eitaa logo
| پاتـوق مهـدویون |
4.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
170 فایل
[ وقف ِلبخند آســیدمهدی💚 ] . _سعی داریم مفید باشیم! . محتوا ؟ فاقد ثبات ؛ کپی ؟ روزمرگی‌ها نه ، بقیش حلالت مؤمن . . جهت ارتباط : @R_Aaa806
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃 🌸 ❤️ 🍀 در ڪہ باز شد ورودے آشپزخانہ اپن اولین چیزے بود ڪہ بہ چشم میخورد..! بعد یڪ آشپزخانہ نقلے ڪہ در ادامہ اش حال بود و بعد از آن در ادامہ راهرو به پشت آشپزخانہ دو اتاق! نسبت بہ یڪ خانہ ۷۰ مترے نقشہ خوبی داشت.. در را ڪہ پشت سرم بستم افشین با تڪیہ اے بہ اپن گفت:"از ڪلبہ درویشے ما راضے اے عروس خانم؟! ببخشید مثل قصرے نیست ڪہ دستتو گرفتم و آوردمت ازش بیرون... حد وسع ماست ایشالا بزرگے دلت بزرگش ڪنہ!" حالا دقیق تر دیدمش.. دو جفت چشم عسلے و موهاے روشن ڪمے آشفتہ! ڪتش در دستش بود و دڪمہ اول پیراهنش را باز ڪرده بود... ابہتے عجیب!مردانہ و شدیدا دلبر ڪہ افسار عقلم را بدست گرفتہ بود! با لبخندے گرم گفتم:"آقاے خونم تو باش! دیگہ هیچی از زندگے نمیخوام!" بوسہ اے بہ پیشانے تحویلم داد و عشقش بر پیشانے ام مُہر شد... پس از آن سڪوت ڪردم و دیگر هیچ چیز نگفتم و او بہ سمت اتاق رفت..! روے ڪاناپہ نشستم ڪہ با تیشرت قرمزے از اتاق بیرون اومد و گفت:"لباساتو عوض نمیڪنے آزاده جان..؟" انگار تازه حواسم بہ خودم جمع شده بود فورا ابرویی بالا انداختم وگفتم:"چرا..الان!" چمدونم رو دیشب بہ افشین داده بودم ولے برخلاف تصورم تخت دو نفره اے وسط اتاق بود و چمدان جلوے در یڪ ڪمد منظم ایستانده شده بود. لبخندے زدم و صدها بار خداروشڪر ڪردم ڪہ خود افشین سراغش نرفتہ و نخواستہ ڪہ لباسہارو خودش داخل ڪمد بچینہ..! 🍁به قلم بانو ح.جیم♡ 💠@Patoghemahdaviyoon 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