🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃
❤️ #بیراهه
🍃#پارت20
خیالم واقعیت شده بود و بزرگتر اینڪہ فہمیده بودم عشقم یڪطرفہ نیست!
میدونستم نباید اینقدر سریع وا بدم ولے نمیتونستم..؛
میترسیدم ولم ڪنہ...
میترسیدم دیگہ نخوادم...
میترسیدم تا ابد در حسرت ڪنارش بودن بمونم...
براے همین عقل رو ڪنار گذاشتم..محال بودن ازدواجم تو این سن و عدم موافقت قطعے بابا کلا فراموشم شد..!
فقط سرمو پایین انداختم و گفتم:« من باید بہش فڪر ڪنم افشین!»
خستہ نگاهم ڪرد و گفت:«برو بابا! تا تو فڪر ڪنے خان بابات اوڪے بده خانوادم یڪے رو به زور فرو ڪردن تو زندگی من.!
فعلا خواهشا نظر خودت رو زودتر همینجا بہم بگو...
فقطم یہ ڪلمہ! آره یا.. نہ؟!»
از رو نیمڪت بلند شدم، ڪیفمو انداختم رودوشم...
اونم بلند شد.
سرمو انداختم پایین چندثانیہ با انگشتام بازے ڪردم..،
بعد سرمو بالا آوردم و صاف تو چشماش نگاه ڪردم تا شاید چیزے ببینم ڪہ رو تصمیم نہاییم تاثیر بزاره...
🍁به قلم بانو ح.جیم♡
💠@Patoghemahdaviyoon
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