eitaa logo
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
1.8هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
187 فایل
بی‌توآوارم‌‌و‌بر‌‌خویش‌‌فروریخته‌‌ام ای‌همه‌‌سقف‌و‌ستون‌و‌همه‌آبادی‌من(:🌿 . [ وقف لبخند آسیدمهدی💚 ] . _سعی داریم مفید باشیم! .. گوش شنوای حرفاتون🌚 : https://daigo.ir/secret/1796928
مشاهده در ایتا
دانلود
. . شهادٺ•♥️لباس‌تڪ‌سایزي‌است|...❛ که‌بایدتڹ‌آدمے‌به‌اندازه‌ی‌آن‌در‌آید♡🌿، @patoghemahdaviyoon "🌿"
#پروفایل #پسرونه #چیریکی @patoghemahdaviyoon-_-_❀
اگـھ‌هنوزخانواده‌ات‌ازدست‌اخلاق‌ورفتارات عذاب‌میکشن! مذهبـےبودنتوبزاردرکوزه‌،آبشم‌نخورچون خوردنـےنیست🚶🏿‍♂..! 🙅🏻‍♂
یِ‌چیزی‌بگم‌رفقا..؟! برای‌دل‌کندن‌ازوابستگـےهای‌دنیابایدیِ چیزی‌باشـھ‌کـھ‌جایگزین‌کنیم ، یِ‌چیزی‌کـھ‌آرامش‌بخش‌وبـےنھایت‌باشـھ.. بنظرم‌ازحرف‌زدن‌های‌معمولـےباامام‌زمان‌.عج. شروع‌کنیم!🙂🚶🏿‍♂💔
میگن‌الگوےیه‌بچھ‌‌پدرشه الگوےمابچه‌شیعه‌هاهم‌مولاعلےمونھ(: ولے...! چراهیچڪدوم‌ازڪاراواعمالمون‌ بویی‌ازبابانبردھ؟ چرا شبیہ‌بابامون‌نیست؟💔!' سکوت . .!جایز :) !
سلام مهدوی های عزیز 😊 📚 کتاب این هفتمون به نام گذر از هَشت خانِ فَن بَیان نوشته ی اقای مصطفی فتحی؛ 🌹 ✨این کتاب با تمرین و کارهایی که گفته انجام بدین باعث میشه و میتونه خیلی کمک کنه به کسایی که فن بیان خوبی ندارند، خحالتین، قدرت نه گفتن ندارن، مقابله با استرس و.. خیلی موثره هست.🌈 ایشالله که بتونید این کتاب رو تهیه کنید وازش استفاده کنید وبهتون کمک کنه.🌸
دوستان ناشناس ها خونده میشه امشب قبل از گذاشتن رمان جواب میدم پس حرفااااتونو بزنید ممکنه حالا حالاها فرصت نشه ، جواب بدم😄
سلام کانالتون خیلیییییی عالیه خدا قوت ان شالله که اجرتون رو از حضرت مهدی بگیرید و در این راه ثابت قدم باشید🌷🌷🌷 -سلام علیکم مهدوی جان😊 خیلی ممنونم از شما ، ان شاءالله(: سلام و درود بی پایان . به به به شما خوبان . من که کلی تعریفتون و میکنم . کلی اسکرین شات از کانالتون دارم تا مطالب یادم نره و با خوندنشون به خودم بیام . الهی به حق اقا صاحب الزمان حاجت روا بشین. حس میکنم تمام مطالب هارو که میزارین با تمام وجود حس میکنین . التماس دعای فرج -سلام علیکم بزرگوار ، مهدوی عزیز شما خیلی محبت دارید به ما و کانال که البته کانال خودتونه😊 خوش حال شدم وقتی پیامتونو دیدم ، خدا حفظتون کنه سلام مهدوی های محترم . ادمین های گرامی چرا دیگه رمان نمی زارین ؟ برادر مهدی کجایییی؟ -سلام علیکم ، ببخشید شرمنده چند شبی نشد ، دیشب شروع کردم دوباره بازم پوزش🙏 سلام به مهدویون☘️ خدا قوت خسته نباشید عالی هستید خدا عجرتون بده ... -سلام علیکم ، سلامت باشید✨ سلام به مهدویون ☘️ چرا میگین کم حرف شدین ؟! شما نمیخونین بخدا😞 وگرنه من خودم تا الان ۳ بار براتون پیام ارسال کردم -سلام مهدوی عزیز ، خدا شاهده میخونیم ، دیگه سر فرصتی باشه جواب میدیم ..! ان شاءالله ساعتی مشخص میکنیم برای جواب دادن.. سلام به مهدویون ☘️ مثل