کوچه‌ها و تازیانه*💧 💧 *گریه‌هایِ کودکانه*💧 💧 *حمله‌های وحشیانه*💧 💧 *تازیانه‌تازیانه...*💧 💧 *پس چرا مادر،،*💧 💧 *چراگم کرده*💧 💧 *راه‌آشیانه؟*💧 💧 *باز باران*💧 💧 *دانه‌دانه،حیـدرانه*💧 💧 *آه‌ازغسلِ‌شبانه*💧 💧 *بیصدا و مخفیانه*💧 💧 *لرزه‌افتاده به شانه*💧 💧 *زینبانه*💧 💧 *پشت تابوتی روانه*💧 💧 *بـــــاز بـــاران* 💧 💧 *باز باران*💧 ☘ *ایام‌ِفاطمیه‌تسلیت..*☘ @Patoghemahdaviyoon
بِسمِ رَبُ الْمَــهـدے💚
مَـــهـــدے جـٰان رُخصَت):
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوهی‌فروریخت و‌ملتمسانه‌صدامیزد: یافاطمه'س' کلمینی! اناعلی‌بن‌ابی‌طالب'ع' یه‌کمی‌حرف‌بزن‌،علی‌نمیرھ‌'-💔』 @Patoghemahdaviyoon