#زنی_در_جزیره_گمنام
#رمان
#جوان_و_نوجوان
درباره کتاب:
بیتاب و ذوقزده گفت✨ : پیکر زنی درجزیرهای پیدا شده ...❗❗❗❗
خب !
پیکر او هنوز سالم است !
درحالیکه جا خورده بود ، مکث کرد و گفت : جسد مربوط به هزاران سال پیش است. سال ها پیش از میلاد مسیح !😳
این رمان شگفت انگیز و عجیب را دنبال کنید...
📃خلاصه کتاب:
گروه باستانشناسی مدیترانه توانست پیکر زنی را داخل تابوت چوبی سالم و تازه از زیر خاک بیرون بشکد بدنی سالم بعد از هزاران سال این جسد مربوط به سالها قبل از میلاد مسیح است.
#کتاب_خوب
🌺@girlpoia🌺
ته دل❤️ گاهی یک چند قلپی خون است که فقط با انگیزه🤩 جابه جا میشود اگر همه ی خون با پمپاژ پر و خالی می شود این چند قلپ فقط گیر چند کلمه یک نگاه یا یک خوش آمد است.
جوابش را دادم که «خوبم» همین.
هر چند قلپ های خون را ظاهرا کنترل کردم اما بابش باز شده بود دیگر. مخصوصا از وقتی که وحید آدرس پیجم را به همه داد پاین پست هایی که چند شب یک بار می گذاشتم حتما سوسن کامنت می گذاشت و گاهی هم در دایرکت بعضی از نظراتش را…
📚نام کتاب: "اپلای"
🖋نویسنده: نرجس شکوریان فرد
#رمان
#دانشجو
#معرفی_کتاب
📚 رمـــــــــــــان 📚
╬💫 « قسمت من » 💫╬
رمــانی #عاشقونه_و_جذاب❤🤩
برای اولین بار نوشته شده 😍 👌
همراه با #عکس_شخصیت های رمان 😱🙈
مخصوص علاقه مندان و خوانندگان #رمـــان های ناب 📕📗📙
👑 نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
#خلاصه : داستان دختری به نام ماناست . که تا به حال عاشق نشده و طعم خوش عاشقی رو نچشیده ، ولی رقیبان عشقی بسیاری داره که خواهان بدست اوردنشن ، اما این دختر لجباز هیچ کدومو قبول نمیکنه . تا اینکه عاشق میشه اما قسمت اون چیزویو ک میخواد براش رقم نمیزنه و کل زندگیش تغیر میکنه .... پایانی خوش .❣🕊
ادامه رمان و تو چنل زیر دنبال کنید😍👇
زود بیایین تا دیر نشه😉🍃
https://eitaa.com/joinchat/2252341279C569d99b46c
هدایت شده از گسترده بهار💐
اینجا یه کانالیه پر از حس خوب...🌱
پر از آرامــش...🍃
هــرچی بخوای اینجا پیدا میشه✨😇😍
#کافه_ای_ازجنس_آرامِـــــش🌱😌
#شعر📕
#والپیپر🙈😍
#پروفایل🎈
#متن_های_ناب👌🏻
#مذهبی🌱
#عاشقانه❤️
#رمان 📚
بدو بیا از رمان جا نمونی😉😍
پشیمون نمیشی😍🌈💕
بزن رو لینک👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2581332009Cdcfd9c4d33
❤️🧡💛💚💙💜
خوش اومدی رفیق...🍃🌸
#پیشنهاد_عضویت_ویژه👌🏻💕
کاش برگردی
📚 #کاش_برگردی (شهید مدافع حرم زکریا شیری به روایت مادر شهید)
✍🏻 نویسنده: #رسول_ملاحسنی
🌀 #انتشارات_شهید_کاظمی
🧔🏻 #جوان
🔖 #رمان
برگــ🍀ــے از ڪتاب:
داخل مسجد که شدیم، سعی کردم بی توجه به بقیه یک گوشه را انتخاب کنم و مشغول کار خودم باشم. می شنیدم که بعضی از خانم های روستا مسخره می کردند و می گفتند: «مثلا شب قدره؛ سه تا بچه ردیف کرده اومده مسجد که چی؟ انگار واجبه!»
حرف هایشان را نشنیده گرفتم. یحیی شیرش را که خورد خوابید. زکریا را روی پاهایم خواباندم. صغری مثل همیشه ساکت و مظلوم مشغول بازی شد.
#شهید_زکریا_شیری
☆⇨.. @Pooyagirls ..⇦☆