#بدون_تعارف‼️🖐🏻
دقت کردین بعضیا هرچی دلشون میخواد به رهبر و ولایت فقیه و نظام میگن
بعد میخوای جواب بدی
میگن
ولش کن حوصله بحث سیاسی ندارم؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه را که دوست بداری....
#رهبرانه
#عاشقانه_هاےهمسران_شهدا
چندماہ بعد عقدمون من وآقامحمد
رفتیم بازار واسه خرید..🛍
من دوتا شال خریدم...
یکیش #شال_سبز بود که چند بار هم
پوشیدمش اما یه روز محمد به من گفت:
خانومی،
اون شال سبزت رو میدیش به من؟😌🙄
حس خوبے به من میده😊
شما #سیدی و وقتے این شال سبز شما
هـمراهـمه قوت قلب مے گیرم💚
گفتم:آره که میشه...😊
گرفتش و خودش هم دوردوزش کرد
وشد شال گردنش
تو هـر ماموریتےکه میرفت یا به سرش مے بست
یا دور گردنش مینداخت ...
تو ماموریت آخرش هم
هـمون شال دور گردنش بود که
بعد #شهادت برام آوردن...💔
#مدافعحریمعقیلهبنیهاشمحضرتزینب🕌
#شهیدمحمدتقےسالخورده🕊🌹🍃•••
#یادشھداباذڪرصلوات
@madahi_۲۰۲۲_۰۱_۲۵_۲۱_۲۰_۵۴_۷۹۴.mp3
1.55M
± دورامو زدم دوباره برگشتم 💔
زیارتعاشورابانوایحاجقاسم❤️.mp3
8.5M
•[ صوت زیارت عاشورا ]•
-باصدای سردار دلها گوش کنید-
🌴💎🍁💎🌴
▪️#معرفی_شھید :
شهیدحسینولایتیفر
تولد⇦ ¹³⁷⁵.⁴.⁶
شہادت⇦ ¹³⁹⁷.⁶.³¹
محلشهادت⇦ اهواز
آدرسمزار⇦ گلزارشهیدآباددزفول
• • •
حسین ولایتیفر ۶ تیر ماه ۱۳۷۵ در شهرستان دزفول، در خانهای که رنگ و بوی معنویت میداد و در خانوادهای که از متدیّنین شهرستان بودند؛ دیده به جهان گشود.در همان سنین کودکی به همراه برادر بزرگتر به مسجد میرفت. در هشت نه سالگی عضو جلسات قرآن مسجد حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شد.
حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات قرآن، تاثیر بهسزایی در شکل گرفتن روحیات حسین داشت.در همین جلسات بود که مسئولیتپذیری را آموخت و در حلقهها و گروههای مطالعاتی، بر معرفت خود افزود.
روحیات طنز و شوخطبعی حسین، در کنار این ویژگیها، شخصیت جذابی به او داده بود. روزها و ساعتها در مسجد وقت میگذاشت و کار میکرد. بهطوری که در بین رفقا به آچار فرانسه معروف بود. برای کسانی که شوخطبعی حسین را در بین رفقا دیده بودند، جدیت در کار تا این حد باورکردنی نبود.حسین پس از طی کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، رشته معارف را انتخاب کرد و در دبیرستان شهید مطهری دزفول مشغول به تحصیل شد. چند سالی بود در جلسات مسجد حضور داشت و به قول خودش باید زکات حضور در این فضای فرهنگی را میداد.
صبحها که از خانه بیرون میرفت تا آخر شب به خانه بازنمیگشت. برادر شهید نقل میکند که روزی به حسین گفتم: «چقدر خودت را خسته میکنی؛ کمی استراحت کن!» حسین در جواب به او گفته بود: «این بدن خمس و زکاتی دارد که باید پرداخت شود.»
مےگفٺ:
وقٺے شهید میشے کہ
رُفَقاے شهیدٺ
بیشٺر از
رُفَقاے عادیٺ باشنـ
[رُفقاے عادے یعنے
مثل خودمون تو ڪُما باشن
فقط نبض دارنـ و دیگر هیچ]♡
#شهیدانه