eitaa logo
پله پله تا خدا
141 دنبال‌کننده
327 عکس
239 ویدیو
7 فایل
یٰا قَریٖبِ لٰا یُبعدُ عَن القُلُوبْ ... حرف‌های نگفته‌ام را از سکوتم بخوان! یک جای دنج برای اهل #دل❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍃خواهی که در 🌸🍃پناه کرامات سرمدی ✨🍃ایمن شوی ز فتنه و 🌸🍃ایمن زِ هر بدی ✨🍃لبریز کن زِ عطر گل 🌸🍃نور سینه را  ✨🍃با ذکر یک صلوات 🌸🍃بر نبی وآل نبی 🌸🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸🍃 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارالها 🙏🍃 🔸مرا به حال خود فرو مگذار ای یگانه خالق هستی و مهر 🔹که تو تنها پناه امن منی چنان که زمین است درپناه سپهر 🔸آمیـــن یا رَبَّ 🙏 ✨🍃باور داشته باش 💖🍃خدایی را که نا امید نمی کند ✨🍃ورحتمش بی انتهاست ✨🍃در آغوش اَمـن الله باشید 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
♻️حضرت قدس‌سره: رضاخان پهلوی در آن زمان [که] صدراعظم ایران بود، [انگلیسی‌ها] به او گفتند: مطیع ما باش! و به او وعده دادند که قاجار را از بین می‌بریم و تو را بر مسند امور می‌نشانیم و شاه ایران می‌کنیم! و او هم برای ریاست و سلطنت کرد. در حقیقت این دولت انگلیس بود که حکومت می‌کرد. 📚 در محضر بهجت، ج٣، ص٢٨۴ 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
از یه متخصص ارتوپد سوال شد چطوری رو شناختی؟ گفت: کنار دریا، مرغابی را دیدم که پایش شکسته بود. اومد پایش را داخل گل های رس مالید بعد به پشت خوابید، پایش را سمت نور خورشید گرفت تا خشک شد. اینطوری پای خود را گچ گرفت! فهمیدم خدایی هست که به او آموزش داده... به خودت نگاه کنی خداشناس میشوی... مغرور نشوید! وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد، وقتی میمیرد مورچه او را میخورد. شرایط به مرور زمان تغییر میکند، هیچوقت کسی را تحقیر نکنید. شاید امروز قدرتمند باشید اما زمان از شما قدرتمندتر است. یک درخت، هزاران چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت میتواند هزاران درخت را بسوزاند! پس خوب باشیم و خوبی کنیم 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺روزمان را پر برکت و دهانمان را خوشبو کنیم به عطر صلوات بر محمد (ص)وخاندان مطهرش🌺 🌺الّلهُم صَلِّ علی محمَّدوَآلِ محمَّد وعجِّل فرجهُم 🌺 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
سلام امام زمانم✋🌸 ای تجلی آبی ترین آسمان امید ای منتهای برترین خیال هستی ای آرمان همه ی چشم انتظاران 🌻اللهم عجل لولیک الفرج🌻 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
هوای كوی محبت دوباره بارانی است... بيا به كُنجِ خرابه شبِ پريشانی است... شهادت حضرت رقیه خاتون (س) تسلیت باد. ____🍃🌸🍃____ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ♥️ 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
درويشي كه بسيار فقير بود و در زمستان لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را مي‌ديد كه جامه‌های زيبا و گرانقيمت بر تن دارند و كمربندهاي ابريشمين بر كمر می بندند. روزی با جسارت رو به آسمان كرد و گفت خدايا! بنده نوازی را از رئيس بخشنده شهر ما ياد بگير. ما هم بنده تو هستيم. زمان گذشت و روزی شاه خواجه را دستگير كرد و دست و پايش را بست. مي‌خواست بيند طلاها را چه كرده است؟ هرچه از غلامان مي‌پرسيد آن ها چيزي نميگفتند. يك ماه غلامان را شكنجه كرد و ميگفت بگوييد خزانه طلا و پول حاكم كجاست؟ اگر نگوييد گلويتان را مي‌برم و زبانتان را از گلويتان بيرون مي‌كشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل مي‌كردند و هيچ نميگفتند. شاه انها را تکه تکه كرد ولي هيچ يك لب به سخن باز نكردند و راز خواجه را فاش نكردند. شبی درويش در خواب صدايی شنيد كه مي‌گفت: ای مرد! بندگی و اطاعت را از اين غلامان ياد بگير. واقعا ولی خداییش بنده نوازه 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ بگذار عـالم بداند من ذره ذره ، ذرات جهان را جایگزین کسـی کـرده ام که هیــــچ چیز جایش را نمیگیرد! ✨☺️ آخر او ...! خــدای عــاشقی های من است! 💖✨ مگـر کسی می تـواند جای خــ💚ــدا را بگیرد.........؟ 🍂🍃 هــرگـــز ! 💞 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
