1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌾اَلَم یَعلَم به اَنَّ الله یَری🌸
🎋هیچ عاشقی مثل خدا به معشوقش اینقدر ابراز علاقه نکرده🌺
#خدا
#مناجات_با_خدا
#مناجات_نامه
#توبه
#پشیمانم
#الهی_العفو
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌷از حال من با خبر است🌷
وقتی که نمرود حضرت ابراهیم علیه السلام را در آتــ🔥ـش انداخت، ملائکه آسمان ها به گریه در آمدند.
جبرئیل عرض کرد خدایا! در روی زمین یک نفر تو را پرستش می کرد و حالا دشمن بر او مسلط شده است.
📌خطاب شد:
من هر وقت بخواهم او را اعانت و یاری می کنم.
📌ملائکه عرض کردند، پروردگارا پس اذن بده ما به یاری او بشتابیم.
از طرف حضرت حق خطاب شد بروید، اگر اذن داد او را یاری کنید.
ملکی که موکل آب💦 بود آمد، ملائکه ای که موکل باد و خاک و آتــ🔥ـش بودند آمدند عرض کردند:
ای ابراهیم اجازه بده تو را نجات دهیم و دشمنان تو را هلاک کنیم.
حضرت ابراهیم اجازه نداد.
جبرئیل آمد عرض کرد: ای ابراهیم آیا حاجتی داری⁉️
حضرت ابراهیم فرمود: حاجتی دارم ولی به تو ندارم.
جبرئیل گفت: به آن کس که داری بگو.
حضرت ابراهیم فرمود:
🌺حسبی من سئوالی علمه بحالی🌸
🔹ما کار خود بیار گرامی گذاردیم 🍃
گر زنده سازد بکشد رأی رأی اوست 🍂
🔹ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست 🍃
از حضرت کریم تمنا چه حاجت است 🍂
🔸فرمود: او خودش از حال من مطلع است، غافل نیست.
✨افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد✨
خطاب شد:
ای آتـ🔥ــش بر ابراهیم سرد و سلامت شو.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
📌شیطان از خدا یک جواب شنید.
✳️ شیطان به خدا عرض کرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولی از اظهار او می ترسم خطاب شد مترس و سئوال کن.
🔹عرض کرد:
1⃣ من اعتراف و اقرار دارم بر اینکه خدای من قادر و عالم و حکیم است در افعال خود. او می دانست قبل از ایجاد من که چه می کنم چرا مرا خلق کرد؟
2⃣ این که چرا مرا امر کردی بر طاعت و عبادت خود و حال آنکه از اطاعت من نفعی به تو نمی رسید و چیزی بر خدائی تو نمی افزود و از نافرمانی من چیزی از سلطنت و خدائی تو کم نمی شد.
3⃣ اینکه من ملتزم به طاعت و معرفت شدم چرا مرا امر کردی به سجده آدم؟
4⃣ این که چرا مرا به واسطه سجده نکردن لعنت کردی؟ و حال آنکه سالها بندگی کردم و به محض اینکه گفتم: غیر تو را سجده نمی کنم به من خشم کردی.
5⃣ اینکه چرا مرا در بهشت راه دادی که آدم را فریب دهم و اغواء کنم.
6⃣ اینکه عداوت مرا با آدم می دانستی چرا مرا بر اولادش مسلط گردانیدی؟
7⃣ اینکه چرا تا قیامت مهلت دادی؟ اگر مرا هلاک کرده بودی همه راحت بودند.
این هفت بحث را کرد و یک جواب شنید:
خطاب شد: 👇
ای شیطان، مرا حکیم می دانی؟
شیطان گفت: 👈بله.
خداوند فرمود: پس تمام این بحث های تو بی جا است.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
مرغابی کوچک پا به پای مادر شنا می کرد و تمام کارهایش را تقلید ،
🌱گویی می دانست که در این دنیای مواج باید الگویی داشت تا جان سالم به در برد ....
ولی من از او خیلی جلوترم ، خیلی!
او مادرش را الگو گرفت و من
بهترین مادر دنیا را
کسی که از نابینا هم رو میگرفت .❤️🍃
احسنت بر این تربیت ...
