eitaa logo
هواداران پرسپولیس|Persepolis
17.3هزار دنبال‌کننده
122.3هزار عکس
21.3هزار ویدیو
459 فایل
﷽ 🇮🇷 تابع قوانیڹ جمهورےاسلامےایران ❤️⭐️❤️ 🏆 ❤️⭐️❤️ #اتحاد_سرخ #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
من ناز گلم یه روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش . بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. زیر چادر داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
من ناز گلم یه روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش . بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. زیر چادر داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
من ناز گلم یه روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش . بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. زیر چادر داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
من ناز گلم یه روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش . بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. زیر چادر داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست...😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
من نازگلم یه روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش . بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. زیر چادر داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست....😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
من نازگلم یه روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش . بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. زیر چادر داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست..😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از تبلیغات مدرن
من ژینام یه روستایی نوه‌ی خان روستامون و نشون کرده‌ی پسر عموم و عزیز دردونه‌ی پدرم،مادرمو تو بچگی از دست دادم از بخت بدم یروز داخل عروسیه دختر عموم برادر نامزدم با یکی از پسرهای خان روستای بغلی دعواش شد و با چاقو اونو کشت همون لحظه ادمهای شهباز خان پسرعمومو گرفتن و داخل انبار زندانی کردن گفتن فقط قصاص میخوایم ولی چون همه‌ی خان‌های روستاهای اطراف میدونستن که اگر قصاص انجام بشه خون و خونریزی میشه پا درمیانی کردن و به رسم طایفه شهباز خان قبول کرد از خانواده‌ی ما خونبست بگیره وقتی خبر رسید زن عموم زجه میزد که دخترشو خونبست نمیده و دختر عموم زجه میزد که خونست نمیره یدفعه وسط مجلس خبر رسید که شهباز خان فقط ژینا رو به خونبست میخواد باورم نمیشد چرا من؟! قبول نکردم ولی تصمیم گرفته شده بود. به نامزدم پناه بردم گفتم من نامزدتم قبول نکن جلو اینکارو بگیر ولی خودشو کنار کشید و پشت خواهر و مادرش دراومد. همه‌ی درها به روم بسته شده بود و به اجبار سر سفره‌ی عقد نشستم. زیر چارقدم داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو انتخاب شدی" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست....😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1293484316Ccf6eed62c3
هدایت شده از تبلیغات مدرن
من ژینام یه روستایی نوه‌ی خان روستامون و نشون کرده‌ی پسر عموم و عزیز دردونه‌ی پدرم،مادرمو تو بچگی از دست دادم از بخت بدم یروز داخل عروسیه دختر عموم برادر نامزدم با یکی از پسرهای خان روستای بغلی دعواش شد و با چاقو اونو کشت همون لحظه ادمهای شهباز خان پسرعمومو گرفتن و داخل انبار زندانی کردن گفتن فقط قصاص میخوایم ولی چون همه‌ی خان‌های روستاهای اطراف میدونستن که اگر قصاص انجام بشه خون و خونریزی میشه پا درمیانی کردن و به رسم طایفه شهباز خان قبول کرد از خانواده‌ی ما خونبست بگیره وقتی خبر رسید زن عموم زجه میزد که دخترشو خونبست نمیده و دختر عموم زجه میزد که خونست نمیره یدفعه وسط مجلس خبر رسید که شهباز خان فقط ژینا رو به خونبست میخواد باورم نمیشد چرا من؟! قبول نکردم ولی تصمیم گرفته شده بود. به نامزدم پناه بردم گفتم من نامزدتم قبول نکن جلو اینکارو بگیر ولی خودشو کنار کشید و پشت خواهر و مادرش دراومد. همه‌ی درها به روم بسته شده بود و به اجبار سر سفره‌ی عقد نشستم. زیر چارقدم داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو انتخاب شدی" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست....😰😱👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1293484316Ccf6eed62c3
