eitaa logo
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
989 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
83 فایل
❏بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْڪِھ‌اِعجٰآزمیڪُنَد•• ❍چِہ‌میشَۅدبـٰاآمَدَنت‌این‌ پـٰآییزرابَھـٰارکُنۍآقـٰاۍقَلبَم +شرط؟! _اگربرای‌خداست‌چراشرط...؟:)🔗🌿 @alaahasan_na !.....آیدی‌جهت‌تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
فراموش نکنید هر بار ختم میکنید به یکی از این شهدا هدیه کنید😍 مطمئنا زودتر جواب میگیرید🌹 و البته بهت
توی این چله مراقب قلب و زبان و دست و چشممون باشیم🌹 یه مراقبه داشته باشیم فکر گناه نکنیم همش یاد امام زمان باشیم🌹
خداوند متعال در حدیث قدسی فرمودند: دروغ مى گويد كسى كه مى پندارد مرا دوست مى دارد، اما چون تاريكى شب او را فرا مى گيرد به خواب مى رود( و از مناجات با خدا غافل مى شود)... ج ↯ کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯ شهــــید محســـــن حججے 👇🏻 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─❤️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
🔴 بابام دوباره برمی‌گرده ⏳ چند وقتی هرکی رو می‌دید می‌پرسید: «کِی امام زمان برمی‌گرده؟» کلافم کرده بود. با اینکه ده بار بهش گفته بودم: «بچه جون زمانش معلوم نیست اما به خوردش نمی‌رفت.» 🔆 تا اینکه یه روز ازش پرسیدم: «چرا این‌قدر منتظر امام زمانی؟» گفت: «اون روزی که رفتیم یادواره شهدا، حاج آقایی که اون جا بود گفت: امام زمان که برگردن شهدا هم برمی‌گردن، پس اینطوری بابای منم برمی‌گرده و دوباره میتونم ببینمش.» 👤 به نقل از همسر شهید مسلم خیزاب 📚 خبرگزاری تسنیم 🌷 کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯ شهــــید محســـــن حججے 👇🏻 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم مراسم عقد 💍♥️ کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯ شهــــید محســـــن حججے 👇🏻 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍💝 💢از زبان همسر شهید💢 #قسمت_دوم … فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ث
😍💝 💢از زبان همسر شهید💢 … تا اینکه یک روز به سرم زد و زنگ زدم ۱۱۸😯 به هر طریقی بود شماره بابای محسن را ازشان گرفتم. بعد بدون آن که فکر کنم این کار خوب است یا نه تماس گرفتم منزلشان. 😮 گوشی را جواب داد. 😌 گفتم: " آقا محسن هست؟" گفت: "نه شما؟" گفتم: "عباسی هستم. از . لطفاً بهشون بگید با من تماس بگیرن! " یک ساعت بعد محسن تماس گرفت. صدایش را که شنیدم پشت تلفن و شروع کردم به 😭 . پرسیدم:"خوبی؟"😢 گفت: "بله." گفتم: "همین برام مهم بود. دیگه به من زنگ نزن! " گوشی را . یک لحظه با خودم گفتم: "وای خدایا!من چی کردم!! 😲 ‼️ چه کار اشتباهی انجام دادم! با این وجود،بیش از هر موقع دلم برایش لک می زد.😭 محسن شروع کرد به زنگ زدم به من. گوشی را جواب نمی دادم. پیام داد: "زهرا خانم تورو خدا بردارین." آنقدر زنگ زد و زنگ زد که بالاخره گوشی را برداشتم🙂 . گفت: "حقیقتش من حس می کنم این تماس های ما داره میشه. " . لحظه ای کرد و گفت: "برای همین می خوام بیام خواستگاری تون. "😌 . اشک و خنده هام توی هم قاطی شده بود. از خوشحالی داشتم بال درمی‌آوردم داشتم از ذوق می مردم می خواستم داد بزنم. 