eitaa logo
پله پله تا خدا
141 دنبال‌کننده
327 عکس
239 ویدیو
7 فایل
یٰا قَریٖبِ لٰا یُبعدُ عَن القُلُوبْ ... حرف‌های نگفته‌ام را از سکوتم بخوان! یک جای دنج برای اهل #دل❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️اگر خدا بخواهد... خدا اشرف مخلوقات، پیامبر(ص) را در با سست ترین خانه «أوهن البیوت» که همان تار عنکبوت است حفظ می‌کند! خدا فرعون صاحب قدرت را؛ «وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ»، به وسیله ی  که به آن می‌نازید؛ «وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی»، غرق می‌کند. خدا درخت خشک، می‌شود؛ «وَهُزِّی إِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْكِ رُطَبًا جَنِیًّا» خدا برادران یوسف او را به ته چاه می اندازند، اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا اما او و مصر میشود. خدا ابراهیم را از آتش سخت نمرود میدهد، قُلْنا يا نارُ کُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلي إِبْراهيمَ ما خطاب كرديم كه اي سرد و براي ابراهيم باش. 📚آیات سوره انبیا، عنکبوت، توبه 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#شاعرانی_که_از_امام_حسین_جایزه_گرفتند این قسمت 👈 #ابوالحسن_خلیعی شاعر #اهل_بیت #عشق_حسین_است_چها_میکند #یااباعبدالله #توبه #زائران_کربلا #نذر #خواب #آتش #راهزن #کربلا 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
؟ این قسمت 👈 راهزن کاروان کربلا، کربلایی شد 💠ماجرای ، برجسته اهل بیت (ع) از آن داستان‌های پر فراز و نشیبی است که پایانی غافلگیرکننده دارد. داستان ابوالحسن جمال‌الدین علی بن عبدالعزیز بن ابی محمد الخلعی (یا خلیعی)» قبل از شروع شد. 💠خانواده او اهل «موصل» و پدر و مادرش، بودند. ناصبی‌ها با (ع) دشمنی داشتند و با نسبت‌دادن و ، به ساحت ایشان بی‌احترامی می‌کردند. القصه، مادر خلیعی عجیبی کرد. از خدا خواست اگر به او عنایت کند، به شکرانه‌اش، او را برای خواهد فرستاد! ❓ اما راهزنی از چه کسانی؟ نذر مادر خلیعی این بود که پسرش را برای راهزنی و آزار و اذیت و کشتن (ع)، سر راه کاروان زائران کربلا بفرستد! 💠خداوند آرزوی مادر را برآورده کرد و پسر هم وقتی به سن جوانی رسید، پاشنه‌هایش را ورکشید تا را ادا کند! خلیعی به مسیر تردد کاروان زائران امام حسین (ع) رفت و در نشست تا به‌محض ورودشان به آنها حمله کند. 💠 طولانی شدن انتظار اما باعث شد از خستگی چشم‌هایش سنگین شود. اینطور بود که آمد و آن منطقه را با سر و صدای حرکت شترها و اسب‌ها پشت‌سر گذاشت و حتی گرد و غبار کاروان بر سر و روی خلیعی هم نشست، اما او از خواب بیدار نشد. 💠اما بشنوید از . او در همان دقایق در عالم خواب، خود را در صحنه و می‌دید. فرمان رسید او را در بیندازند. در آتش افتاد اما نسوخت! 💠گرد و غباری بر و بود که میان او و آتش، شده‌ بود. خلیعی در همان فهمید این گرد و غبار حرکت که بر تن و لباسش نشسته و او را از آتش در امان نگه‌داشته است. بیدار شدن خلیعی، مساوی بود با . توبه کرد و از همان‌جا راهی کربلا شد 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
💠 ماجرای خلیعی تازه شروع شده‌بود. وقتی به کربلا رسید و وارد (ع) شد، چشمه ذوقش به (ع) جوشید و عرض شرمساری خود از گذشته‌اش و امید پذیرش حال دگرگون‌شده امروزش را با سرودن دو بیت شعر، بیان کرد و از آن به‌ بعد، یکی از دوستان و شاعران خالص اهل بیت (ع) شد. ❓اما اینکه چرا «خلیعی» به این نام معروف شد هم، دارد. 💠 همه‌چیز به آن برمی‌گردد که وارد حرم سیدالشهدا (ع) شد و شروع به سرودن در مدح آن حضرت کرد. همه دیدند که در همان حال که مشغول خواندن این قصیده بود، بر شانه‌اش افتاد. درواقع این «خلعت» و بود که از طرف (ع) به او داده شد. 💠 پس از این اتفاق، او را «خَلیعی» یا «خَلعی» نامیدند و او هم همین نام را به‌عنوان تخلص شاعری‌اش انتخاب کرد. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa