مداحی آنلاین - نماهنگ دعوت - صابر خراسانی.mp3
6.36M
🌙 #نماهنگ ویژه #عید_فطر
💐با صفاتی که تو داری هیچ چیزی کم ندارم
💐چرخ دنیا هر چه میخواد بتازد غم ندارم
🎤 #صابر_خراسانی
👌فوق زیبا
#قسمت اول
#داستان_واقعی
علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد. او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد
شهید علی خلیلی ناهی امر به معروف نهی از منکر قبل از نائل شدن به درجه رفیع شهادت در گفتوگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، در مورد درگیری خود با اشراری که سال 90 قصد تجاوز به یک خانم را داشتند، گفت: نیمه شعبان دو سال پیش به نظرم ساعت دوازده شب بود که میخواستیم دو نفر از دوستانم را به خانهشان در خاک سفید برسانم که دیدیم پنج، شش نفر در حال اذیت دو خانم هستند و به زور میخواستند وی را سوار ماشین کنند.
وی افزود: دوستان من به دلیل پائین بودن سنشان جلو نرفتند اما من به آن افراد تذکر دادم و گلاویز شدیم و یکباره چاقویی که نمیدانم از کدام سو، نثار ما شد.
شهید خلیلی با بیان اینکه چاقو به ناحیه گردنم و شاهرگ خورده بود، اظهار کرد: من همان جا افتادم و آن افراد نیز فرار کردند اما یکی از همراهان من که موتور سواری بلد بود آنها را دنبال کرد و شماره پلاکشان را برداشت.
وی میگوید که من نیم ساعت در خیابان افتاده بودم و ماشینی که دو سرنشین داشت و عازم شمال بود من رو سوار کردند و به اورژانس فلکه سوم تهرانپارس بردند؛ ساعت دوازده و نیم بود که پزشکان گفتند که اگر تا نیم ساعت دیگر مریضتان را به یک بیمارستان مجهز نرسانید وی جان به جان آفرین تسلیم میکند.
«دوستان من را به بیست و شش بیمارستان دیگر هم بردند اما هیچ بیمارستانی من را به دلیل اینکه حالم وخیم بود پذیرش نمیکرد تا اینکه بالاخره ساعت پنج در بیمارستان عرفان عملم کردند».
وی با بیان اینکه ضارب نیز به دلیل در اختیار داشتن شماره پلاک اتومبیلش به زندان افتاد گفت که مدت زیادی گذشت و ما چهار الی پنج ماه بعد به دادگاه رفتیم که سردار نقدی نیز حضور داشتند و من دیدم وکیلی گرفتهاند و خود ایشان پیگیر کارها بودند.
این ناهی امر به معروف و نهی از منکر افزود: در دادگاه یکی از آن افراد به سه سال زندان و بقیه نیز که همدست بودند به شصت الی هفتاد ضربه محکوم شدند اما همه آنها به قید وثیقه آزاد هستند.
شهید خلیلی به نقش مرضیه وحید دستجردی وزیر بهداشت وقت نیز اشاره کرد و اظهار داشت: البته ناگفته نماند دکتر دستجردی نیز تشریف آوردن و هزینه بیمارستان را حساب کردند.
وی معتقد است که اسم کارش را امر به معروف نمیگذارد بلکه آن اقدام را دفاع از ناموس میداند و به گفته وی دفاع از ناموس بر هر مسلمانی واجب است.
شهید خلیلی در پایان با تاکید بر اینکه جز خدا هیچ کسی پشت آدم نیست، خاطرنشان کرد: من آن موقع هم که رفتم با آن افراد درگیر شدم به کسی امید ندوخته بودم به خاطر لبخند آقا رفتم و دفاع کردم.
پیکر شهید ناهی از منکر سهشنبه 5 فروردین تشییع میشود
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، پیکر شهید ناهی از منکر حجت الاسلام علی خلیلی سه شنبه 5 فروردین ساعت 9:30 صبح از مسجد فاطمه زهرا(س) در نارمک به سمت مسجد النبی(ص) تشیع شد؛ همچنین ساعت 11 صبح در مسجد النبی نارمک آیت الله صدیقی نماز را بر پیکر شهید علی خلیلی خوانده شد و پس از آن پیکر شهید به سمت بهشت زهرا تشییع و در قطعه شهدا به خاک سپرده شد.
به گزارش فارس، 25 تیر ماه سال 1390 حادثهای دردناک در یکی از محلات شرق تهران رقم خورد.
در این حادثه جوان 19 سالهای به نام علی خلیلی در حین بازگشت از هیئت در حالی که همراه چند نفر از شاگردان یک مدرسه بود به واسطه امر به معروف و نهی از منکر مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
خلیلی توسط یک نفر از افراد شرور منطقه از ناحیه گردن و قسمت شاهرگ دچار جراحت شد و بیش از 15 دقیقه در خون خود میغلتید.
در این حادثه تعدادی از مراکز اورژانس بیمارستانی از پذیرش علی خلیلی امتناع کردند تا اینکه یکی از بیمارستانهای خصوصی در ازای واریز مبلغ 6 میلیون تومان حاضر به پذیرش وی شد.
سرانجام علی خلیلی که به دلیل شدت خونریزی به حالت اغما رفته بود بستری شد اما پزشکان امید زیادی به مداوای وی نداشتند.
علی خلیلی پس از مرخص شدن از بیمارستان در منزل بستری شد اما هر از گاهی به دلیل مشکلات ناشی از حادثه رخ داده به بیمارستان منتقل شده و بستری می شد.
وی بهمن ماه امسال نیز مجدداً در بیمارستان بستری شد و پس از یک ماه به خانه منتقل شد اما سرانجام در بیمارستان بعثت دعوت حق را لبیک گفته و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیدار اباعبدالله الحسین و یارانش شتافت.
خبرگزاری فارس این ضایعه دردناک را به خانواده خلیلی تسلیت گفته و برای آن مرحوم علو درجات و برای خانواده و بستگانش صبر مسئلت مینماید.
•┈••✾❀•💠🪴 *﷽*🪴💠•❀✾••┈•
#حبل_الورید
#قسمت_دوم
#داستان_واقعی
سریع تاکسی گرفت.
_سلام خانم کجا برم؟!
_سلام،لطفا برید چهار راه سیدالشهدا.
_چشم.
سرش را به شیشه ی ماشین تکیه داده بود و به جانش فکر میکرد.
دوران خوش بزرگ شدن و قد کشیدنش مثل یک فیلم سینمایی از جلوی چشمان بسته اش می گذشت.
ناگهان به یاد خاطره پرویز همسرش و پدر دو فرزندش افتاد.
پرویز می گفت:" یکبار که باری برای کاشان بهم خورده بود ،علی هم که دبیرستانی بود گفت بابا منم با خودت ببر،او را همراه خود بردم.در راه بازگشت علی گفت:" بابا،من و جمکران ببر.
من هم او را به جمکران بردم.بعد از زیارت ،به چاه نزدیک شدیم تا عریضه ای برای آقا بنویسیم.یک عریضه علی نوشت و یکی هم من.و هر دو را به چاه سپردیم.
در راه از علی پرسیدم:" پسرم ،از امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف چه خواستی؟!
اولش نگفت.
بعدها گفت "" بابا من از امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف شهادت خواستم😍😌."
ادامه دارد..
نویسنده: فاطمه یحیی زاده
هدایت شده از | پـٰاتـوقمهدویـون |
اولِ کار سلام بدیم بھ صاحب قلب منتظرمون ، رو بھ قبلھ دست راستمون ُ بزاریم روۍ قلبمون . . !✋🏻❤️
- اَلسَّلام عَلَیڪ یا حُجَّھاللّٰھ فِۍ اَرضِھِ السَّلامُ علیڪ یا بقیَّةَاللّٰھِ یااباصالحَ المَھدۍ یاخلیفھ الرَّحمن و یا شریڪ القران ایُّھا الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدۍ و مَولای الاَمان الاَمان !:)🌸🍃'
توجه ! توجه !
مواظبگودالهایعمیق،
باشیدگناهکمینکرده...
واردمنطقهگناهنشوید !!
شکارگاهشیطاننزدیکاست ؛
#پاتوق_مهدویون
@Patoghemahdaviyoon🌿
「💔🚶🏿♂^^!
دیدیدبعضیارووقتیمیخواهندورکعت
نمازبخواننانگاریکهیهکوهپشتآنهاافتاده؟
تموماینهابراثرگناهانزیاداست!(:
گناهزیادیسنگینیمیاره..
#تبآهیآت
#پاتوق_مهـدویون
🌱|@Patoghemahdaviyoon
#عکس_ماندگار
🌸ماه تویی حضرت عشق
💠اللّهُمَّ احْفِظْ قائِدَنا
الامام خامنه ای
#پاتوق_مهدویون
@Patoghemahdaviyoon🌱
💠 اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
"صبحتون منور به نگاه ضامن آهو"
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#پاتوق_مهدویون
@Patoghemahdaviyoon🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام رضا رو دارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیامدی دیر شد...
#ماحد
| پـٰاتـوقمهدویـون |
[♥️🌱]
زیرعلمـتمنقرصدلـم
اماشبوروز،میپرسهدلـم!💔
کیمیشهبازم،پیشتوبیـام...
حتـےیہنفـس؛حتـےیہسـلام💔
#نوڪرحقیـر
#پاتوق_مهـدویون
🌱|@Patoghemahdaviyoon
#story | #پروفایل 👤
[ما كجا گُل بفروشیم كه ازمابخری]
#السلامعلیڪیابقیةالله♥️🕊
#پاتوق_مهدویون
@Patoghemahdaviyoon🌱
adaca07e7ffe40a4b941c5ad71af6fee.mp3
4.82M
•
.
مراپاکیزهبپذیر..✨🌿
.
#شهدا
#امام_زمان
•
!
| پـٰاتـوقمهدویـون |
• . مراپاکیزهبپذیر..✨🌿 . #شهدا #امام_زمان • !
تاانتهاگوشکنید(:
زیباست(:🌸
| پـٰاتـوقمهدویـون |
• . مراپاکیزهبپذیر..✨🌿 . #شهدا #امام_زمان • !
مااگرشهیدنشیم...
میمیریم...🙂💔
خوش آنکه در این بمیر بمیر
شهید بشیم(:🖤
کانال امام حسین (_۲۰۲۱_۱۰_۰۹_۱۰_۵۷_۱۲_۳۷۰.mp3
4.08M
کــــرم حسین علم حسین
یاد داده مادرم بگم فقط ،
حسین...
سید مجید بنی فاطمه
🦋یازهرا🦋:
•┈••✾❀•💠🪴 *﷽*🪴💠•❀✾••┈•
#حبل_الورید
#قسمت_سوم
_خانم،خانم رسیدم چهار راه سیدالشهدا.کجا برم؟!
_هیچ جا،همین جا نگه دارید.همینجا حبل الورید بریده شد و خدا نزدیکتر شد.
پس از توقف ماشین،و پیاده شدن،با پایی لرزان در کف آسفالت های چهار راه به دنبال یادگاری جانش می گشت.
جانِ مادر در همین جا حبل الورید غیرتش بقول جوان های امروزی باد کرد و با خون پاکش ریشه های غیرت و ایمان را آبیاری کرد..انقدر ریشه های غیرت خشکیده ی برخی مردان بی رگ را آبیاری کرد که تمام خون بدنش خالی شد.
مادر،با نگاه های ملتمس ان شب نیمه شب شعبان را در جلوی چشمانش مجسم کرد.جانش کتک میخورد و دست آخر یک چاقوی تیز گلوی علی اکبرش را شکافت...
_یا زهرا یا زهرا یا زهرا..
علی اکبر جوانش با صورتی غرق به خون با ذکر یا زهرا بر زمین خورد.
_ علی علللللللللللللللللللللللللی 😭😭
ان دو دختر از فرصت درگیری جوانها با علی استفاده کرده بودند و فرار کرده بودند.
