eitaa logo
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
1.9هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
187 فایل
بی‌توآوارم‌‌و‌بر‌‌خویش‌‌فروریخته‌‌ام ای‌همه‌‌سقف‌و‌ستون‌و‌همه‌آبادی‌من(:🌿 . [ وقف لبخند آسیدمهدی💚 ] . _سعی داریم مفید باشیم! .. گوش شنوای حرفاتون🌚 : https://daigo.ir/secret/1796928
مشاهده در ایتا
دانلود
رقابت سَرِ شہادت بود اما رقابت با رفاقت قشنگھ....(:🖤
باهم‌بخونیـــم........! :)🍃
『❁』 • ° پࢪنده‌ۍاسیردرقفس براےپرواز🕊 شوق‌آزادےدارد! وامیدبہ‌رهایۍاورا زندھ‌نگہ‌میدارد...!🖇🌿 •°•خاص فقط خدا•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @KhasfaghatKhodaa ╚❁•°•♡•°•❁╝
طنز_جبهه 😄 😂 خاطره ای زیبا و خنده دار ازجبهه و جنگ... 😃 😀 👤 بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛ توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش 🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش. پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛ اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود. دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه! یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن! گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!! یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده! پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!! همگی گفتیم: نه! کجاست؟ :پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟ همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟! رفتیم کنار تختش ؛ عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود ! با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟ یهو همه زدیم زیر خنده گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد ! عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !! بچه ها خندیدند. 😄 اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد: - وقتی ترکش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می کشمت. چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم ، کسی نمی یومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم... بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم 😂 دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند. 😂 عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم: - یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂 😂 رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید! صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا. 😂 پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می کشمت!!! عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ... 😂 😂 😂 منبع: کتاب" رفاقت به سبک تانک"
Shab1Fatemieh1-1398[06].mp3
3.93M
مداحی حاج میثم مطیعی سُلیمانی مَعَنا... @KhasfaghatKhodaa
••❀〇 ⃟🌸❀•• 【The sun doesn't lose its beauty when covered by the clouds. The same way your beauty doesn't fade when being covered by Hijab】 〖همانگونه که خورشید✨ زیبایی🌺خود را هنگام پوشاندن ابـ🌤ـرها از دست نمی دهد، زیبایی شما در هنگام پوششِ🌿° حجابــ🧕🏻محو نمی‌شود...〗 💎✦.• ♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ ♔♡| @KhasfaghatKhodaa|♡♕
☆○ ³¹³ ○☆ برای نَبَرد با دشمن💪 لشکر نیاز است شما سربازان اسلام هستید☺️ این جنگ بدون سلاح نمیشود❌ پس....... چادرت را سَرت کن😍 آماده رزم باش که بزرگترین جنگ جهانی آغازشده✌️ خداقوت سرباز این مرز و بوم ♥️ ➬ @KhasfaghatKhodaa
💌 تمریݩ پرواز🕊🌿 °•|خـــــاص فقط خـــــــــدا|•°√
💜یادت باشد💜: ⚠️ جواب منو بدید... خدایے شبہا تا ساعت🕰 چند بیدارے؟ دو، سه، شایدم چهار🤔'` چیڪار میڪنے ⁉️ حتما با گوشے📱 ڪار میڪنی 👀.. دنبال چے هستی🖇 این همہ ساعٺ بیدارے خب بنده خدا یک ربع وقت بزار نماز شب بخوان☺️ دنبال هرچے هم هستے بہش میرسے 👌 از برڪت و رحمت تـــــا آرامش و اخلاص و 🌿✅ ‌ᷝᷡ~~~~~~~••••••••●●@KhasfaghatKhodaa
باهیچ‌ڪَسَم‌میلِ‌سخن‌نیست ولیڪن... تـــــو خـــــارج‌ازاین‌قاعده‌وفَلسَفہ‌هایۍ(:💔
✨♥️ •|° همه پسم زدن.. اما گفت من میخرمت.. نام‌امام‌حسین‌هردلی‌را اربًاربا‌میکند...❣ •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @Khasfaghatkhodaa ╚❁•°•♡•°•❁╝
🌱 خدا مے‌داند.. اگر پیام شہدا و حماسه هایِ آنها را بہ پشت جبهہ منتقل نڪنیم گناهکاریـــــم💔🍃 ❄️|• @Khasfaghatkhodaa •°
😬واااااای چ حوریه زشتی😱😂😂 فاو بودیم! گفتم:"احمد! گلوله که خورد کنارت، چی شد؟" گفت:" یه لحظه فقط آتیش انفجارشو دیدم💥و بعد دیگه چیزی نفهمیدم". گفتم:" خب! گفت:" نمیدونم چه قدر گذشت که آروم چشمامو باز کردم؛ چشمام، تار تار می دید.فقط دیدم چند تاحوری دور و برم قدم می زنند. یادم اومد که جبهه بوده ام و حالا شهید شده ام. خوشحال شدم🤗 می خواستم به حوری ها بگم بیایید کنارم؛ اماصدام در نمی اومد. تو دلم گفتم: خب، الحمدالله که ما هم شهید شدیم و یه دسته حوری نصیبمون شد. می خواستم چشمامو بیشتر باز کنم تا حوریا رو بهتر ببینم؛اما نمی شد. داشتم به شهید شدنم فکر می کردم که یکی از حوری ها اومد بالا سرم. خوشحال شدم. گفتم:حالا دستشو می گیرم و می گم حوری عزیزم!😜چرا خبری از ما نمی گیری؟! خدای ناکرده ما هم شهید شدیم!.🤣🤣 بعد گفتم:"نه! اول می پرسم: تو بهشت که نباید بدن آدم درد کنه و بسوزه؛ پس چرا بدن من اینقدردرد می کنه؟! داشتم فکر می کردم که یه دفعه چیز تیزی رو فرو کرد توشکمم😖 صدام دراومد و جیغم همه جا رو پر کرد. چشمامو کاملا باز کردم دیدم پرستاره.خنده ام گرفت. گفت:" چرا می خندی؟". دوباره خندیدم و گفتم:" چیزی نیست و بعد کمی نگاش کردم و تو دلم گفتم: خوبه این حوری نیست با این قیافه اش؟!😂😂😂 🌼✨ خـــاص فقط خـــــدا✨🌼 🌼✨ @Khasfaghatkhodaa ✨🌼
💔 من سلبریتی نیستم که شما رو دعوت کنم جهیزیه م یا عکس های بی حجابمو ببینین من مےخوام رو به بقیه معرفی کنم تو هم اگه دوست داری قدمی برای شهدا برداری، کلیک کن @khasfaghatkhodaa مطمئن باش شھدا دستتو مےگیرن
● • 💓 +جور نِمیشه، به هیچ‌ وجہ‌! -به خدا ڪه اعتقاد دارۍ ڪه؟ +اره، اینم‌ حرفیہ‌ ڪه میزنۍ! -پَس‌ جور میشہ :)♥️🌿` 🕊|• @ @KhasfaghatKhodaa•°
『❁』 • ° برو‌‌گریہ‌ڪن ؛ اݪتماسِ‌‌خدا‌ڪن ؛ بگو‌نمیتونم‌از‌موقعیٺِ‌گناھ‌فرار‌‌ڪنم اونقد‌ر‌خدا‌‌ڪریمہ، ڪہ‌موقعیٺِ‌‌گناهو‌فرارے‌میدھ، تو‌‌فقط‌‌میونِ‌‌گریہ‌هات‌بگو؛ دیگہ‌نا‌ندارم‌‌پاشم؛ بگو‌‌میخوام‌گناھ‌نکنمااا، زورم‌نمیرسہ! معجزھ‌میڪنہ‌برات...🌿✨
کمیل‌کمیل‌حمید حمیدجان‌بہ‌گـوشم اینجاهواصافہ اونجاچۍ؟! هعیی‌حاجۍ💔 کجایۍکہ‌ببینۍاینجاچہ‌‌خبرہ🚶‍♂ هواصافہ‌صافہ.. بہ‌صافۍتمامۍموهاۍبیرون‌ریختہ بہ‌صافۍنگاه‌های‌دوختہ.. بہ‌صافۍمانتوهاۍچسبیده.. آه.. حاجۍنمیشہ‌جاتوعوض‌کنی؟🚶‍♂💔
رفیق !! هیچ وقت برای جلب توجه کسی ، حرف خدا رو زیر پا نزار
بہ عکس هایٺان نگاه می کنم ... و کمی بہ خودم فڪر می کنم چقدر با شما فاصله دارم❗️ اما می گویم شما آمده اید کھ به من هــم پرواز بیاموزید🕊 پرواز با قلبـــــ🌼 پرواز با نفـــس پرواز ٺا بی نہایٺــــ ♥":) •°•خاص فقط خدا•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @Khasfaghatkhodaa ╚❁•°•♡•°•❁╝
گمنامی معشوقے بود که ابراهیم که بہ دنبال آن میدوید..... •°•خاص فقط خدا•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @khasfaghatkhodaa ╚❁•°•♡•°•❁╝