همیشه بی نظیر خسته نباشید -سلام بر شما🌿 لطف دارید بزرگوار😊 به چندتا ادمین پست گذاری جهادی کاربلد(عکس نوشته، استوری) پایه کار تایمش آزاد باشه نیاز داریم جهت ادمین شدن به این آیدی پیام دهید @MD_S759 لطفا‌این‌پیامو‌داخل‌کانال‌بزارید -دوستان یه سَری به کانالشون بزنید اگه کسی از شما مهدوی ها هم توانایی این کار رو داره ، کمکشون کنید(: سلام وخدا قوت به مهدوی های عزیز . چرا دو شبه رمان نمیزارین؟ خوش به سعادت برادرا که رفتن حرم اقا امام رضا علیه السلام. ما را از دعای خیرتان بی نصیب نکنین . خدا خیرتون بده کانالتون ۲۰ ۲۰ ۲۰ -سلام علیکم بزرگوار ، دعاگوتون بودیم محبت دارید شما😊 سلام برادرا زیارتتان قبول باشه . نبودین جاتون خالی بود. خادمین عزیز هم کم نذاشتن .خیلی عالی ومنظم کار کردن . ان شاء الله کربلا قسمت و روزی همه مهدی ها بشه -سلام علیکم دوست عزیز ، ممنونم ان شاءالله قسمت شما و باقیِ مهدوی های عزیزمون هم بشه😊 بله برادرا و خواهرا خیلی زحمت کشیدن ، اجرشون با امام زمان عج برادر مهدی متاهل هستید؟ -اوه😂 چه سوالی! نمیگویم ...😄 دوستان حرفی ، سخنی!😉 https://harfeto.timefriend.net/16234289170025
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
قـسمـت صــد و شـصـت و ســوم💚 همه مشغول بودند! نرجس و سوسن خانم به جمعشان اضافه شده بود ! شهاب ب
قـسـمـت صــد و شصـت و چهـارم💚 مهیا آب را در لیوان ریخت و آن را کنار قرص، در بشقاب گذاشت. بشقاب را برداشت و به طرف حیاط رفت. شهاب بر روی تخت نشسته بود و شقیقه هایش را با دستانش ماساژ می داد. با احساس حضور شخصی کنارش سرش را باال آورد؛ و با دیدن مهیا لبخندی زد. مهیا کنار شهاب نشست و بشقاب را به سمتش گرفت و گفت: ــ بگیر... قرص بخور، سردردت بهتر بشه! شهاب به این مهربانی های مهیا لبخندی زد و قرص را خورد و گفت: ــ دستت دردنکنه خانومی! ــ خواهش میکنم عزیزم! شهاب کیسه ای را به سمتش گرفت. مهیا به حالت سوالی، به کیسه نگاهی انداخت!! شهاب لبخندی زد. ــ سفارشاتون... مهیا ذوق زده کیسه را از دست شهاب گرفت و لبخندی زد. ــ وای ممنون عزیزم! ــ خواهش میکنم خانوم! مهیا به سمت دخترها رفت؛ تا در آماده کردن بقیه کارها، به آن ها کمک کند. در آشپزخانه در حال شستن ظرف ها بود، که با فکر کردن به اینکه چه قدر خوب است؛ که شهاب پای بعضی از شیطنت ها ،خواسته هایش، و حتی بعضی از بچه بازی هایش می ایستد؛ و او را همراهی میکند. و چقدر خنده دار بود، تصوری که قبلل از مردان نظامی و مذهبی، داشت..شهاب چشمانش از درد سرخ شده بودند؛ دیگر نای ایستادن نداشت محسن به طرفش آمد و بازویش را گرفت و او را به سمتی کشید و گفت: ــ آخه مومن! این چه کاریه میکنی؟؟ داری خودتو به کشتن میدی، بیا برو استراحت کن... ــ چی میگی محسن، کلی کار هست. ــ چیزی نمونده، تموم شد. تو بفرما برو یکم استراحت کن؛ برای نماز بیدارت میکنم بریم مسجد! برو... شهاب که دیگر واقعا نای ایستادن را نداشت؛ بدون حرف دیگه ای به سمت اتاقش رفت...
قــسمـت صـد و شصــت و پـنجـم💚 مهیا با تمام کردن شستن ظرف ها؛ نگاهی به آشپزخانت انداخت. تمیز بود. شهین خانم وارد آشپزخانه شد و به سمت مهیا رفت. ــ خسته نباشی دخترم. برو بخواب دیگه دیر وقته! فردا هم سرتون شلوغه... ــ چشم االن میرم. شهین جون؟! شهاب رو ندیدی؟! سرش خیلی درد می کرد. ــ چرا مادر رفت تو اتاقش. مهیا لبخندی زد و به طرف اتاق شهاب رفت. در را باز کرد که با اتاق تاری، روبه رو شد. تا میخواست از اتاق خارج شود، صدای شهاب او را سرجایش نگه داشت. ــ بیا تو بیدارم! مهیا به سمتش رفت و روی تخت نشست. و به تاج تخت تکیه داد. ــ چرا نخوابیدی شهاب؟! شهاب سرش را روی پای مهیا گذاشت و زمزمه کرد:ــ سردرد کالفه ام کرده... نمیتونم بخوابم. مهیا آرام با دست شروع به نوازش کردن موهایش کرد و آرام زمزمه کرد. ــ سعی کن به چیزی فکر نکنی... آروم بخواب! شهاب چشمانش رابست و سعی کرد بخوابد. مهیا به دست شهاب نگاهی انداخت. می دانست شهاب درد زیادی را تحمل می کند. اما آنقدر مرد هست که حرفی نمی زن و پا به پای بقیه، کار می کند. نگاهی به صورت خسته اش کرد. می دانست، فشار زیادی بر روی دوش شهاب است و کاش می توانست کمی به او کمک بکند. مهیا نگاه دوباره ای به شهاب انداخت. نفس های منظم شهاب نشانه از خوابیدن او بود. مهیا سعی کرد؛ تکانی نخورد که شهاب بیدار نشود تکیه اش را به تاج تخت داد، و چشم هایش را بر روی هم گذاشت. خیلی خسته بود و نیاز به استراحت داشت و بالخره خستگی بر او قلبه کرد و چشمانش بسته شد. ــ شهاب! شهاب! شهاب آرام چشانش را باز کرد با شنیدن صدای در سریع از جایش بلند شد، که بادیدن مهیا که نشسته خوابش برده بود؛ بر خودش لعنت فرستاد، که باعث شده بود؛ مهیا همه وقت اینطور بخوابد. می دانست الان بدنش درد می گرفت. دوباره صدای در و "شهاب؛ شهاب"صدا کردن محسن، آمد. شهاب به سمت در رفت و در را آرام باز کرد. ــ سلام صبح بخیر! ــ سالم محسن! ــ نیم ساعت دیگه اذانه! پاشو بریم مسجد... ــ االن آماده میشم! به اتاق برگشت با دیدن مهیا به سمتش رفت و آرام او را روز تخت خواباند. مهیا چشمانش را باز کرد و با صدای خواب آلودی گفت: ــ چیزی شده شهاب؟! درد داری؟! ــ خوبم عزیزم! چیزی نشده؛ تو راحت بخواب من دارم میرم مسجد... مهیا بعد از اینکه خیالش راحت شد. چشمانش را بست. شهاب پتو را بر رویش کشید و کتش را از روی صندلی برداشت و از اتاق بیرون رفت. ــ ببخشید دیر شد محسن! بریم! ـ نه خواهش میکنم. راستی شهاب کی برمیگردی سوریه؟! ــ به زودی... و به این فکر افتاد، که چطور به مهیا بگوید...