😭😍 . . زهرا عباسی: از زهرایم شنیدم که محسن می‌خواهد بیاید خواستگاری. می دانستم توی "کتاب شهر" کار می کند. چادرم را سر کردم و به بهانه خرید کتاب رفتم آنجا. . می خواستم ببینمش. براندازش کنم. اخلاق و رفتار و برخوردش را ببینم. 🤨 باهاش که حرف زدم حتی سرش را بالا نیاورد که نگاهم کند. 😌 همان موقع رفت توی دلم. 😍 با خودم گفتم: "این بهترین شوهر برای زهرای منه. " . وقتی هم مادرش آمد خانه مان که زهرا را ببیند، هی وسوسه شدم که همان موقع جواب بله را بدهم.😮 با خودم گفتم زشته خوبیت نداره الان چه فکری درباره من و زهرا میکنن. . گذاشتم تا آن روز تمام شود فرداش که نماز صبح را خواندم دیگر همان کله صبح زنگ زدم خانه‌شان.!😇 . به مادرش گفتم:" حاج خانوم ما فکر می کردیم استخاره هم خوب اومده. جوابمون بله است. از این لحظه به بعد آقا محسن پسر ما هم هست."😍 ✍🌼🍃🌼🍃🌼 🍃ادامه دارد... ✍لطفا فقط با ذکر کپی شود ↘ ┅°•°•°•°═📚═°•°•°•°┅↙ 🖋https://eitaa.com/joinchat/2166358030Cf45cc55346 ↗ ┅ °•°•°•°═📚═°•°•°•°┅↖
پیام معنوی🌿💌 (یک بیماری ذهنی)...♡ 💕 اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹 💕🌟......🔮......🌟💕 @shahidesarboland 💕🌟......🔮......🌟💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ |•بی تو•| از تمام ثانیه ها بغض میبارد......😔 ‌╭─♥️〰️🕊〰️♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰️🕊〰️♥️─╯
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
1) خانم ریحانه باقری 🌹2بار در روز🌹 2)فاطمه بانو🌹دوبار در روز🌹 3)شهید محسن حججی🌹 یک بار🌹 4)شهید نو
از 2189 نفر فقط یازده نفر شرکت کردن بقیه کجان پس عجله کنید🏃‍♀️🏃‍♀️ هر کس چهل روز خود را از گناه پاک کند و اعمالش خالصانه به درگاه خدا باشد حکمت از قلبش بر زبانش جاری خواهد شد🌹 پس عجله کنید چله دوری از گناه حتی فکر گناه نمیکنیم هر کاری میکنیم هم هدیه به حضرت زهرا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ در خواست حجت ‌الاسلام حسینی قمی از انتشار این کلیپ به کل دنیا و شریک شدن در ثواب آن
نیایش صبحگاهی 🌺🍃🌺 خدایا🙏 امروز دریچه شادےبےپایان، خوشبختے،سلامتے وروزےپربرکت را به روےهمه عزیزانم بگشا🙏 آمیـــن یا قاضِیَ الْحاجات 🙏 ای برآورنده ی حاجت ها 🙏 🔻🌹صلوات یادتون نره😊 🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12_Narimani_fadaeian-shahadat_hazrat_zahra9702_(4)_(www.rasekhoon.net).mp3
16.51M
🖤 🥀 آرامش علی، آخه کجا میخوای بری😭 🎤 سید رضا نریمانی اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
چگونگی شهادت حضرت فاطمه به نقل از امام صادق (ع) امام صادق (ع) فرمود: در اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر نازنین زهرا (س) وارد ساخت سقط جنین کرد و بدان علت پیوسته رنجور و ضعیف می گشت تا اینکه بستری شد و امیر المؤمنین و اسماء بنت عمیس از آن حضرت پرستاری می نمودند. البته علت رنجوری و ناتوانی روز افزون زهرا (س) تنها بیماری نبوده، بلکه علاوه بر آن ناراحتی های روحی و غم و غصه های قلبی آن حضرت بود که در اثر بروز مشکلات برای جهان اسلام پیش آمده بود و رفته رفته اسلام حقیقی از مسیر اصلی خود منحرف می گشت و شالوده های اختلافات و درگیری ها میان امت اسلامی پی ریزی می شد و وحدت و اتحاد میان مسلمانان رخت بر می بست. امثال این افکار ناراحت کننده بوده که زهرای عزیز را رنج می داد و روز به روز رنجورتر و ضعیف تر می شد تا منتهی به شهادت ایشان گشت.😭😭😭😭ای وای مادرم😔😔🖤🖤🖤
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
چگونگی شهادت حضرت فاطمه به نقل از امام صادق (ع) امام صادق (ع) فرمود: در اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر ن
چگونگی شهادت حضرت فاطمه به نقل از خلیفه دوم خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می‏نویسد: «...وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏های بدر و اُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد. «فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ...»؛ «در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند.» سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»
چند ضربه در کوچه بر بازوی مادر زده شد😔😔😔 چند ضربه هم در کربلا بر دستان علمدار😭😭
[ عکس ] ◼️زیارتی بسیار کوتاه با مضامین بسیار بلند... ⚪️(حفظ) یا (قرائت) زیارت‌نامه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها و اهدای ثواب آن به (سردار فاطمی) 🔘بخش های مسابقه: ▫️زیارت به نیابت از سردار فاطمی ▫️حفظ زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها 🕑مهلت شرکت در مسابقه: از۱۱ تا ۲۸دی ماه 🎁جوایز: ۵۰نگین متبرک مضجع شریف حضرت معصومه علیها السلام ۳۰پک فرهنگی آموزشی کودک 🏷لینک شرکت در مسابقه: Keramat.amfm.ir 🔷🔸💠🔸🔷 جوان نو؛ رسانه اختصاصی نوجوانان فاطمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔http://eitaa.com/joinchat/3295150098C8f44199aee ⌨️https://javaneno.amfm.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌱 🔖 بیانات زیبای آقای قرائتی در باره حجاب 🍂 شما جنس مرغوب را در کادو می پیچید🎁، روی تلویزیون پارچه می اندازید، کتاب قیمتی را جلد می کنید📕، طلا و جواهرات را ساده در دسترس قرار نمی دهید. ☘️ بنابر این جلد وحجاب نشانه ارزش است.☘️ 🌸 خداوند برای چشم👀 که ظریف است و خطرات آنرا تهدید می کند،حجاب قرار داده. 🌸 حجاب باعث تمرکز فکر مردان که بخش عمده تولید جامعه به دست آنان است می گردد. 🍂 در کشورهایی که بی حجاب است نظام خانواده از هم گسسته و آمار طلاق غوغا می کند.😒 🍃 اسلام به خاطر حفظ حیا، کرامت و جلال ، جلوگیری از تشتّت و هوسبازی و گسستن نظام خانواده حجاب را واجب فرموده 🌸 حجاب مانع تحصیل نیست صدها هزار دانشمند زن در کشور اسلامی ایران شاهد این ادعّاست حجاب آرم جمهوری اسلامی ایران 🍃🌷🍃
روز اول چله حدیث کسا🌹 هدیه به شهدا ی مدافع حرم و حضرت زهرا🌹 ‌╭─♥️〰️🕊〰️♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰️🕊〰️♥️─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه مادر داریم با ما همراه باشید🖤🖤🖤🏴🏴🏴🏴
◽️شب، چادر مخمل سیاهش را بر سر شهر پهن کرده است. ستاره‌ها پنهان‌اند؛ انگار به کنج آسمان پناه برده‌ و دوست ندارند خودشان را نشان دهند. جیرجیرک‌ها نمی‌خوانند. سکوت، مثل بادی بی‌قرار و آشفته، در بیابان پیچیده. صورت ماه گرفته است و به‌زحمت نوری کمرنگ بر زمین می‌تاباند. 🔷🔸💠🔸🔷 ۱.همراه فرشته‌ها سایه‌ها در سیاهی و سکوت، پیش می‌روند. زیر همان نور کمرنگ ماه، گونه‌هایشان از رد اشک، برق می‌زند. اشک، ساعت‌هاست که بر چهره‌شان راه گرفته؛ آن‌قدر که از چانه‌هایشان به زمین می‌چکد. گلویشان از ناله خشک شده و دلشان از غم پر است، اما با لب‌های بسته و پاهای خسته، تابوت را بر شانه گرفته‌اند و راه می‌روند. به کجا می‌روند؟ نمی‌دانند. آرام، به پاهای پدر نگاه می‌کنند و دنبال او، قدم برمی‌دارند. دستشان زیر بار تابوت، خسته نمی‌شود. با چشمان معصومشان می‌بینند که فرشته‌ها، دسته‌دسته از آسمان می‌آیند؛ پریشان و گریان و آن‌ها را در تشییع، همراهی می‌کنند. پلک‌های خیس‌ از اشکشان را بر هم می‌زنند. درست می‌بینند. در دل شب تیره، انگار نقطه‌ای از بیابان روشن است. از گوشه‌ای از خاک انگار نور به زمین و آسمان می‌ریزد. پاهای پدر به سمت همان نقطه می‌روند. حسن(علیه‌السلام)، حسین(علیه‌السلام) و یاران نزدیکشان، مسیر پدر را دنبال می‌کنند. پس اینجا، همان‌جایی است که باید تابوت را بر زمین بگذارند؛ تابوتی که سنگینی ندارد بر شانه‌هایشان. این روزهای آخر، این چندماه پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، چیزی هم مگر مانده بود از مادر جز تنی نحیف؟
۲. سایه‌بان غم همه‌شان همه‌چیز را خوب به‌ خاطر دارند. یادشان هست آن روز را که مردم مدینه آمدند در خانه‌شان. گفتند: «هلاک شدیم از بس صدای گریه فاطمه را شنیدیم. برای مرگ پدرش چقدر می‌خواهد گریه کند؟ مدینه را غم برداشته. بگویید لااقل یا شب گریه کند یا روز». چقدر زخم‌زبان‌ها روی دلشان تازه است. انگار همین دیروز بود که پدر، با چشم‌های غمگین، آستین بالا زد و نزدیک بقیع، سایبانی ساخت برای فاطمه(سلام‌الله‌علیها). مادر دلش را و غصه‌هایش را برمی‌داشت و می‌رفت بیرون شهر، زیر سایبان، آنجا از فراق پدرش اشک می‌ریخت. امشب همان سایبان، همان‌ بیت‌الاحزان، بیشتر از همه مردم مدینه بی‌تاب حضور کسی است که دردهایش را با او قسمت می‌کرد.
۳.وعده پیامبر پدر، آماده دفن مادر می‌شود. حسن (علیه‌السلام) و حسین(علیه‌السلام) به چشم‌های او نگاه می‌کنند. این چشم‌های نافذ را کسی قبل از این، این‌قدر غمگین و اشک‌آلود دیده است؟ این چشم‌ها که چشم ولی خدا هستند روی زمین، امشب از همه مردم پیمان‌شکن و بی‌وفای مدینه بیزارند. همان‌مردمانی که ظلم را تمام نکردند تا آخر وعده پیامبر به حقیقت پیوست. همان وعده‌ای که قبل از وفات، در گوش زهرا(سلام‌الله‌علیها) گفته بود: «دخترم! اولین کسی که در آن دنیا به من ملحق می‌شود، تو هستی». تابوت را زمین می‌گذارند. جز ابوذر، مقداد، عمار یاسر و سلمان فارسی، کسی کنارشان نیست و این، وصیت فاطمه (سلام‌الله علیها) بود. نمی‌خواست آن‌ها که در زمان زندگی‌اش، دل خودش و علی‌(علیه‌السلام) را خون کردند و حرف پدرش را زیر پا گذاشتند، در مراسم تدفینش حاضر باشند. با علی(علیه‌السلام) عهد کرده بود او را شبانه دفن کنند و کسی از مکان دفنش باخبر نشود. حالا کسی همراهشان نیست جز همان مسلمانان حقیقی، همان‌ها که دلگرمی فاطمه(سلام‌الله‌علیها) بودند. کسی دیگر از مردم بدعهد هم اگر بود، راز این صندوق چوبی را که نامش «تابوت» است، نمی‌فهمید. فاطمه (سلام‌الله‌علیها)، اولین کسی است که تابوتی دارد که حجم بدن را می‌پوشاند و رازی پشت این ‌ماجراست. این راز را آن‌ها می‌دانند و اسماء، یار و غمخوار زهرا(سلام‌الله‌علیها) در سال‌های زندگی‌اش. اسماء خوب یادش هست آن روزهای آخر، بانو با ناراحتی به او گفت: «وقتی من از دنیا رفتم، مثل عرب‌های جاهلی، بدنم را روی تخته نگذارید. حجم بدنم معلوم می‌شود». او هم به یاد حبشه افتاده و گفته بود: «چشم خانم‌جان. هر جور شما بفرمایید. وقتی من در حبشه بودم، دیدم که مردم آنجا، مرده‌هایشان را داخل تابوت می‌گذاشتند و روی آن را می‌پوشاندند». منظورش این بود که برای بانو هم همین کار را می‌کند. دل اسماء گرفت. بعد از رحلت پیامبر، کسی خنده زهرا(سلام‌الله‌علیها) را ندیده بود، اما آن روزی که این حرف را از اسماء شنید، لبخند کمرنگی بر لب‌هایش نشست
۴.خانه بی‌فاطمه علی(علیه‌السلام) ایستاده بالای مزار. مستأصل، اندوهگین. خودش وارد قبر شود، پیکر را از چه کسی بگیرد؟ چه کمکی برمی‌آید از دست‌های کوچک حسن(علیه‌السلام) و حسین(علیه‌السلام)، محارم مادر؟ خودش بالای مزار بماند، پیکر را چگونه در قبر بگذارد؟ درد، چنبره می‌زند روی دل علی(علیه‌السلام). سلمان رد اشک به آستین پاک می‌کند و سر می‌گذارد روی شانه ابوذر و زار می‌زند. چه دست‌تنها مانده صاحب ذوالفقار. کم مانده آسمان از این غم به هم بپیچد که اعجازی از راه می‌رسد. همه به چشم می‌بینند که دستی نورانی از عمق قبر بیرون می‌آید و پیکر را از علی(‌علیه‌السلام) می‌گیرد. پیامبر است. آمده تا امانتش را از دنیا پس بگیرد. شانه‌های امیرالمؤمنین زیر بار این غم سنگین، از اشک و حسرت، تکان می‌خورد. هنوز زمان زیادی تا رفتن مانده. گوشه و کنار، بالا و پایین، چپ و راست مزار فاطمه (سلام‌الله‌علیها). امیرالمؤمنین هر جا که دستش می‌رسد، قبری می‌کند، خاک‌ها را زیرورو می‌کند و باز، قبر را پر می‌کند. همین‌طور است که اطراف قبر زهرا (سلام‌الله‌علیها)، چهل قبر دیگر درست می‌شود؛ همان‌طور که فاطمه(سلام‌الله‌علیها) خواسته بود. نمی‌خواست صبح که مردم آمدند و مزار را دیدند، بفهمند این، قبر دختر پیامبر است. می‌خواست داغ زیارت این ‌مزار روی دل مردم بماند تا یادشان نرود چطور دل دختر رسول خدا را آزردند. علی(علیه‌السلام) با دستان خاک‌آلود، دست حسن(علیه‌السلام) و حسین(علیه‌السلام) را در دست می‌گیرد. نگاه خیسشان را از مزار برمی‌دارند. پاهای خسته، دل به راه نمی‌دهند. شب، تیره‌تر و غمگین‌تر، در سکوت، سایه‌ها را تماشا می‌کند که خاک‌آلود و دل‌خون، به خانه برمی‌گردند؛ به خانه بی‌فاطمه.
متن های سخنرانی☝️☝️☝️☝️