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌷نـ👀ــگاه به بنده ضعیف ما بکنید🌷
🎯 روایت دارد نیمه شبی،
(اگر شب مـ🌙ــاه رمضان باشد دیگر بهتر) مؤمن که سر به سجده گزارد،
در سجده خوابش ببرد
از عالم اعلی ندا بلند می شود:📢
ای ملائکه نـ👀ــگاه به بنده ضعیف ما بکنید.
🌸 یعنی ای ملائکه! اگر تمام شما در حال سجده باشید تضاد در وجود شما نیست،
👈اما این مؤمن ما چُرت و خستگی دارد،
مع الوصف ببینید چطور خواب بر چشمش حرام کرده، از بستر بلند شده، به در خانه آمده است.
👈ببینید چگونه ما را می خواند، شما بگوئید با او چگونه معامله کنم؟
💬می گویند: «پروردگارا! مغفرتک» بیامرزش.
ندا می آید: آمرزیدیم، دیگر به او چه بدهیم؟خدا کریم است، دستگاه هم وسیع است.
💬 عرض می کنند: «پروردگارا! جنتک» بهشتش بده.
ندا می رسد: بهشتش نیز دادیم، دیگر چه بدهیم؟
🔸حاصل روایت آن است که ملائکه می گویند: پروردگارا دیگر ما بالاترش را نمی فهمیم. بالاتر از بهشت نمی دانیم.
ندا می رسد ما خودمان می دانیم،
✅ «جمال آل محمد صلی الله علیهم اجمعین» را نشانش می دهیم.
✅ فاصله بین او و اهل بیت را برمی داریم،
✅ مظهر جمال خود را به او نشان می دهیم.
💕 یا ارحم الراحمین💕
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌹باید بندگی خدا کرد👌
🎯ابومنصور سامانی وزیر سلطان طغرل بود.
عادت داشت پس از نماز صبح بر سر سجاده نشیند و دعا کند تا آفتـ☀️ــاب طلوع کند. آنگاه به خدمت سلطان می رفت.
صبحگاهی از طلوع آفتـ☀️ــاب برای امر مهمی سلطان، کسانی را به طلب وزیر فرستاد.
🎯آنان آمدند و او را به حضور خواندند وزیر چون ادعیه و ذکرهایش تمام نشده بود به فرمان شاه التفات نکرد و به دعا و مناجات ادامه داد.
🎯آنان نزد سلطان آمده وی را از عدم توجه وزیر آگاه کردند.
👤وزیر چون دعایش تمام شد به خدمت سلطان آمد.
🔹سلطان با نهایت خشم و غضب گفت:
تو را چه شده که به گفته ما اعتناء نمی کنی و چون فرمان ما به تو رسد تاخیر می اندازی؟
👤وزیر گفت:
شاها، من بنده خدایم و چاکر شما. تا از بندگی خدا فارغ نشوم به چاکری نتوانم پرداخت.
این کلمه در سلطان چنان اثر کرد که گریان شده و وزیر را تحسین نمود و گفت:
🍃بندگی خدا را بر چاکری ما مقدم دار تا به برکات آن سلطنت ما پابرجا باشد.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌺خداوندا این عمل برای رضای تو است🌺
پهــلوانی به نام پوریا به تمام شهرها رفته و با پهلوانان دست و پنجه نرم کرد و بر همه غالب شده بود.
آینه ای سر زانو بسته بود که این علامت آن است که هنوز به زمین نخورده است.
وقتی به اصفهان وارد شد، با همه پهــلوانان کشتی گرفته و آنان را به زمین زد و همگان بازوبند او را مهر کردند.
نوبت به پهــلوان دربار رسید.
اعلام عمومی صادر شد.
تمام مردم شهر برای دیدن قهرمانان روز جمعه در میدان شاه اصفهان (میدان امام فعلی) حاضر شدند. شب جمعه فرارسید.
ادامه در پست بعدی👇👇👇
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌹پوریا که در یکی از اطاق های میدان منزل داشت، کنار اطاق نشست. پیرزنی را دید که یک ظرف حلوا در دست گرفته به مردم می داد و می گفت:
حاجتی دارم دعا کنید. آنگاه مقابل پوریا رسید.