پسر 14ساله ی همراه علی با اینکه گواهی نامه نداشت اما نمی توانست از خون مربی مجاهد و باغیرتش بگذرد ،سریع با موتور ان ضارب جانی را دنبال کرد.
و اما علی ِمادر.😭😭
مادر با چشمانی مضطرب اطرافش را نگاه میکرد، رفت و آمد انسانهای مبتلا به ویروس بی تفاوتی را به نظاره نشسته بود .
کسی به علی اکبرش توجهی نداشت.
تنها کسی که جلو آمد و به علی توجه کرد یک پیرمرد به ظاهر متدین بود اما نه😏او مرده ای بود در میان زندگان.
پیرمرد نیامده بود به علی کمک کند بلکه آمده بود تا به زخم نای سوخته اش نمک بپاشد.
با حالت تمسخر گفت:" آی جوان، مگه مملکت قانون نداره؟! پلیس نداره؟! تو چکاره بودی؟ حالا خوب شد زخمی شدی؟!:
و علی با صدای ضعیفی که گویی از ته چاه در می آمد پاسخ داد:" ببخشید حاج اقا، فکر کردم دختر شما هستند که دارند اذیتشان می کنند. "
علی مانده و کف خیابان و شاهرگی شکافته...
ادامه دارد.....
نویسنده:فاطمه خانم یحیی زاده
🦋یازهرا🦋:
•┈••✾❀•💠🪴 *﷽*🪴💠•❀✾••┈•
#حبل_الورید
#قسمت_چهارم
مادر با چشمانی بارانی به دنبال خون پاک علی اش می گشت .مردمک چشمان مادر با لرزش عجیبی تعداد رفت و آمد ماشین های آن چهار راه را دنبال می کرد،اما اشک اجازه خوب دیدن را از او گرفته ،دلش شکست گوشه ای در کنار همان چهار راه نشست و با خود گفت:" این چهار راه پر از رفت و آمد مردم است،چرا هیچکس جسم غرق به خون و نحیف پسرم را از کف آسفالت برنداشت؟😔😢
چرا به علی اکبرم کمک نکردند ؟! اگر این مردم انقدر بی تفاوت از کنار علی ام نگذشته بودند و زود او را به بیمارستان رسانده بودند شاید الان پاره ی تنم در کنارم بود😭😭،نه زیر خروارها خاک😭😭😭.شاید اگه زود به بیمارستان رسانده بودنش او روز مادر؛ دستم را می بوسید نه من سنگ مزارش را😭😭😭😭...
شاید کار علی اشتباه بود!!!
شاید باید با شنیدن صدای فریاد و کمک خواستن ان دو دختر، ساکت می شد و ساده از کنارشان می گذاشت و اجازه میداد آن شش جوان بی غیرت گوهر عفت و پاکدامنی ان دو دختر می ربودند. اما نه علی خودش گفت :" وقتی صدای کمک خواستن آن دختران را شنیدم نتوانستم بی تفاوت باشم."
ای کاش ....
ای کاش،ذکر لب مادر ای کاش و هزار شاید باید شده بود،اما ناگهان همان صدای گرفته در گوشش پیچید:" مامان،من دفاع از ناموس کردم، دفاع از ناموس بر هر مسلمانی واجبه. ☺️"
مادر با خود گفت:"اری دفاع از ناموس واجب است،باید امر به معروف و نهی از منکر کرد تا بلای بزرگی نازل نشود.پسرم بهترین کار را کرد،همان کاری که رهبر معظم انقلاب بارها و بارها مردم را به آن توصیه کردند. اما امان از ویروس بی تفاوتی 😏،ای کاش مردم بیخیال و بی تفاوت از کنار هم نگذرند و نسبت به یکدیگر مسئول باشند."
مادر،چشمان بارانی اش را برای لحظاتی بست و آن لحظه را تجسمکرد که یک ماشین در کنار جسم بی جانِ جانش توقف کرد و راننده ماشین که مسافری از دیار غریب بود علی را بعد از نیم ساعت ماندن در کف آسفالت، سوار کرد و او را به بیمارستان رساند اما چه فایده😔...
ادامه دارد...
نویسنده:سرکار خانم یحیی زاده