eitaa logo
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
986 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
83 فایل
❏بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْڪِھ‌اِعجٰآزمیڪُنَد•• ❍چِہ‌میشَۅدبـٰاآمَدَنت‌این‌ پـٰآییزرابَھـٰارکُنۍآقـٰاۍقَلبَم +شرط؟! _اگربرای‌خداست‌چراشرط...؟:)🔗🌿 @alaahasan_na !.....آیدی‌جهت‌تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
❣️ ❣️ بدون دلسردم کمی آقا نگاهم کن سرا پا غصهو دردم کمی آقا نگاهم کن درختی بی‌ثمر هستم برایت دردسر هستم خزانم شاخه‌ای زردم کمی آقا کن 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ‌╭─♥️〰️🕊〰️♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰️🕊〰️♥️─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
〰️❁🍃❁🌸❁🍃❁〰️ 🌹💚 عشق مادر💚🌹 ✍️شبی، پسری نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پختن شام بود، رفت و یک برگه کاغذ را به او داد. مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند. پسرش با خط بچه گانه نوشته بود: ✅ صورتحساب: ○کوتاه کردن چمن باغچه ●۵ دلار ○مرتب کردن اتاق خوابم ●۱ دلار ○مراقبت از برادر کوچکم ●۳ دلار ○بیرون بردن سطل زباله ●۲ دلار ○نمره ی ریاضی خوبی که امروز گرفتم ●۶ دلار □جمع بدهی شما به من: ●۱۷ دلار ♡مادر لحظه ای به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد، سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب فرزندش این عبارت را نوشت: ♡بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی ○هیچ ♡بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و دعا کردم ○هیچ ♡برای تمام زحماتی که در این سال ها کشیدم تا تو بزرگ شوی ○هیچ ♡بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازی هایت ○هیچ 🌸 و اگر همه ی این ها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق به تو هیچ است. وقتی که پسر آنچه را که مادرش نوشته بود را خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد، گفت: «مامان دوستت دارم». آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلا به طور کامل پرداخت شده🌹 🍃✨پیشنهاد: اگر در کنار مادر خود هستید، او را ببوسید و اگر از او دورید، با او تماس بگیرید و اگر از دنیا رفته برایش دعایی نمایید.✨🍃 ‌╭─♥️〰️🕊〰️♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰️🕊〰️♥️─╯
یا عَلی ؛ اقْرَءُ عَلیٰ وُلْدِی السَّلام اِلی یَومِ الْقِیامَةِ ✨ دردت به جان ما.... که نفسهای آخر تو، به یادِ ما گذشت! سلامِ تو، گوارایِ دل ما، که بغضِ قرنها فاصله را هزار تکه کرد... ـ یا بقیه‌الله ... "علیکم السلامِ" ما را به مادر می‌رسانی؟ 🎨طرح اثر روح الامین •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
اگہ‌بدم‌چࢪاهۅامۅداࢪے؟!🙃😭 ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
🎙دائم‌میگفت‌میخۅاهم‌با‌ اسࢪائیݪ‌مباࢪزه‌ڪنم.💣 ازمداحےحاج‌محمۅد‌خوشش‌ می‌آمدومداحے‌«اݪݪهم‌اݪࢪزقنا شهادت»بࢪایش‌جذاب‌بود.😇 ذࢪه‌ای‌ازحࢪف‌هاێ‌جهاددنیایـے نبۅدۅݪایق‌شهادت‌بود.😍 گفت:چقدࢪݪاغࢪشده‌ای‌تو مگࢪۅࢪزش‌نمیڪنے؟!☹️ مگࢪآقانفࢪمودند:🙃 «تحصیݪ،تهذیب،ۅࢪزش» ومن‌فهمیدم‌ڪہ‌سخنان‌ࢪهبࢪے بہ‌چہ‌میزان‌بࢪاےامثاݪ‌ جهادمغنیہ‌بااهمیت‌است!❤️ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
بهترین الگو - قسمت سوم.mp3
13.33M
🎙 ؛ 📝 - قسمت ۳ 👤 استاد ⭕️ الگوگیری، اساس و پایه‌ی هر حرکتی است. حضرت زهرا کاملترین الگو برای مردان و زنان است. ↯ بهترین های روز کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯ شهــــید محســـــن حججے 👇🏻 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
بهترین الگو؛ قسمت چهارم.mp3
13.49M
🎙 ؛ 📝 - قسمت ۴ 👤 استاد ⭕️ چطور می‌شود در عصر امروزی مانند حضرت زهرا که چهارده قرن پیش زندگی می‌کردند، زندگی کنیم؟ ↯ بهترین های روز کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯ شهــــید محســـــن حججے 👇🏻 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
•[من‌انقلابی‌ام♥️✌️]• ╭─🖤〰🥀〰🖤─╮ @shahidesarboland ╰─🖤〰🥀〰🖤─╯
عالی 😍 شیوه تبانی انجام بدیم...😁 ✨اگر یک نفر 11 بار بدهد به یک نفر همش با یه روش😑 خیلی شاید موثر نباشه... صرفاً رفع تکلیف کرده از خودش...👌 و طرف مقابل هم خسته و زده میشه اما اگر همون یه نفر به 11 نفر جداگانه بگه شما هم تذکر بدید به اون شخص😍 و هر کدومم از شیوه های استفاده کنند... یعنی هر کی یک جور تذکر بده... عالی میشه🙂 🍃طرف مقابل به فکر فرو میره که حتما من مشکلی دارم که دائم افراد مختلف بهم تذکر میدن و کم کم اصلاح میشه...☺️ در تذکر لسانی یکیش اینه: 🌸تنوع شیوه ها و تَعَدُّدِ افراد.🌸 🌹 شهید محسن حججی 🌹: ↯ کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯ شهــــید محســـــن حججے 👇🏻 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─❤️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
خیلے صبور بود و آرام.توے دوره هاے آمادگے جسمانے و میدان تیر تانڪ، ظهر هاے تابستان داخل تانڪ بود. وقتے مےآمد بالا، از ضعف رنگش مثل گچ سفید شده بود. تازه مےفهمیدم روزه هم هست، اما یڪبار ابراز ناتوانے و شڪایت نڪرد. یڪبار درخواست جا به جاے با ترفیع نڪرد. یڪبار از حقوقش و یا از ماموریت هاے طولانے گله گذارے نڪرد.🕊 🌹 ╭─🖤〰🥀〰🖤─╮ @shahidesarboland ╰─🖤〰🥀〰🖤─╯
*💖در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " اصغر آواره "💖* *✅اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را میشناختند...* و *چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می گفتند اصغر آواره!* *✅انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید.* تا اینجا داستان را داشته باشید! ✅در آن زمان *یک فرد متدین و مومن در همدان به نام آیت الله نجفی از دنیا میره* و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از *حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند *نماز میت من را بخوانند. *✅خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیبع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت....* ✅حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت *تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج مولاحسین همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم.* ✅وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند! کنجکاو شد و به سمت آنها رفت... *پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟* *یکی از کارگران گفت: این اصغر آواره است!* *✅تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست....* مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند *چه شد که شما برای این فرد اینطور ناله کردید؟!* ✅حاجی گفت: *مردم این فرد را میشناسید؟* همه گفتند: *نه! مگه کیه این؟* حاجی گفت: *این همون اصغر آواره است.* مردم گفتند: *اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش؟!* و *حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی....*👇 گفت: *سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت* سوار اتوبوس که شدم دیدم.... *وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد...* ترسیدم و گفتم: *یا امام حسین (ع) اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود، اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید... چه کنم؟!* خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم... *✅اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه* که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ چرا نمیزنی؟ گفت: *من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) موسیقی ننواختم...* خلاصه حرمت نگه داشت و رفت... ✅اونروز تو دلم گفتم: *اربابم حسین (ع) برات جبران کنه،* حالا هم به نظرم *همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره* و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر؛😥 ✅خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و *خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند...* *💖این نمکدان حسین جنس عجیبی دارد* هر چقدر می شکنیم باز نمک میریزد "یا حسین اَلسلامُ علی الحُسین* *وعلی علی بن الحُسین* *وَعلی اُولادالـحسین* *وعَلی اصحاب الحسین