πقانون مورفیπ
اسم رسمیترِ ماجرای اتوبوس جهانگردی، قانون مورفی است. قانونی که ادعا میکند: اگر این امکان وجود داشته باشد که اوضاع بد شود، حتماً چنین خواهد شد.
به زبان ساده و خودمانی: اگر فکر میکنی یک بدبختی میتواند برایت اتفاق بیفتد (هر چند با احتمال بسیار پایین)، مطمئن باش که با احتمال بالا، برایت اتفاق خواهد افتاد.
البته این تنها تعریف قانون مورفی نیست و آن را با جملهبندیهای متفاوتی هم نقل کردهاند:
اگر برای یک پروژه، کار یا یک اتفاق، چند سرنوشت مختلف قابل تصور باشد، بیتردید بدترین آنها روی خواهد داد.
خلاقیت انسانها کمک کرده که این قانون را – که میتوان آن را مانیفست بدبینی نامید – به شکلهای دیگری هم بیان کرده و مجموعهی بزرگی از قوانین مورفی را خلق کنند:
باران روزی میآید که کارواش رفته باشی. اگر قرار باشد کسی اشتباهاً پا روی کفشت بگذارد، این اتفاق همان روزی میافتد که کفش نو خریدهای. اگر قرار باشد کلاغها روی لباست خرابکاری کنند، حتماً این کار را در مسیر یک جلسه یا مهمانی مهم انجام میدهند. اگر نان و کره از دستت روی زمین بیفتد، احتمالاً از سمت کرهای روی زمین خواهد افتاد [تا کثیفی بیشتری به بار بیاید]. اگر رویدادی وجود داشته باشد که بتواند موجب بروز تأخیر در یک پروژه شود، آن رویداد، روی خواهد داد. اینکه ترافیک در مسیرت زیاد باشد یا نه، بستگی به این دارد که دیرت شده باشد یا نه. اگر یک شیء گرانقمیت از دستت بیفتد، به احتمال زیاد از نقطهای به زمین خواهد خورد که بیشترین آسیب را ببیند. اگر قرار باشد بچهی فامیل روی فرشتان خرابکاری کند، احتمالاً گرانترین، تمیزترین و بزرگترین فرشتان را انتخاب خواهد کرد. اگر تمام کتابخانهی خود را به دنبال یک کتاب بگردید، احتمالاً آن را در آخرین طبقه خواهید یافت. هنگام رانندگی در خیابان، همیشه مسیرهای دیگر، خلوتتر از مسیر شما هستند. در صف صندوق فروشگاهها، همیشه کار افراد در صفهای دیگر زودتر از صفِ شما انجام میشود.
😒😒#باعقل_جوردرنمیاد
😕😕