eitaa logo
پله پله تا خدا
141 دنبال‌کننده
327 عکس
239 ویدیو
7 فایل
یٰا قَریٖبِ لٰا یُبعدُ عَن القُلُوبْ ... حرف‌های نگفته‌ام را از سکوتم بخوان! یک جای دنج برای اهل #دل❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
من اگر بدانم هر روز یک ساعت حرف بزنم، نتیجه‌اش این می‌شود که مردم کتابخوان می‌شوند، حاضرم روزی یک ساعت‌و‌نیم حرف بزنم! 🌺🍃پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نمیدانم برداشت شما چیه اما از نظر بنده گاهی اوقات نداشتن عزت نفس و اظهار عجز و مظلوم نمایی در مقابل توانگر یا ستمگر ، نه تنها کمکی به اون فرد نمیکنه بلکه زمینه رو برای سوء استفاده از عاجز یا مظلوم رو فراهم میکنه..! داشتن تو هر شرایطی بهترین دارایی هست. 🌺🍃پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- باز کنید👆🏻:) - تــفاوت ذهن فقیر و ذهن ثروتمند.. 🌺🍃پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
کانون عاطفه.mp3
9.43M
▫️شنیدید که می‌گویند؛ بعضی‌ها آنقدر ثروت دارند که اگر هفت نسلشان هم بخورند، تمام نمی‌شود؟ ⚡️این جمله در بخش روح انسان نیز، معادل دارد! بعضی‌ها درونشان آنقدر محبت و مهربانی هست که به پای تمام آدمهای زمین، حتی دشمنانشان هم بریزند، تمام نمی‌شود! ← اینها چگونه اینقدر ثروتمند شدند؟ ✨ویژه ولادت حضرت فاطمه الزهرا سلام‌الله‌علیها 🌺🍃پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ـ چرا من؟ چرا این مصیبت برای من بود فقط؟ چرا هر بلایی فقط برای من پیش می‌آید؟ چرا فقط من باید در این میدان آزموده شوم؟ ※ و پشت این جمله‌ها، حکایت‌هایی است!
یکبار باهم برگردیم و از این‌ طرف به موضوع نگاه کنیم! ـ چرا من نه؟ ـ چرا من نباید در میدانی سخت آزموده شوم؟ ـ چرا برای من نباید مصیبتی پیش بیاید؟ ـ چرا من نباید آزار ببینم؟ ـ چرا من نباید ...
※ این چراها، همه صدای درد می‌دهند! هم چراهای و هم چراهای گاهی آنقدر سنگینند که ماهها، کمر آدمیزاد را خم می‌کنند! ـ مثل صدای بعضی داغها و عزیز از دست دادن‌ها، ـ مثل صدای بعضی فقرها و بیماری‌ها ـ مثل صدای بعضی قضاوت‌ها و تحقیرها و آبرو ریختن‌ها... اما این دردها، دردهایی است که باید تمرین کنیم؛ ※ اول بفهمیم بر ما فرود نمی‌آیند، بر بخش زمینی ماست که نازل می‌شوند و نباید سنگینی‌شان ما را از "من حقیقی" مان غافل کند! شبیه مادری که در اوج درد هم، رسیدگی و تغذیه نوزادش را فراموش نمی‌کند! ※ و بعد بیاموزیم اگر سهم‌مان از دلخوشی‌های بالاتر و شادمانی‌های عظیم‌تر، بیشتر باشد، تحمل این دردها آسانتر می‌شود! دلخوشی‌هایی در بخش انسانی و حقیقی و جاودانه وجودمان...
فقـــط یک دسته از انسانها هستند که : ※ از اینکه دردی سهم خودشان شد و به دیگری نخورد، به "چرا فقط من" مبتلا نمی‌شوند، ※ و وقتی درد در جان کس دیگری افتاد، آنرا در درون خویش، احساس می‌کنند و نمی‌توانند بی‌تفاوت از کنارش رد شوند! ※ و بی‌آنکه منتظر درخواست کمک بشوند، بدنبال راه حلی برای رفع درد، یا تخفیف آن می‌گردند. کسانی که از "من" زمینی رد شدند ... و  در "من" الهی و آسمانی‌شان به اصالت رسیدند! فقط همانها که " انسانند "... ※ اینجاست که فرمول"هو أنت" ( دیگری خود توست) می‌شود سرمایه‌ای درونی و دارایی حقیقی، برای آرام زیستن‌شان!
بحران گاز، به هر دلیلی که رخ داده باشد؛ و ریشه‌اش در هر دولتی که می‌خواهد باشد، عده‌ای را به مصائب و مشکلات فراوان مبتلا کرده است! ※ اگر قلب‌مان تپید و آستینی بالا زدیم و شراکت کردیم در برداشتن سهمی از این درد که الحمدالله ... ※ وگرنه اگر در خود احساس بی‌تفاوتی و یا توجیه‌تراشی می‌کنیم، خوب است برگردیم و چند سطر بالا را باز بخوانیم. 🌺🍃پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌿در سالهاي دور ، در شهر كوچكي ، درويشي زندگي ميكرد كه بسيار وارسته بود و تمام ذهن و فكرش كمك به مردم و رفع مشكلات و گرفتاريهاي آنان بود ، 🌿او آنقدر بين مردم محبوب بود كه مردم تمام مسائل خود را با او درميان ميگذاشتن ، يك شب درويش خواب بسيار عجيبي ديد ! : 🌿او در خواب ديد كه يكي از فرشتگان مقرب خداوند به منزل او آمد ، بعد از سلام و احوالپرسي به درويش گفت : تو نزد خداوند و ما خيلي عزيز هستي ، خداوند قرار است سيل عظيمي را به اين شهر روانه سازد ، 🌿 اما از آنجا كه تو نزد خداوند مرتبه ويژه اي داري ، لذا به تو اين بشارت را ميدهيم كه اول به مردمان شهر خبر بدي كه بتوانند پناه گاهي پيدا كنند ، و دوم اينكه خداوند با " امداد غيبي " خود ، حافظ جان تو خواهد بود ... 🌿درويش از خواب بيدار شد ، و حال عجيبي داشت ، اول دو ركعت نماز شكر خواند و بعد از راز و نياز با خداوند ، به ميدان شهر رفت و اعلام كرد كه تمام مردم جمع شوند كه كار بسيار مهمي با آنان دارد ... 🌿مردم هم تا فهميدند كه درويش با آنها كار مهمي دارد ، هر چه سريعتر همديگر را خبر كردن و بعد از مدتي اكثر مردمان شهر در ميدان جمع شدن و همه منتظر صحبتهاي درويش ... 🌿درويش بعد از حمد و سپاس خداوند ، قضيه خواب عجيب خود را تعريف كرد ، مردم شهر كه از اين خبر بهت زده شده بودن ، اول از همه خدا رو شكر كردن به خاطر وجود درويش در شهرشان ، و بعد بزرگهاي شهر تصميم گرفتن هر چه سريعتر به جايي ديگر نقل مكان كنند تا از گزند سيل در امان باشند ، مردم سريع دست به كار شدن ، و اول از همه به نزد درويش رفتن تا او را با خود ببرند ، اما درويش مخالفت كردو گفت شماها به فكر خودتون باشيد و اصلا نگران من نباشيد ، 🌿چند روزي گذشت و ديگر شهر تقريبا خالي شده بود ، كه آسمان ابري شد و باران شروع شد ، يك باران عجيب و غريب كه تا اون روز هيچكس نديده بود ، عده اي از جوانان شهر كه هنوز نرفته بودن ، خودشون رو به در خانه درويش رساندن و به او گفتن كه با آنها بيايد ، اما باز هم درويش مخالفت كرد !! باران زود تبديل به سيل عظيمي شد كه همه جاي شهر رو فرا گرفت ، 🌿درويش با آرامش خاصي در خانه خود نشسته بود و به عبادت مشغول بود ، و البته در ذهن خود آن پيغام فرشته خداوند را هم مرور ميكرد : " خداوند با امداد غيبي خود حافظ جان تو خواهد بود " ... 🍂آب تا زير پنجره خانه درويش رسيده بود ، ناگهان صداي ضربه خوردن به شيشه پنجره را شنيد ، ديد چند تا از مردم شهر با قايق و به سختي خود را به زير پنجره خانه درويش رسانده بودن ، به او گفتن زودتر تا آب همه خانه ش رو فرا نگرفته به قايق آنها بيايد ، اما درويش باز هم مخالفت كرد و به آنها گفت به فكر خود باشند ، 🌿آب كم كم به داخل خانه درويش نفوذ كرد ، درويش همچنان به عبادت مشغول بود ، آب تا زير زانوهاي درويش رسيده بود ، از دور دست صداي مردم را ميشنيد كه نام او را فرياد ميزدن و از او ميخواستن كه از خونه بيرون بياد و آنها با طناب او را نجات دهند ، اما درويش اعتنايي نكرد ، 🍂آب تا زير گردن درويش رسيده بود ، كم كم اب به بالاي دهان و بيني درويش رسيده بود و تنفس را براي درويش دشوار كرده بود ... آب ، بيشتر و بيشتر شد ، درويش در آب غرق شد ... 🍂درويش چشمانش را باز كرد ، همان فرشته اي كه با او صحبت كرده بود را ديد ! درويش برآشفت ! به فرشته گفت : واي بر من كه يك عمر عبادت كردم ، پس كو آن امداد غيبي كه ميگفتي ؟ پس كو آن مرحمت خداوند ؟؟؟ 🌿فرشته لبخندي زد و گفت : دوباره ماجرا را مرور كن ، خداوند چند بار توسط بنده هايش موقعيت نجات تو را فراهم كرد ؟؟؟ كمك آن جوانان كه با قايق به زير پنجره خانه ت آمدن را چرا رد كردي ؟ 🍂صداي آن مردمي كه ميگفتن از خانه بيرون بيا تا با طناب تو را نجات دهيم را شنيدي ، اما اعتنايي نكردي ! 🍂مردمي كه همان ابتدا ميخواستن تو را با خود ببرن ، اما توجهي نكردي !! خداوند ديگه چگونه ميتوانست تو را نجات دهد ؟؟ تمام اينها " امداد غيبي " بودن كه تو توجهي نكردي ! 🌿" امداد غيبي " ، همين فرصتهايي هست كه در زندگي روزمره همه مون به وجود مياد ، گاهي اوقات خودمون فرصتهايي رو كه داريم استفاده نميكنيم و انتظار داريم يه اتفاق ماورا طبيعي واسمون بيفته ... 🌺🍃پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😊 حس بسیار قشنگی داره... حرفهاش شنیدنیه... 🌺🍃پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاه کلیدی برای دفع یکجای همه‌ی شرها • شاه کلیدی برای جذب یکجای تمام خیرها شاه کلیدی که مردگان را یکجا زنده می‌کند! 🌺🍃پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa