#حدیث_روزانه
🌹امام زمان (عج) فرمود:
💠«سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها. »💠
🍂سجده شکر از لازمترین و واجبترین مستحبّات است.🍂
🌹 @shahidesarboland🌹
ڪانال شهید سربلند
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
#همسرانِ_شهدا قصه ی عشق عجب قصه ی دردآلودیست... عشق آن یار سفرکرده مرا پیرم کرد... 🌹 @shahidesarbo
همسرانِ شهدا....
خیلی تو زندگیشون سختی میکشن...
اما یه سختی خیلی خیلی شیرین😇
در نبود شهیدشون تمام زخم کنایه هارو تحمل میکنن...
تمام تلاششون رو میکنن که در نبود پدر فرزندانشون کمتر جای خالی پدر رو حس کن....
اره هم مادرن...هم پدر...
سنگ صبورن...
اما نکته اینجاست که چرا اینقدر صبور ومحکمن؟!
میدونی چرا؟!
چون همسفرشون به بالاترین و بهترین سعادت رسیده...
آره!شهادت!🕊
شهادت بهترین و بالاترین مقامه...
همسر شهید یعنی خود خود شهید...
تو یک بار شهید میشوی...
اما من هردم...
#ادمین_نوشت😇
#کپی_ممنوع🚫
🌹 @shahidesarboland🌹
ڪانال شهید سربلند
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
ادامه کتاب سربلند📘 وقت وبی وقت میرفتم،حتی نصفه شب.مادرزنم نگران میشد:« میری قبرستون جنی میشی!»😳اگرتف
ادامه کتاب سربلند📘
راستش آن اوایل تا می دیدمش،مدام به رهبر بد و بیراه می گفتم😳.او هم سرش را می انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی زد😔.آن روز گفت:«گفتنی نیست،باید راهش را بری تا بشناسی ش!»
چشم انداخت توی چشمام👀 و بهم قول داد:«اون وقت محسن نیستم اگه تورو ننشونم جلوی اقا.»
دفعه اول که رفت سوریه و برگشت ، ازش پرسیدم:«به اون چیزی که میخواستی رسیدی ؟»گفت:«نه!یه جا لنگی داشتم!»😕 خیلی بی تابی میکرد که دوباره برود. با این کارهایش منم هوایی شدم. راه افتادم🏃 دنبال سوراخ سمبه ایی که خودم را قاتی مدافعان حرم جا کنم. از طریق گروه«فاتحین» اسم نوشتم برای جنگ. تا شنید ، امد که پارتی منم بشو بیایم.
نمیدانم چرا یک روز اعلام کردند کلا این گروه جمع شد.این کش و قوس ها حدود یک سال و نیم طول کشید. تا اینکه از طریق خواهرم با خبر شدم دوباره راهی شده است.😱بهش پیام دادم:«شنیدم میخوای بری سوریه. خوشا به سعادتت!التماس دعا.»🙏نوشت:«دعا کن رو سفید برگردم.»نوشتم:«قرار بود من تورو ببرم سوریه ، دیدی تو زود تر از من رفتنی شدی ؟ جواب داد:«خواهد بخرد ، می خردت.»
مدام از خونواده اش پیگیر بودم که زنگ میزند ؟ حالش خوب است ؟ کی برمیگردد؟ برخلاف سری قبل ، خیلی دل نگرانش بودم.😔
حدود نه صبح خواهرم زنگ زد. فقط صدای گریه و شیون می شنیدم.😭
#ادامه_دارد
@shahidesarboland
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
وصیت نامه شهید مصطفی صدرزاده(قسمت اول)🔽 ❣بسمربالشهدای و الصدیقین❣ خدایا بر محمد و آل محمد درود ف
وصیت نامه شهید مصطفی صدرزاده(قسمت دوم)🔽
از همسر عزیزم میخواهم که بنده را ببخشد😞زیرا که همسر خوبی برای او نبودم. به همسر عزیزم میگویم میدانم که بعد از بنده دخترم یتیم میشود و شما اذیت میشوید اما یادت باشد که رسول خدا فرموده: هرکس که یتیم شود خدا سرپرست اوست ایمان داشته باش که خدا همیشه با توست😍.
آرزو دارم که دخترم فاطمه،فاطمی تربیت شود یعنی مدافع سرسخت ولایت، از دوستان، آشنایان و فامیل و هرکس که حقی گردن ما دارد تقاضا میکنم بنده حقیر با ببخشد زیرا میدانم که اخلاق و رفتار من آنقدر خوب نبود که توفیق شهادت🕊داشته باشم و این شما حتی که نصیب ما شد لطف و کرم و هدیه خدا بوده و مردم عزیز ایران یادمان باشد که به خاطر وجب به وجب این سرزمین و دین اسلام چقدر خون دادیم❣چقدر بچههای ما یتیم شدند، زنها بیوه، مادرها مجنون، پدرها گریان فقط و فقط برای خدا بود. در این ماه مبارک رمضان دل ما شکست، دل امام زمان بیشتر و بیشتر که در مملکت شهدا حرمت ماه خدا توسط بعضیها نگهداشته نشد و برادارن و خواهران من ماهواره و فرهنگ کثیف غرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد. از ما گفتن ما که رفتیم...🌱
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند🌷
فرزند و عیال و خانمان را چه کند🌹
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی🌷
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند💐
بیبی زینب آن زمانی که شما در شام غریب بودید گذشت دیگر به احدی اجازه نمیدهیم به شما و به سلاله حسین(ع) بیاحترامی کند🌺 دیگر دوران مظلومیت شیعه تمام شده. بیبیجان انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم بیبی عزیزم مرا قاسم خطاب کن مرا قاسم خطاب کن روی خون ناقابل من هم حساب کن🕊
و منالله توفیق مصطفی صدر زاده🌹
🌹 @shahidesarboland🌹
ڪانال شهید سربلند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬆️ درد دل زیباے دختر #شهید_مدافع_حرم با #حضرت_رقیه(س)🌷
سلام و علیڪم منم اسمم رقیه است..
#پیشنهاددانلود👌
🌹 @shahidesarboland🌹
ڪانال شهید سربلند
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
ادامه کتاب سربلند📘 راستش آن اوایل تا می دیدمش،مدام به رهبر بد و بیراه می گفتم😳.او هم سرش را می انداخ
ادامه کتاب سربلند📘
یک نن جون پیر داشتیم.اول فکر کردم او فوت کرده است. هی می گفتم:« چیشده.»😳 گریه می کرد:«بیا به دادم برس، کمرم شکست.» با عصبانیت گفتم😡:« چیشده مگه؟» نفس بریده گفت:«داعشیا محسنم را گرفتن!» پاهایم سست شد. افتادم روی زمین.منگ شدم.
به هر جان کندنی بود. خودم را رساندم خانه شان.🏠
خواهرم زنگ زد.«آب دستته بذار زمین، خودت رو برسون.»🏃
دلم بند شد. سریع شال و کلاه کردم رفتم🏃🏃.همان دم در بهم گفت:« داریم می ریم دیدار رهبری. گفتیم:«تو هم بیا.»
پیش خودم گفتم:«حتما باید از پشت میله ها ببینمش. باور نمیشد😳 نمازم را پشت سر رهبر بخونم، نه از پشت میله ها،به فاصله یک متر و نیمی. عزت از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی 💋ودستت را در دست سالمش فشار بدهد🤝 و بگوئید:« عاقبت به خیر بشی.»
همان جا به محسن گفتم:«تو قول دادی و به قولت عمل کردی،منم عوض شدم،ولی هوام رو داشته باش عوضی نشم!»
پایا قسمت اول
#ادامه_دارد
@shahidesarboland