.... آیت الله مرعشی (ره):سفارش میکنم به خواندن قرآن و هدیه آن به ارواح مومنین بی وارث ، که این عمل موجب توفیق بیشتر میشود. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🔻حاج اسماعیل #دولابی: همان‌طور که در ظاهر، خداوند راه کربلا را چند وقت باز می‌کند تا مؤمنین بهره‌مند شوند و چند وقت می‌بندد تا قدر بدانند و شاکر شوند، در دل هم خداوند همین کار را می‌کند. چند روز بسط و گشایش و چند روز قبض و گرفتگی ایجاد می‌کند. چند روز حال عبادت دارید و چند روز از عبادت و نماز خودتان خوشتان نمی‌آید. اگر دیدید حال عبادت ندارید، خیلی شلوغ نکنید و صابر باشید چون #خدا که صانع و پروَرَنده ماست، برای رشد دادن ما این کار را کرده است. وقتی هم راه باز شد و کار روی دور افتاد، شکر کنید و بهره ببرید. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده در حال برگشت به ایران، دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند. 🔹️حاجی اولی: بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم. 🔹️حاجی دومی: از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور مسئلت دارم. بنده دکتر سعید ، پزشکِ متخصص هستم و در یکی از بیمارستان های خصوصی کار می کنم. بعدِ سی سال کار در یکی از بیمارستان های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم، اما روزی که برای دریافتِ پس اندازم به بخش مالی مراجعه کردم ،همانجا با مادرِ یکی از بیمارانم که فرزند معلولی دارد برخوردم، بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان این بود که به خاطر اخراجِ شوهرش از کار ، دیگر توانایی پرداختِ هزینه ی معالجه ی فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند. پیشِ مدیرِ بیمارستان رفتم و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ آن طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای من جواب رد داد و گفت : این جا بیمارستانِ خصوصی ست، نه بنیاد خیریه. با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحال مریض و خانواده اش سخت میسوخت، بصورت اتفاقی و غیر ارادی دستم به جیبم که پولِ پس اندازِ حج در آن بود، خورد. برای چند لحظه ، به فکر فرو رفتم که این پول کی و کجا هزینه شود بهتر است؟ بی اراده سرم را به سمتِ آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم: بار الها!🤲 خودت بهتر از هر کسی آرزوی دلم را میدانی، هیچ چیزی برایم از رفتنِ حج و زیارت خانه ات و مسجدِ حضرتِ نبی اکرم محبوب تر نیست و اینرا نیز میدانی که برای رسیدن به خانه ات تمام عمر تلاش نموده و زحمت کشیدم. بار الها!🤲 من مشکلِ این زنِ نا امید، وشوهرِ ناچار و فرزندِ مریض اش را بر میل باطنی ام ، که همانا زیارتِ خانه ی توست ترجیح می دهم. خدایا از من بپذیر که امید بی پناهانی. خدایا مرا از فضل و کرمت بی نصیب مگردان! مستقیم رفتم به بخشِ مالی بیمارستان و هر چه پول داشتم همه را یکجا به صراف تحویل دادم وگفتم این پولِ شش ماه پیش پرداخت برای بستری و هزینه ی درمان طفلِ مریضِ و معلول . و همچنان به مدیرِ بخش گفتم یک خواهشی دیگر هم از شما دارم که لطفاً تحتِ هیچ شرایطی به مادر مریض نگوئید که هزینه ی بستر و علاجِ طفلِ معلولِ شان را من پرداخت نموده ام و اگر اصرار نمودند بگوئید بیمارستان پرداختِ هزینه ی بیمارِ شمارا متقبل شده است . به خانه برگشتم از یکطرف بخاطرِ اینکه سفر حج و زیارتِ خانه ی خدا را از دست داده ام بسیار نا امید و غمگین بودم، اما در عینِ حال حسِ رضایتِ عجیبی وجودم را فرا گرفته بود و ازینکه خداوند مرا وسیله قرار داد تا مشکلِ آن بیمار بر طرف شود، احساس خوبی داشتم. آن شب در حالتی که صورتم و گونه هایم خیس اشک بود به خواب رفتم، در خواب دیدم که حال طوافِ خانه ی خدا هستم، و مردم به من سلام می کنند و میگویند، حجِ تان قبول باشد حاج سعید، میگفتند بشارت باد بر شما، قبل از این که در زمین حج کنید، در آسمانها حج کرده اید، و از من التماس دعای خیر داشتند. از خواب پریدم و احساسِ خوشحالی عجیبی سرا پایم را فراگرفته بود . خدا را شکرگزاری نمودم و به رضای پروردگار راضی شدم. چند دقیقه ای از بیدار شدنم نگذشته بود که زنگِ تلفنم به صدا در آمد... ادامه دارد... 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa