_

- بسم الله الرحمن الرحیم - وأجعَل قلّبي بحُبّ الحُسينِ مُتيماً♥️. - #پادکست‌ سجادۀ‌صبر .. - با قلم : لیلی - بانواے:مجنون‌الحسیـن .. - تهیه‌شده‌توسط‌ #هیئتمبتلابه‌حرم ''مـُبتلا‌بـِه‌حـَـ HARAM ــرَم''

بسـم‌رب‌المهـدۍ‌‌[‌جان‌ها‌به‌فدایش]🌱••

-

- " مڪّہ‌‌دِگࢪبرایِ‌بزࢪگےاٺ‌کۆچك‌اسٺ‌ .. " فࢪیادکن‌ࢪسۅݪ‌کھ‌دنیـٰابࢪایِ‌تۆسٺ‌ .. ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ •✾• ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ‌ 『 مٌبٺلا‌بہ‌‌حࢪم 』

-

- چای پر رنگ عراقی بین راه کربلا .. - مزه اش بهتر ز انهار بهشتی بوده است .. - هر که خورده جرعه ای از چای پاک موکبی .. - گشته از عشق حسین بن علی‌ شیدا و مست ..

-

- من راضۍ ام بہ مرگ ؛ مرا زجرکش نکن ‌.. درد فراق بیشتر است از توان من (: -

من حسینۍ شدم از بس پدرم گفت ، حسین ((:💔

میشه؟ میشه فقط خنکای کاشیِ حرم، سهمِ قلبِ دیوونه‌ ی من بشه ؟ (: این‌ دلِ‌ وامونده‌ عجیب شکسته .. دواش هم ضریحته تصدقت!:)💔

_

نیمه شب گذشته بود و قلب من هیجان زده می تپید .. آهسته آهسته وارد خیابان شدم .. خلوت بود و فقط صدای قدم هایم به گوش می‌رسید ... سر به زیر قدم برمیداشتم تا برسم به معشوقه ی قلبم ... معشوقه ای که قرار بود بعد از سالها ببینمش .. معشوقه ای که از آن فقط عکسش را دیده بودم .. وقتش رسیده بود سر بلند کنم چشمانم پر آب بود و آهسته سربلند کردم گنبدی زیبا و نورانی روبه رویم بود قطرات اشک راه بلد شده بودند و فرو می‌ریختند .. زبانم قفل شده بود و چشمانم قصد نداشت از گنبد پایین بیاید .. بلاخره به خودم آمدم و زمزمه کردم : سلام آقای تمام مردمان مَشتی :) زانو هایم خم میشد و من دیده ام تار تر ... زانو زدم و با تمام وجودم بوسه به زمین کربلا زدم ...💔 - یکشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۱ - به قلم میم

بسـم‌رب‌المهـدۍ‌‌[‌جان‌ها‌به‌فدایش]🌱••

_

‌ -من از ازل به مهر علی خو گرفته ام درس خداشناسی ونیرو گرفته ام💚! ‌

دلم گرفته ... دیگہ مسافرای اربعین دارن میرسن...💔 ‌‌

‌ من درد دارم درد دوری از حرم رو💔 ‌

‌ من دوست دارم غرق رویای حرمت باشم ‌

_

‌ -حال و هوایت را به سر دارم حسابی آقا هوای یک سفر دارم حسابی... ‌

:)-