#داستان
دهها کودک دیشب خوابیده بودند و با گرمای آتشی ک به جان چادرهایشان افتاده بود بیدار شدند😔...
همان لحظه نخست ترسیدند
جیغ زدند🥺
چند قدمی به چپ و راست دویدند و دیدند محاصره این شعله های بی رحم جایی برای فرار ندارند😰....
﴿تا اینجای داستان چقدر برایمان آشناست﴾
آرام آرام گوشه ایی نشستند تا آتش به آنها نزدیک و نزدیک تر شود😭
وقتی آستین یا دامن شان سوخت بلندترین جیغ عمرشان را کشیدند
اما صدای شان به هیچ گوشی نرسید و دست آخر سوختند
سر تا پا سوختند تا بمیرند😭😭.....
و این پایان یک داستان کودکانی بود ک در عصر ما و در مجاورت آشیانه ما ، در شلوغ ترین نقطه زمین ، در رفح محاصره ، فقط چندسالی فرصت زندگی پیدا کرده بودند...
#رفح
#فلسطین
🥀🥀🥀