eitaa logo
هواداران پرسپولیس|Persepolis
17.3هزار دنبال‌کننده
122.5هزار عکس
21.4هزار ویدیو
459 فایل
﷽ 🇮🇷 تابع قوانیڹ جمهورےاسلامےایران ❤️⭐️❤️ 🏆 ❤️⭐️❤️ #اتحاد_سرخ #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
من یه روستایی که پسرخان تو نگاه اول عاشقم شد با هزار مکافات خان رو راضی کرد اومد خواستگاریم درست شب عروسیم که از خوشحالی داشتم رو اَبرا راه میرفتم شوهرم از عمارت بیرون زد و دیگه برنگشت چندروز بعد جنازه‌شو پیدا کردن و من شوریده بخت بجای رخت عروسی رخت عزا پوشیدم و سیاهپوش دامادم شدم ، همجا چو افتاد که من شوم و بد قدمم و از پا قدم من بوده که همسرم شب عروسی مرده، این حرفها دهن به دهن میچرخید، داخل عمارت همه با تنفر بهم نگاه میکردن، چهل روز از مرگ همسرم گذشته بود که پدرم اومد منو از عمارت ببره تا خان اینو شنید عصبانی شد پدرمو‌ بلند کرد تخت دیوار زد باورم نمیشد، از چیزی که شنیدم از ترس به خودم لرزیدم و از هوش رفتم اخه ......😱😱 https://eitaa.com/joinchat/1313014917Cfe8944d981
من یه شهری که همه آرزوی وصالمو داشتن ولی از بد روزگار پسرعموم پسر ی خان روستایی رو کشت و چون خواهر بزرگ نداشت من شدم خونبست پسر عموم من دختری که داخل شهر و تو ناز و نعمت بزرگ شده بودم ی‌شبه بجای خونبست راهی ی روستای پرت و دور افتاده شدم جای که هیچ کسو نمیشناختم و هیچی از اداب و رسومشون نمیدونستم، برای عقد باید می‌رفتیم روستا، تا الان کسی که قرار بود باهاش ازدواج کنم رو ندیده بودم، وقتی وارد عمارت شدم و سر سفره‌ی عقد نشستم ی پسر زیادی و با کنارم نشست که از دیدنش دهنم باز موند، ازدواج با همچنین پسری میتونست ارزوی هر دختری باشه! اما لباس سیاه تنش بود و سگرمه‌هاش تو هم بود بعد از عقد منو داخل ی اتاق بردن تو حال خودم بودم که یدفعه درباز شد مادرش وارد اتاق شد.بطرفم حمله کرد موهامو گرفت محکم به دیوار کوبیدم و چیزی که گفت موهای تنم سیخ شد اونا میخواستن....😱😢 https://eitaa.com/joinchat/1293484316Cc943a597ec
من یه روستایی که پسرخان تو نگاه اول عاشقم شد با هزار مکافات خان رو راضی کرد اومد خواستگاریم درست شب عروسیم که از خوشحالی داشتم رو اَبرا راه میرفتم شوهرم از عمارت بیرون زد و دیگه برنگشت چندروز بعد جنازه‌شو پیدا کردن و من شوریده بخت بجای رخت عروسی رخت عزا پوشیدم و سیاهپوش دامادم شدم ، همجا چو افتاد که من شوم و بد قدمم و از پا قدم من بوده که همسرم شب عروسی مرده، این حرفها دهن به دهن میچرخید، داخل عمارت همه با تنفر بهم نگاه میکردن، چهل روز از مرگ همسرم گذشته بود که پدرم اومد منو از عمارت ببره تا خان اینو شنید عصبانی شد پدرمو‌ بلند کرد تخت دیوار زد باورم نمیشد، از چیزی که شنیدم از ترس به خودم لرزیدم و از هوش رفتم اخه ......😱😱 https://eitaa.com/joinchat/1313014917Cfe8944d981
هدایت شده از تبلیغات دخترونه💜
من یه روستایی که به عقد پسر خان دراومدم شب عروسیم ی‌ نامه به دست شوهرم رسید که شوهرم بعد از خوندن اون نامه از عمارت زد بیرون و دیگه برنگشت چندروز بعد جنازه‌شو پیدا کردن و من شوریده بخت رخت سفید عروسی رو دراوردم و رخت عزا پوشیدم و سیاهپوش دامادم شدم،‌ همجا چو افتاد که من شوم و بد قدمم، چهل روز از مرگ همسرم گذشته بود که پدرم اومد منو از عمارت ببره تا خان اینو شنید عصبانی شد و اعلام کرد که باید داخل عمارت بمونم و همسر پسر دیگه‌ش بشم، پسری که آوازه‌ی بی‌رحمیش همجا پیچیده بود و مردم از شنیدن اسمشم وحشت داشتن و هیچکس جرعت نمیکرد به چشماش نگاه کن. از ترس به خودم لرزیدم و به خان التماس کردم که بگذره ولی خان قبول نکرد و گفت عشق پسرم باید داخل عمارت بمونه و منو به نکاح پسر دیگه‌ش دراورد. شب عروسی داخل اتاق داشتم از ترس به خودم میلرزیدم که در باز شد و هیبتشو داخل چهار چوب در دیدم به ارومی جلو اومد و در یک لحظه منو بلند کرد به دیوار چسبوند و کنار گوشم چیزی گفت: که از ترس از هوش رفتم اونم مثل بقیه منو شوم میدونست و میخواست.....😱😱 https://eitaa.com/joinchat/1313014917Cfe8944d981