پوریا از پیرزن سئوال کرد، پیرزن چه حاجت داری؟
پیرزن گفت: پسرم پهــلوان پایتخت است، قرار شده فردا با پهلوانی که تمام پهــلوانان را به زمین زده کشتی بگیرد.
چون اداره زندگی چند نفر زن و بچه با اوست، نذر کردم که پسرم از دست او زمین نخورد که در نتیجه حقوقش قطع بشود.
پوریا قدری حلوا خورد و سپس پیرزن رفت.
🕗روز موعد رسید. سلطان برای مشاهده در محل نمایش زورآزمائی قهرمانان در جایگاه مخصوص قرار گرفته. مردم ازدحام کردند.
پهلوانان در وسط میدان ایستادند.
پوریا دست پهــلوان پایتخت را گرفته، حرکتی داد، دید متاسفانه هیچ تاب و مقاومتی ندارد.
زمین کوبیدن او احتیاج به زور ندارد.
آنگاه پیرزن یادش آمد که زمین خوردن این پهــلوان باعث بریدن نان چندین نفر خواهد شد، با خود گفت:
پوریا تو قهرمان را به زمین زدی، امروز برای خدا از دست این پهــلوان به زمین بخور.
چنانچه او را به زمین بزنی با ناله آن پیرزن چه می کنی؟
شروع کرد کشتی گرفتن که یک مرتبه خود را به زمین انداخت.پهــلوان پایتخت روی سینه اش نشست و با زانو به سینه او می زد.
در آن هنگام گفت: خداوندا این عمل برای رضای تو است، از من بپذیر.
پس از مرگ ، پوریا هم برای یک مجاهده با نفس، آثارش جاوید و برای همیشه نام پوریای ولی باقی است.
🔸وَالَّذینَ جاهَدوا فینَا لَنَهْدیَنَّهُم سُبُلَنا وَ اِنَّ الّلهَ لَمَعَ المُحْسِنینْ.
🔹 و آن افرادی که درباره ما جد و جهد نمایند ما حتماً آنان را رد راه های خودمان هدایت خواهیم کرد و یقینا خدا با نیکوکاران است.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khoda
🔸كلام كوتاه
#معلم_زندگی🌹
🏝نه هیچ انسانی دوست توست و
🏖نه هیچ انسانی دشمن توست؛
🎯بلکه هر انسانی معلم توست.
🔸پس غرور و تعصب را کنار بگذار
و آنچه را که هر انسانی باید به تو آموزش دهد یاد بگیر.
🔰تا تمام درسهایت را بیاموزی و آزاد و رها شوی.
👈رنج برای پیشرفت انسان ضروری نیست ؛
👈رنج حاصل تخلف از قانون معنویت است.
✍اما تنها عده اندکی از انسانها می توانند روح خفته خود را بدون رنج برخیزانند.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🏝 #تقسیم_هستی 🏝
🏖روز قسمت بود . خدا هستی را قسمت می کرد.
⛱خداوند چنین گفت: چیزی از من بخواهید هرچه باشد شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خداوند بخشنده است . و هر کسی چیزی طلبید.
یکی بــــــالی برای پریـــدن
دیگری پایی برای دویـــ👣دن
یکی جثـــ👨⚖ـه ای بزرگ خواست
آن یکی چشـــ👀ـمانی تیز .
یکی دریـ🌊ــــا را طلب کرد
و آن یکی آسمـــان را.
🏜 در این میان کرمی کوچک جلو آمد رو به خدا کرد و گفت : خدایا من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم . نه چشمانی تیز نه جثه ای بزرگ نه بالی ، نه پایی، نه آسمان و نه دریا تنها کمی از خودت را به من ارزانی دار و بس ! و خدا کمی
نــ☀️ــور به او داد . نام او کـــ🐛ــرم شب تاب شد .
🏡خدا گفت : آن که نوری با خود دارد بزرگ است حتی اگر به قدر ذره ای باشد . تو حالا همان خورشیـــ☀️دی که گاهی زیر بـــ☘ـرگـی کوچک پنهان می شوی ! و رو به دیگران کرد و گفت : کاش می دانستید که این کرم کوچک #بهترین را خواست . زیرا که از خدا جز خدا نباید طلبید
#روز_تون_سرشار_از_یاد_خدا
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa