eitaa logo
علیرضا زادبر
78.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
ادمین #فقط ثبت نام کلاس تابستان: @sabet_22 [☝️فقط جهت ثبت نام☝️متفرقه پاسخ داده نمیشود.] دکتری علم سیاست، معلم دانشگاه، گرایش مسایل ایران . . صفحه اینستاگرام را الان دنبال کنید: https://www.instagram.com/zadbar21
مشاهده در ایتا
دانلود
«غلام، این مماشات پدر تو آخر ما را به اعدام می‌‌‌کشد.» متن را بخوانید👇
علیرضا زادبر
«غلام، این مماشات پدر تو آخر ما را به اعدام می‌‌‌کشد.» متن را بخوانید👇
نظر متفاوت حسین فاطمی و دکتر محمد مصدق در فاصله وقایع ۲۵ و ۲۸ مرداد خاطرم هست که روز ۲۵ مرداد که شبش قرار شد کودتا بکنند و پدر مرا بگیرند، نتوانستند بگیرند و رفتند سراغ دکتر [حسین] فاطمی در شمیران. دکتر فاطمی را با [احمد] زیرک‌زاده و [جهانگیر] حق‌شناس، بیچاره‌ها را گرفتند و بردندشان حبس، و فاطمی را ریختند تو خانه‌اش. حتی شنیدم که با زنش هم کاری کردند چی کردند توهین کردند به بچه‌اش و کتک زدند و اينها. حالا این شب ۲۵ مرداد بود. شنبه شب، بین شنبه و یکشنبه بود، روز ۲۵ یکشنبه بود شب ۲۵ مرداد بود. من خودم اتفاقاً هتل دربند [بودم]، چون به اصطلاح تشریفات بابایم را هم خودم می‌‌‌کردم، با آمریکایی‌ها هم ارتباط داشتم دوست بودم اینها. با هندرسن دوست بودم، با مستر وارن که رئیس اصل ۴ بود با من دوست بود خیلی اینها، ما رفیق بودیم در نتیجه وارن را دعوتش کردم به شام با هندرسن شام می‌‌‌خوردیم در هتل دربند. شام می‌‌‌خوردیم و ساعت ۱۱ و ۱۱:۳۰ بود که آمدم منزل بخوابم. آمدم منزل بخوابم صبح ساعت یک بعد از نیمه‌شب دیدم که خواهرم تلفن می‌‌‌کند که «فلان‌کس می‌‌‌دانید چه خبر شده؟ کودتا خواستند بکنند.» گفتم «چه بوده؟ چه کودتایی؟» گفت «بله نصف شب رفتند سراغ آقا که آقا را بگیرند و نتوانستند آقا را بگیرند و نصیری رفته کاغذ عزل آقا را از شاه برده آنجا.» گفتم «والله خبر ندارم تا ببینم پدرم [چه می‌گوید].» بابا، خانه‌اش با من پنجاه قدم راه بود، [تلفنی از او پرسیدم] «من بیایم آنجا الان؟» گفت «نه، نه.» [پرسیدم:] «اصلاً چه شده آخر؟» گفت «هیچی، خواستند قلقلک بدهند چیز مهمی نیست. تو راحت بخواب. صبح بیا پهلوی من. صبح زود ييا.» من هر روز صبح زود ساعت شش می‌‌‌رفتم پهلوی پدرم. فشار خونش را می‌‌‌گرفتم یک آمپول بکوزین به او می‌‌‌زدم می‌‌‌آمدم، این کار من بود. صبح که ساعت شش رفتم پهلوی پدرم ساعت شش ونیم هفت ربع کم، دکتر فاطمی مئل دیوانه‌ها از شمیران آمده، آزاد شده آمده مو‌های سرش راست روی سرش، جوشی هم بود دیوانه، داد زد و رفت پهلوی پدرم. وقتی از پیش پدرم آمد بیرون گفت «غلام..» دستش را بلند کرد عصا هم دستش بود چون از وقتی که عمل کرده بود عصا دستش بود. دستش را بلند کرد گفت «غلام، این مماشات پدر تو آخر ما را به اعدام می‌‌‌کشد.» فاطمی آمده بود پهلوی پدر من که «الان برو پشت راديو و عزل شاه را بخوان. [برو] پشت رادیو [اعلام کن] که شاه رفته، تمام شده و فرار کرده، مملکت را گذاشته.» شاه رفته [بود] ولی [ما] نمی‌دانستیم شاه کجا رفته. شاه غیبش زد يک دفعه. چون [عوامل کودتا] به او گفته بودند که تو برو رامسر اگر دیدی که [یخ کودتا] گرفت این چیز [برگرد به تهران]، این نقشه‌ای بود که هندرسن و اشرف و اینها با آلن دالس ريخته بودند که شاه فرار کند برود به رامسر و اگر این کودتا گرفت و نصيری آمد و خلع سلاح کرد دستگاه منزل پدر مرا، آن وقت آنها برگردند. اگر نشد شاه اینجا فرار کند برود. نشد و شاه با ثریا فرار کردند. با خانم آمدند به بغداد و از بغداد آمدند به رم. پدرم گفت «شاه کجا رفته؟ شاه کجا رفته؟» که هیچ خبر دیگری نداشت و فاطمی می‌‌‌گفت که شما الان بیا پشت راديو و این را بگو. پدرم گفت «نه من نمی‌توانم این کار را بکنم، من قسم وفا[داری] به شاه خوردم، من به قرآن قسم خوردم، من برای کسی قسم نمی‌خوردم.» پدر من وقتی عهد رضاشاه که مجبور شد قسم بخورد به رضاشاه قسم نخورد. هی این را پس انداخت هی طفره رفت تا روز آخر داشت دوره مجلس تمام می‌‌‌شد دوره ششم مجلس تمام می‌‌‌شد. پدرم گفت «بالاخره معلوم شد که باید قسمت را بخوری.» پدرم گفت چه کارکنم؟ رفت شمایل حضرت امیر را پیدا کرد آورد که من به پادشاه اسلام به حضرت امیر قسم می‌‌‌خورم که به مشروطیت باوفا باشم و به شاه خیانت نکنم.» [این طور] قسم خورد. [آن روز پدرم در جواب فاطمی] گفت «من قسم خوردم برای شاه، قسم قرآن خوردم. من آدمی نیستم که زیر قول و شرافتم بزنم. مع‌هذا شاه می‌‌‌خواهم ببینم کجاست؟ چه شده؟» از هیچ‌چیز خبر نداشت پدر من. «چطور شده؟ چطور نشده؟ تا بعد ببينيم یک فکری بکنیم. من که نمی‌توانم بروم پشت رادیو فریاد بزنم که شاه مجبور شده فرار کرده و رفته و مملکت جمهوری شده. من که نمی‌توانم این کار را بکنم.» نکرد پدر من که فاطمی اوقاتش تلخ شد و به من گفت «غلام این مماشات پدر تو ما را آخر به اعدام می‌‌‌کشاند.» و همین هم شد اتفاقاً. اعدامش کردند. بخشی از مصاحبه غلامحسین مصدق فرزند دکتر مصدق با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم تاریخ مصاحبه: ۱۱ تیر ۱۳۶۳ مصاحبه‌ کننده: حبیب لاجوردی https://eitaa.com/Politicalhistory
علیرضا زادبر
#استوری_کنید شیرمرد ایرانی https://eitaa.com/Politicalhistory
. که می گفتند... . جامعه شناسی در ایران، رشته ناامیدی و بن بست است. فروپاشی اجتماعی، سیاهی، تباهی، شکست، پایان خوبی ها در جامعه مدام و مدام در تحلیل ها تکرار می شوند. یک استادی از همین جنس جامعه شناسان زمان دانشجویی ما میگفت: فکر کرده اید امروز اگر ایران به خطر بیوفتد جوانان این دوره حاضرند جان خودشان را به خطر بیاندازند. از این مدل تحلیل ها بسیار می نوشت و می نویسد. سر کلاس که بعضا جواب مخالف می شنید ناراحت می شد و در کمال باور به "آزادی" اگر مخالف نظر او سخن می گفتید رفتارش با شما تغییر می کرد و فورا می گفت: شما ایدئولوژیک حرف می زنید!! . . جامعه ایرانی زنده است حیات دارد علیرغم همه تبلیغات منفی، بی تفاوت نیست. آن جوان سبزواری یک سند از نسل پس از انقلاب بود و این جوان سندی دیگر. اما این اساتید اصرار بر تحلیل خود دارند. کوتاه هم نخواهند آمد چون حرف منفی و تحلیل ناامیدانه همیشه خریدار دارد! . . که می گفتند: ایثار و از خودگذشتگی در جامعه ایرانی مُرده است. سرتاپای این حافظان امنیت را طلا بگیرید کم است. https://eitaa.com/Politicalhistory
خواهر کم حجاب و برادر منتقد و شاید مخالف اگر فردا امنیت تو در جامعه توسط اجنبی و نفوذی به خطر بیوفتد همین حافظان امنیت که حقوق شان به پای پارتی و مهمانی های شما نمی رسد از شما دفاع خواهند نمود. این منطق انقلابی هاست‌. انقلابی را به این افراد بشناسید نه رفتار آن آقازاده ها‌... https://eitaa.com/Politicalhistory
اسلام آقامیری! https://eitaa.com/Politicalhistory
سه خانه توسط گروه جهادی بصورت همزمان با کمک شما مردم در حال ساخت است. لازم است درباره خانه شماره ۳۷ این توضیح را عرض نمایم. لطفا جزییات را در کانال گروه جهادی بخوانید👇👇 https://eitaa.com/gorohe_masaf
شمس‌الدین جزایری (۱۲۸۳ - ۱۳۶۹) رییس اداره کل دخانیات عضو شورای عالی سازمان برنامه نماینده مجلس شورای ملی در دوره ۱۸ وزیر فرهنگ کابینه رزم‌آرا (۱۳۲۹) استاندار خراسان (۱۳۴۱) ‌ 👇👇 https://eitaa.com/Politicalhistory
علیرضا زادبر
شمس‌الدین جزایری (۱۲۸۳ - ۱۳۶۹) رییس اداره کل دخانیات عضو شورای عالی سازمان برنامه نماینده مجلس شورا
روایت شمس‌الدین جزایری از اوضاع‌واحوال ایران در زمان روی کار آمدن رزم‌آرا شاه هم البته آن قدرتی که بتواند اداره بکند [نداشت] مردم نمی‌ترسیدند از او زیاد، درصورتی‌که از رضاشاه آدم واقعاً می‌ترسید، ایرانی‌ها همه می‌ترسیدند، اکثریتشان لااقل. مثل‌اینکه سیاست به صورتی درآمد که شاید آمریکایی‌ها هم کمک و مداخله کردند، مخصوصاً از زمان قوام‌السلطنه، دست‌هایی هم میل داشتند که آمریکائی‌ها مداخله بکنند از این نظر که من به شما عرض می‌کنم. قوام‌السلطنه خودش جزو عوامل این کار بود. رفقای ما هم یک‌دسته‌شان هم‌عقیده بودند که مثلاً انگلستان حالا آن امپراتوری‌اش از دست رفته و ضعیف شده در مقابل روسیه و روسیه روزبه‌روز دارد قدرت پیدا می‌کند با آن وضعی که استالین پیدا کرده بود، یک سیاست سومی هم بیاید به تقویت سیاست روسیه و اینجا يک محل اتکائی داشته باشد و بنده خوب یادم هست که قوام‌السلطنه با آمریکائی‌ها مذاکره کرده بود که یک کمکی بگیرد. می‌دانید وضع بودجه ما بد شده بود. بنده این را مطالعه کردم در قوانین مالیه و به آقای دکتر مصدق هم این را گفتم، مردم ایران آقا، تجار این‌هایی که باید مالیات بدهند مالیات نمی‌دادند. بنده یک‌وقتی همین کتاب را نوشتم از اداره مطالعات اقتصادی بانک ملی خواستم. مخارج زندگی را ما مطالعه کردیم یازده تا سيزده برابر شده بود. مالیات‌ها و عواید دولت ما سه برابر شده بود. عوامل اقتصادی ازهرجهت موجب بالارفتن قیمت‌ها در ایران شده بود دیگر. جنگ بود. کالا کم می‌رسید به ایران. اشغال بود ایران، خود ایران نمی‌توانست تولید زیاد بکند خب، خودبه‌خود وضع زندگی خیلی گران شده بود، این‌ها [انگلیس‌ها] خیال کردند که بیایند لیره را تسعیرش را ببرند بالا به چهارده تومان، این به نفعشان است مثلاً ریال زیادتر، مخصوصاً انگليس من نوشتم که خوب، متفقین همه بودند ولی انگلستان چون شرکت نفت را داشت و باید در سال یک مقداری ارز را تبدیل به ریال بکند می‌خواستند ریال بیشتری بگیرند، غافل از اینکه این آخرین ضربت مرگ‌آور را می‌زند به قیمت‌های ایران و قیمت را می‌برد به سیزده برابر. عرض می‌کنم بنابراین وضع اقتصادی ایران وضع اقتصادی خوبی نبود. شاه هم که اطلاعات اقتصادی نداشت، درعین‌حال هم نگران بود، می‌ترسید، توی دانشگاه هم به او حمله کرده بودند، یعنی تیراندازی به او کرده بودند، بنابراین وضع به یک صورت غیرامنی برای او درآمده بود. خارجی‌ها هم تلقین کرده، شاید فشار می‌آوردند که یک حکومت مقتدری تشکیل بشود. توی این‌ها هم آقای رزم‌آرا را انتخاب کرده بودند. مصاحبه شمس‌الدین جزایری با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم https://eitaa.com/Politicalhistory