هدایت شده از تبلیغات دخترونه💜
من همنفس یه از روستاهای اطراف شیراز که دانشگاه تهران قبول شدم و خونه‌ی خواهرم ساکن شدم ی خواهر سختگیر ولی مهربون در همون تایمی که میرفتم دانشگاه مادرشوهر خواهرم منو برا پسرش نشون کرد و کل فکرو ذکرش این بود که بشم عروسش(پسرش استادم بود) ولی ی اتفاق وحشتناک افتاد و ی فیلم داخل دانشگاه از من پخش شد و به دست استادمم رسید اونم فیلمو اورد گذاشت کف دست خواهرم، خواهرمم پاشو کرد داخل ی کفش که من باید ازدواج کنم و منو برداشت برد روستا و به مادرم گفت من پسرعمه‌م که یکی از خواستگارای پروپاقرصم‌ بود رو‌ میخوام شب خواستگاریم در زدن‌ درو که باز کردیم مادر شوهر خواهرمو دیدم که اومد داخل و حمله کرد طرفم و با چیزی که تو‌ دستش بود و چیزی که گفت انگار دنیا تو‌ سرم اخر شد و همونجا حالم بد شد اون داشت😱😱😢...... https://eitaa.com/joinchat/3968401667C084bd15b7a
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من سودا یه که داخل ی خانواده‌ی مرفه بزرگ شدم اینقد مرفه که از نداری دنیا هیچی نمیدونستم چون هرچیزی که میخواستم فقط کافی بود که زبون باز کنم تا برام اماده باشه ولی انگار قرار نبود روزگار سر سازگاری با من بزاره ، یکشب که خوابیدم صبح بیدار شدم همچی تغییر کرده بود پدرم ورشکسته شده بود و افتاد زندان و من شدم ی ادم بدبخت و تنها که کل فامیلم ناپدید شدن من بی‌سرپناه باید ی کاری میکردم رفتم پیش خواهرم خواهری سالها پیش عاشق ی مرد شد و پدرم راضی به ازدواجشون نشد و اونم با اون پسر از خونه زد بیرون‌ الان تنها راه و چاره‌م همین بود، رفتم پیش خواهرم و از چیزی که دیدم دود از سرم بلند شد و همونجا حالم بد شد خواهرم خواهرم اون داشت....... https://eitaa.com/joinchat/15402139Ca640561ab6
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من متینام یه روستایی که مادرم موقع زایمان سر‌زا رفت نامادریم منو بزرگ کرد بعد از مرگ پدرم مجبور بودم سر زمینهای مردم کار کنم یروز گفتن برام خواستگار اومده با شنیدن اسم خواستگارم هوش از سرم پرید پسر عظیمی یکی از کله گنده‌های شهر اومده بود خواستگاریم هنگ کردم. برام جای سوال بود که چرا این خانواده‌ی معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کردن. اونم کی با همچنین خانواده‌ی بی‌درو پیکری با داداشی مثل جلیل که زندون خونه‌ی دومش بود!؟ راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به جلیل و نامادریم دادن و منو ازشون . تا به خودم اومدم بدون هیچ سور و ساتی منو فرستادن عمارت عظیمی‌ها اتاق داشتم گریه می‌کردم که داماد اومد داخل محو جذابیتش شده بودم که دستمو گرفت پرتم کرد داخل حموم داد زد ......😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1152254539C1df268d9d3
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من متینام یه روستایی که مادرم موقع زایمان سر‌زا رفت نامادریم منو بزرگ کرد بعد از مرگ پدرم مجبور بودم سر زمینهای مردم کار کنم یروز گفتن برام خواستگار اومده با شنیدن اسم خواستگارم هوش از سرم پرید پسر عظیمی یکی از کله گنده‌های شهر اومده بود خواستگاریم هنگ کردم. برام جای سوال بود که چرا این خانواده‌ی معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کردن. اونم کی با همچنین خانواده‌ی بی‌درو پیکری با داداشی مثل جلیل که زندون خونه‌ی دومش بود!؟ راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به جلیل و نامادریم دادن و منو ازشون . تا به خودم اومدم بدون هیچ سور و ساتی منو فرستادن عمارت عظیمی‌ها اتاق داشتم گریه می‌کردم که داماد اومد داخل محو جذابیتش شده بودم که دستمو گرفت پرتم کرد داخل حموم داد زد ......😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1152254539C1df268d9d3