4.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری | #جمعه
الی متی أحار فیڪ یا مولای...
#ڪپےباذڪرصلواتآزاد
╔═.🍃🕊.═♥️═╗
@Patoghemahdaviyoon
╚═♥️═.🍃🕊.═╝
#توسل
✍🏼 یکی از صلواتهای مجرب در گرفتن
حاجات، صلوات به فاطمه زهرا س میباشد
که باید ۵۳۰ مرتبه بگوید↯
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَاَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها
(وَالسِر الْمُسْتَوْدَعَ فیها) بِعَدَدِما اَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ
#التماس_دعای_فرج
1.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چشات_چرا_قرمزه؟!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
بیـا عزیز دل زهــرا س 😔 دنیا تورو کم داره💔
@Patoghemahdaviyoon🌸
+یہنشدنهایۍهست
کہاولشناراحتمیشۍ..
ولیبعدامیفھمیچہشانسۍ
اوردیکہنشد!
خداحواسشبھتهستکہاگہ
تومسیرشباشۍبھتریناروبرات
رقــممیزنہ....:)!
33.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°💚🔗✨✿
+یاداماموشھدا...😂📿
#کلیپ🎥'
#شھیدمحمودرضابیضایی🌿'
#پاتوق_مهدویون
╔❁•°•♡•°•❁╗
@Patoghemahdaviyoon
╚❁•°•♡•°•❁╝
| پاتـوق مهـدویون |
Part 93 #تنها_میان_داعـش نگیرد. یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم
Part 94
#تنها_میان_داعـش
قرار بگیرد. دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط خمپاره-
ای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق به شدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و
روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید. با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله
میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپاره ای
خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه
ما را پُر کرد. ناله ای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق
بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک
گوشی دلم را به زمین کوبید. نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده
شد، قلبم به انتظار خبری از تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر
پیامی فرستاده است. نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری می-
لرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود
:»نرجس نمیتونم جواب بدم.« نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و
هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :»میتونی کمکم کنی
نرجس؟« ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد
حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس
پریشانی ام به سمتش پَر کشیدم :»جانم؟« حدود هشتاد روز بود نگاه
عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده
بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت عاشقانه در یک جمله جا نمیشد