قــسمـت صــد و شـصـت و شـشـم💚 مراسم با همه سختی ها و خستگی ها گذشت اما این خستگی ها چقدر لذت بخش بود. هوا تاریک بود و آقایون روی تخت نشسته بودند و در حال حساب و کتاب بودند،مریم و شهین خانم هم در قسمتی از حیاط نشسته بودند و در مورد مراسم صحبت میکردند. مهیا با سینی چایی به طرف آقایون رفت . محمد آقا لبخندی زد و گفت:ـــ یعنی به موقع بود مطمئنم این چایی همه خستگیامو در میکنه مهیا در برابر مهربانی های محمد آقا لبخندی زد و آرام گفت: ــ نوش جان محسن هم تشکری کرد،سینی را به سمت شهاب گرفت شهاب چایی را برداشت و گفت : ــ خیلی ممنون حاج خانم مهیا آرام خندید و گفت: ــخواهش میکنم حاج آقا از آن ها دور شود و به سمت شهین خانم و مریم رفت سینی را وسط گذاشت و کنارشان نشست کم کم متوجه موضوع بحث شد و خودش هم وارد بحث شد و هر سه گرم صحبت شدند. مهیا به خودش امد و نگاهی به ساعت انداخت از جایش بلند شد و گفت: ــ من دیگه باید برم ــ کجا دخترم؟ هنوز زوده ــ شهین جون خیلی دوست دارم بمونم ولی فردا کار دارم میرم یکم استراحت کنم ــ باشه عزیزم هرجور تو راحتی .ولی بهمون سر بزن!!! مهیا بوسه ای برگونه ی شهین خانم می زند ــ چشم حتما به سمت اتاق شهاب می رود و چادر گلی گلی اش را با چار مشکی اش عوض می کند کیفش را برمی دارد و به حیاط برمیگردد. شهاب با دیدنش از جایش بلند می شود و به سمتش می آید ــ داری میری؟ ــ آره ــ باشه میرسونمت مهیا آرام میخندد ــ دو قدمه ها.تو بشین زشته وسط صحبت بری خودم میرم شهاب جدی شد و اینموقع اخمی بین دو ابروش جاخوش می کرد ــ الزم نکرده،همرات میام مهیا دیگر اعتراضی نکرد از بقیه خداحافظی کرد و همراه شهاب به طرف خانه رفت ــ فردا میای؟ ــ آره ــ پس ساعت ۸ آماده باش ــ چشم ــ چشمت روشن خانومی ــ شب بخیر ــ شبت بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Dua Ahd.mp3
21.06M
صبحم را با یاد تو آغاز میکنم مولا جان🌷 √°•@Patoghemahdaviyoon
°🦋° • . ↺متن دعای عهد↯❦.• . ••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» . 📗اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. . 📗اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. . 📗اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ . 📗حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. . اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ . اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ . اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان . ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @Patoghemahdaviyoon』∞♡
• . سرصبح‌بردن‌نـٰام [؏] بن‌ِعلـے‌ میچسبد…! السَلآمُ‌علیك‌یـٰا اَبـا عَبْدِاللهـ وَعلی‌الارواحِ التے‌حلٺ‌بفنـٰائِكَ‌علیكِ‌مِنی‌سلآم‌‌اللهـ اَبدا مـٰابقـیتُ‌وَبقےاللیل‌وَالنَھـٰاروَلاجَعلہُ‌اللھ‌آخِر الْعَھدِمنـے لِزِیـٰارَتِکُـم…! السَلامُ‌عَلـےالحُسَین‌‌وَعَلیٰ‌علـےبنِ الحُسَین وَعَلیٰ اَولآدِالحُسَینِ‌وَعَلےاصحـٰابِ‌الحسین‌؏ . . هرصبح‌سـلام‌بھ‌آقـٰا🖐🏼🍃'! •السلام‌علیک‌یابقیہ‌اللھ‌فےارضھ؛°السلام‌علیک‌یا‌حجةاللھ‌فےارضھ؛ •السلام‌علیک‌یا‌الحجة‌اللھ‌الثانےعشر؛ °السلام‌علیک‌یا‌نور‌اللھ‌فےالظلمات‌الارض؛•السلام‌علیک‌یا‌مولای‌یا‌صاحب‌الزمان؛ °السلام‌علیک‌یافارس‌الحجاز؛ •السلام‌علیک‌یا‌خلیفہ‌الرحمن‌و‌یا‌ °شریڪ‌‌القرآن‌و‌یاامام‌الانس‌و‌الجان آقایِ‌من . .🌸' 「@Patoghemahdaviyoon
﷽ دعای_فرج📜 🌈ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم...✨ ✨الهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ 🌈وانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ ✨وضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ 🌈واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ ✨الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى 🌈الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى ✨محَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ 🌈الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ✨وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ 🌈عنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً ✨كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا 🌈محَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ ✨اكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى 🌈فاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ ✨الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى 🌈ادْرِكْنى اَدرِکنی ✨الساعه الساعه الساعه 🌈العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین (خواندن دعای فرج به نیت سلامتی و ~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون) [°•@Patoghemahdaviyoon✨]°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃' "بـسم‌الله‌الࢪحمن‌الࢪحـیم" السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم ♥🖇'! 🌙'! ⸤ @Patoghemahdaviyoon