eitaa logo
هواداران پرسپولیس|Persepolis
17.3هزار دنبال‌کننده
122.2هزار عکس
21.3هزار ویدیو
459 فایل
﷽ 🇮🇷 تابع قوانیڹ جمهورےاسلامےایران ❤️⭐️❤️ 🏆 ❤️⭐️❤️ #اتحاد_سرخ #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من ی که داخل ی عمارت بزرگ‌ زندگی میکردم. هرچی که یادم میاد زندگی خیلی سختی داشتم. پدرم راننده بود یروز تصادف کرد یکنفرو کشت چون ماشینش بیمه نداشت مجبور شد همه‌ی زندگیمونو بفروشه و دیه بده و خودشم بعد ی مدت دق کرد مُرد ما تو فقر دست و پا میزدیم و من مجبور شدم برای کمک به مادر و خواهرم داخل ی عمارت خدمتکار شبانه روزی بشم.اقای عمارت مُرد و عمارت رسید به پسراش روز چهلم اقای عمارت که همه داخل مراسم بودن پسر کوچیکه که ی پسر و بود برگشت عمارت و گفت باید به عقدش در بیام هرچی سوال پرسیدم جواب نداد فقط گفت ساکت باشم و منه از همجا بیخبر رو به عقد خودش دراورد بمحض اینکه عقد تمام شد برگشتیم خونه دستمو گرفت.کشید سمت یکی از اتاقا در اتاقو محکم باز کرد و منو با شدت داخل اتاق انداخت و چیزی گفت که از شنیدنش جیغ زدم و از هوش رفتم اون میخواست منو.....😱😱 https://eitaa.com/joinchat/279511303C936a1e40c9
هدایت شده از تبلیغات دخترونه💜
من ی که داخل ی عمارت بزرگ‌ زندگی میکردم. هرچی که یادم میاد زندگی خیلی سختی داشتم. پدرم راننده بود یروز تصادف کرد یکنفرو کشت چون ماشینش بیمه نداشت مجبور شد همه‌ی زندگیمونو بفروشه و دیه بده و خودشم بعد ی مدت دق کرد مُرد ما تو فقر دست و پا میزدیم و من مجبور شدم برای کمک به مادر و خواهرم داخل ی عمارت خدمتکار شبانه روزی بشم.اقای عمارت مُرد و عمارت رسید به پسراش روز چهلم اقای عمارت که همه داخل مراسم بودن پسر کوچیکه که ی پسر و بود برگشت عمارت و گفت باید به عقدش در بیام هرچی سوال پرسیدم جواب نداد فقط گفت ساکت باشم و منه از همجا بیخبر رو به عقد خودش دراورد بمحض اینکه عقد تمام شد برگشتیم خونه دستمو گرفت.کشید سمت یکی از اتاقا در اتاقو محکم باز کرد و منو با شدت داخل اتاق انداخت و چیزی گفت که از شنیدنش جیغ زدم.....😱 https://eitaa.com/joinchat/279511303C936a1e40c9
هدایت شده از تبلیغات دخترونه💜
من ی که داخل ی عمارت بزرگ‌ زندگی میکردم. هرچی که یادم میاد زندگی خیلی سختی داشتم. پدرم راننده بود یروز تصادف کرد یکنفرو کشت چون ماشینش بیمه نداشت مجبور شد همه‌ی زندگیمونو بفروشه و دیه بده و خودشم بعد ی مدت دق کرد مُرد ما تو فقر دست و پا میزدیم و من مجبور شدم برای کمک به مادر و خواهرم داخل ی عمارت خدمتکار شبانه روزی بشم.اقای عمارت مُرد و عمارت رسید به پسراش روز چهلم اقای عمارت که همه داخل مراسم بودن پسر کوچیکه که ی پسر و بود برگشت عمارت و گفت باید به عقدش در بیام هرچی سوال پرسیدم جواب نداد فقط گفت ساکت باشم و منه از همجا بیخبر رو به عقد خودش دراورد بمحض اینکه عقد تمام شد برگشتیم خونه دستمو گرفت.کشید سمت یکی از اتاقا در اتاقو محکم باز کرد و منو با شدت داخل اتاق انداخت و چیزی گفت که از شنیدنش جیغ زدم.....😱😱 https://eitaa.com/joinchat/279511303C936a1e40c9
هدایت شده از تبلیغات دخترونه💜
من ی که داخل ی عمارت بزرگ‌ زندگی میکردم. هرچی که یادم میاد زندگی خیلی سختی داشتم. پدرم راننده بود یروز تصادف کرد یکنفرو کشت چون ماشینش بیمه نداشت مجبور شد همه‌ی زندگیمونو بفروشه و دیه بده و خودشم بعد ی مدت دق کرد مُرد ما تو فقر دست و پا میزدیم و من مجبور شدم برای کمک به مادر و خواهرم داخل ی عمارت خدمتکار شبانه روزی بشم.اقای عمارت مُرد و عمارت رسید به پسراش روز چهلم اقای عمارت که همه داخل مراسم بودن پسر کوچیکه که ی پسر و بود برگشت عمارت و گفت باید به عقدش در بیام هرچی سوال پرسیدم جواب نداد فقط گفت ساکت باشم و منه از همجا بیخبر رو به عقد خودش دراورد بمحض اینکه عقد تمام شد برگشتیم خونه دستمو گرفت.کشید سمت یکی از اتاقا در اتاقو محکم باز کرد و منو با شدت داخل اتاق انداخت و چیزی گفت که از شنیدنش جیغ زدم😱😱👇👇 https://eitaa.com/joinchat/279511303C936a1e40c9