فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا آنها که بعد از ظهور #امام_زمان(عج) به دنیا میآیند با کسانیکه در عصر غیبت زندگی کردهاند و منتظر بودند، برابرند؟
#استاد_رائفی_پور
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت پنجاه هفتم : شوخ طبعی ✔️ راوی : علی اکبر صادقی ، اکبر نوجوان 🔸ابراه
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت پنجاه و هشتم : دو برادر
✔️ راوی : علی صادقی
🔸براي مراسم ختم شهيد شهبازي راهي يكي از شهرهاي مرزي شديم. طبق روال و سنّت مردم آنجا، مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار ميشد.
ظهر هم براي ميهمانان آفتابه و لگن مي آوردند! با شستن دستهاي آنان، مراسم با صرف ناهار تمام ميشد.
در مجلس ختم كه وارد شدم جواد بالاي مجلس نشسته بود و ابراهيم كنار او بود. من هم آمدم وكنار ابراهيم نشستم.
🔸ابراهيم و جواد دوستاني بسيار صميمي و مثل دو برادر براي هم بودند.
شوخيهاي آنها هم در نوع خود جالب بود.
در پايان مجلس دو نفر از صاحبان عزا، ظرف آب و لگن را آوردند. اولين كسي هم كه به سراغش رفتند جواد بود.
ابراهيم در گوش جواد، كه چيزي از اين مراسم نميدانست حرفي زد! جواد با تعجب و بلند پرسيد: جدّي ميگي؟! ابراهيم هم آرام گفت: يواش، هيچي نگو!
🔸بعد ابراهيم به طرف من برگشت. خيلي شديد و بدون صدا ميخنديد.
گفتم: چي شده ابرام؟! زشته، نخند!
رو به من گفت: به جواد گفتم، آفتابه رو كه آوردند، سرت رو قشنگ بشور!!
چند لحظه بعد همين اتفاق افتاد. جواد بعد از شستن دست، سرش را زير آب گرفت و... جواد در حالي كه آب از سر و رويش ميچكيد با تعجب به اطراف نگاه ميكرد.
گفتم: چيكار كردي جواد! مگه اينجا حمامه! بعد چفيه ام را دادم كه سرش را خشك كند!
٭٭٭
🔸در يكي از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضاگوديني پس از چند روز مأموريت، از سمت پاسگاه مرزي در حال بازگشت هستند. از اينكه آنها سالم بودند خيلي خوشحال شديم.
جلوي مقر شهيد اندرزگو جمع شديم. دقايقي بعد ماشين آ نها آمد و ايستاد. ابراهيم و رضا پياده شدند. بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسي كردند.
يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند.
ابراهيم مكثي كرد، در حالي كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشين نگاه كرد.
🔸يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روي بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتي كل بچه ها را گرفته بود.
ابراهيم ادامه داد: جواد ... جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاري شد
چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به سمت عقب ماشين رفتند! همينطور كه بقيه هم گريه ميكردند، يكدفعه جواد از خواب پريد!
نشست و گفت: چي، چي شده!؟
🔸جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد.
بچه ها با چهره هايي اشك آلود و عصباني به دنبال ابراهيم ميگشتند. اما ابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
بارالها!
از هر لذّتى جز ياد تو
از هر آسايشى جز همدمى تو
از هر شادمانىاى جز نزديكى به تو
و از هر كارى جز فرمانبرىات
به درگاه تو آمرزش مىخواهم ..
-امامسجادعلیهالسلام-
#مناجات
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❇️ اثر درخواست هدایت از امام زمان
🍃 آیت الله جاودان :
🌕 اگر فردی از امام در زمان امامتش طلب هدایت کند، بر امام واجب است که وی را هدایت نماید
🌸 اکنون ما در زمان امامت حجت بن الحسن قرار داریم
👈و اگر از ایشان بخواهیم که راه را نشان دهد و ما را هدایت نماید، حتما این کار را خواهند کرد!!
#امام_زمان
#کلام_بزرگان
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
#سلام_امام_زمانم💞
دلم گرفتہ از این روزگار یا مهدے
از این زمانہے بے اعتبار یا مهدے
دوبارہ ڪردہ هوایت،مدد اباصالح
دلے ڪہ بے تو ندارد قرار یا مهدے
السلام_علیک_یا_بقیه_الله
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
4_5836964596551781350.mp3
13.14M
#خانواده_آسمانی ۶۵
#علامه_حسنزاده_آملی
#استاد_پناهیان
#استاد_شجاعی
⚜ استمداد یا #توسل به معصوم ، خود یک مسیرِ سلوکی است، که باید آنرا آموخت!
این مسیر، مراتب مختلفی دارد، که باید گام به گام، این مراتب را طی کرد!
🔺اما اگر گام اول را نشناسی و برنداری، محال است دستت به معصوم برسد و با او بتوانی بقیهی مراتب را طی کنی.
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکثر کسایی که از خدا دور میشن و بد میشن، این حقیقت و درک نکردن که خدا خیلی دوستشون داره 💚
#استاد_پناهیان
#تلنگر
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اینجوری نیت کن یک چهارم عمرت در ثوابی
🎙 حجت الاسلام عالی
#سخنرانی
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
💢چهکنمدستخودمنیست؛
کهیادتنکنم!
خواستیدلنبری
تابهتوعادتنکنم...!
آدینه بخیـــر...
💚روزیتون لبخندحضرت مهدی عجل الله
#امام_زمان
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 راهگُشایی ذکر الهی
🔺#حضرت_آقا مد ظله العالی :
💫شما ذکر خدا بگویید، خدای متعال هم بر شما #صلوات میفرستد، به شما درود میگوید؛ هم خود ذات اقدس الهی، هم ملائکهٔ او به شما مؤمنین درود میگویند.
و بدانیم که ذکر و یاد خدا راهنما، راهگشا و دستگیر است، میتواند ما را قادر بر گرهگشایی کند؛ گره زیاد داریم و دست قدرت و پنجهٔ تواناییِ خود ما انسانها است که باید این گرهها را باز کند امّا این توانایی را خدا به ما میدهد.
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره انبیاء ( آیات 58 . 59 . 60 ) 🌺🍃✨🌸✨🌺🍃 🕋فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره انبیاء ( آیات 61 . 62 . 63 )
🌺🍃✨🌸✨🌺🍃
🕋قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ «61»
🦋🦋(بزرگان قوم) گفتند: پس او را در پيش چشم مردم بياوريد تا آنها (بر مجرم بودن او) گواهى دهند.
🕋قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ «62»
🦋🦋گفتند: اى ابراهيم! آيا تو با خدايان ما اين چنين كردهاى؟
🕋قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ «63»
🦋🦋(ابراهيم) گفت: بلكه اين بزرگشان آن را انجام داده است. پس از خودشان بپرسيد اگر سخن مىگويند!!
📝نکته ها👇
🔷احضار ابراهيم عليه السلام در برابر مردم و درخواست گواهى از آنان، يك جوسازى و ايجاد زمينه براى قتل او بود. «فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ»
⁉️سؤال: آيا اين جملهى حضرت ابراهيم كه فرمود: «بت بزرگ چنين كرده است» دروغ نيست؟ و اگر هست چگونه بايد آن را توجيه كرد؟ زيرا ابراهيم عليه السلام پيامبر و معصوم است و هرگز دروغ نمىگويد.
✅پاسخ: در تفسير اين جمله، نظرات و مطالب مختلفى ارائه شده است كه ما به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
●الف: حضرت ابراهيم، دروغ نگفت، زيرا اگر چه اين عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى چون قرينه وجود دارد كه حضرت از اين سخن قصد جدّى نداشته و مىخواسته اين عقيدهى باطل را به رخ آنها بكشد، لذا دروغ محسوب نمىشود زيرا دروغ در جايى است كه قرينهاى همراه كلام نباشد، از اين روى اگر به هنگام ورود آدم كودنى بگويند: بوعلى سينا آمد، آن رادروغ به حساب نمىآورند. «1»
📚جلد 5 - صفحه 468
●ب: حضرت ابراهيم باصطلاح «توريه» كرده ومرادش از «كَبِيرُهُمْ» خدا بوده است.
●ج: حضرت دروغ گفت، ولى از آنجا كه دروغ در مواردى مثل اصلاح ذاتالبين جايز است و حكم آن تابع مصلحت و مفسده مىباشد، چه مصحلتى از اين بالاتر كه حضرت با كلامش، افكار جامد انسانها را تكان داده است؟ «2»
●د: اين خبر، مشروط به نطق بتهاست، يعنى اگر بتها سخن گويند، بت بزرگ نيز اين كار را كرده است، مثل آنكه پيرمردى بگويد، من الآن كودكم اگر هيچ گياهى در زمين نباشد، يعنى حال كه گياه وجود دارد، پس من كودك نيستم. «3»
📝پیام ها🔰
🔶1- بتپرستان نيز براى يقين به جرم وتكميل پرونده وقضاوت نهايى، به مسئلهى گواهى مردم اعتماد دارند. «لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ»
🔶2- بزرگى كار ابراهيم عليه السلام به اندازهاى بود كه بت پرستان نيز ناچار به تعظيم شدند. به جاى عبارت «يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ» در آيهى گذشته كه حاكى از گمنامى و حقارت بود، در اين آيه او را رسماً با اسم خودش كه نشان از بزرگى وشناخت داشت خطاب كردند. «يا إِبْراهِيمُ»
🔶3- استهزا وطعنه بر خرافات، در مواردى لازم است. «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ»
🔶4- فيلمسازى، اجراى تئاتر و نمايش و نقش بازى كردن براى بيدارى اذهان، كارى پسنديده و جايز است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً- بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ»
📚«1». تفسير نمونه.
📚«2». كافى، ج 2، ص 342؛ تفسير نورالثقلين.
📚«3». تفسير نورالثقلين.
📚تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 469
-------------------------------------------------
📚 برگرفته از تفسیرنور
#تفسیر
#سوره_انبیاء
❤️🍃
🆔 @QURAN_SOUND114
📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد محمود شحات
🎵ترکیب رست و نهاوند
(ثانیه 15تا23 نهاوند بقیه رست)
📖سوره طه
#تلاوت
🛑بهترین و زیباترین تلاوتهای قرآن از قاریان مشهور دنیا و ایران
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
سلام و عرض ادب 🌸 با امامِـــمون عهد ببندیم که میخوایم خدمتگذار تو باشیم... با همینتصمیم، ورقِ زند
💠 از سفارشهای بسیار مهمی که #قرآن کریم، #پیامبر اسلام و #ائمه طاهرین علیهم السلام به ما دارند، این است که:
فرصتهایی که در اختیار دارید، غنیمت بدانید...✨🌱
💥⚡️ روز قیامت حسرت سراسر وجود انسان را فرامیگیرد، #حتّیخوبان نیز #حسرت میخورند😱 که ای کاااش در دنیا، اعمال نیک بهتر و بیشتری انجام میدادند.
eitaa.com/joinchat/1901071Ce18caf6876
میشه حتی با هدیه یک کتاب باقیات صالحاتی رو برای خودمون داشته باشیم👆👆
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت پنجاه و هشتم : دو برادر ✔️ راوی : علی صادقی 🔸براي مراسم ختم شهيد شه
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت پنجاه و نهم : سلاح کمری ( ۱ )
✔️ راوی : امیر منجر
آخرين روزهاي سال 1360 بود. با جمع آوري وسائل و تحويل سلاح ها، آماده حركت به سمت جنوب شدیم. بنا به دستور فرماندهي جنگ، قرار است عمليات بزرگي در خوزستان اجرا شود. براي همين اكثر نيروهاي سپاه و بسيج به سمت جنوب نقل مكان كرده اند.
گروه اندرزگو به همراه بچه هاي سپاه گيلان غرب عازم جنوب شد.
روزهاي آخر، از طرف سپاه كرمانشاه خبر دادند: برادر ابراهيم هادي يك قبضه اسلحه كُلت گرفته و هنوز تحويل نداده است!
ابراهيم هر چه صحبت كرد كه من كلت ندارم بی فايده بود. گفتم: ابراهيم، شايد گرفته باشي و فراموش كردي تحويل دهي؟ كمي فكر كرد و گفت: يادم هست كه تحويل گرفتم، اما دادم به محمد و گفتم بياره تحويل بده. بعد پيگيري كرد و فهميد سلاح دست محمد مانده و او تحويل نداده.
یک هفته قبل هم محمد برگشته تهران، آمديم تهران، سراغ آدرس محمد، اما گفتند: از اينجا رفته، برگشته روستاي خودشان به نام كوهپايه در مسير اصفهان به يزد.
ابراهيم كه تحويل سلاح برايش خيلي اهميت داشت گفت: بيا با هم بريم كوهپايه.
شب بود كه به سمت اصفهان راه افتاديم. از آنجا به روستاي كوهپايه رفتيم.
صبح زود رسيديم، هوا تقريباً سرد بود، به ابراهيم گفتم: خُب، كجا بايد بريم؟!
گفت: خدا وسيله سازه، خودش راه رو نشان ميده.
كمي داخل روستا دور زدیم. پيرزني داشت به سمت خانه اش ميرفت. او به ما كه غريبه اي در آن آبادي بوديم نگاه ميكرد. ابراهيم از ماشين پياده شد.
بلند گفت: سلام مادر...
پيرزن هم با برخوردي خوب گفت: سلام جانم، دنبال كسي میگردي؟!
ابراهيم گفت: ننه، اين ممد كوهپائي رو میشناسي؟!
پيرزن گفت: کدوم محمد!؟ ابراهيم جواب داد: همان كه تازه از جبهه برگشته، سنش هم حدود بيست ساله.
پيرزن لبخندي زد و گفت: بياييد اينجا، بعد هم وارد خانه اش شد.
ابراهيم گفت: امير ماشين رو پارك كن. بعد با هم راه افتاديم.
پيرزن ما را دعوت كرد، بعد صبحانه را آماده كرد و حسابي از ما پذيرايي نمود و گفت: شما سرباز اسلاميد، بخوريد كه بايد قوي باشيد.
بعد گفت: محمد نوه من است، در خانه من زندگي میكند، اما الان رفته شهر، تا شب هم بر نميگردد.
ابراهيم گفت: ننه ببخشيد، اين نوه شما كاري كرده كه ما را از جبهه كشانده اينجا!
پيرزن با تعجب پرسيد: مگه چيكار كرده؟!
ابراهيم ادامه داد: اسلحه كُلت را از من گرفته، قبل از اينكه تحويل دهد با خودش آورده، الآن هم به من گفتند: بايد آن اسلحه را بياوري و تحويل دهي.
پيرزن بلند شد و گفت: از دست كارهاي اين پسر!
ابراهيم گفت: مادر خودت رو اذيت نكن، ما زياد مزاحم نميشيم.
پيرزن گفت: بياييد اينجا!
با ابراهيم رفتيم جلوي يك اتاق، پيرزن ادامه داد: وسايل محمد توي اين گنجه است، چند روز پيش من ديدم يك چيزي را آورد و گذاشت اينجا، حالا خودتان قفلش را باز كنيد.
ابراهيم گفت: مادر، بدون اجازه سر وسايل كسي رفتن خوب نيست!
پيرزن گفت: اگر میتوانستم خودم بازش میكردم، بعد رفت و پيچ گوشتي آورد. من هم با اهرم كردن، قفل كوچك گنجه را باز كردم.
دَر گنجه كه باز شد اسلحه كمري داخل يك پارچه سفيد روي وسائل مشخص بود. اسلحه را برداشتيم و بيرون آمديم.
موقع خداحافظي ابراهيم پرسيد: مادر، چرا به ما اعتماد كردي!؟
پيرزن جواب داد: سرباز اسلام دروغ نميگه، شما با اين چهره نوراني مگه ميشه دروغ بگيد؟!
از آنجا راه افتاديم، آمديم به سمت تهران. در مسير كمربندي اصفهان چشمم به پادگان توپخانه ارتش افتاد. گفتم: آقا ابرام، يادته سرپل ذهاب يه آقائي فرمانده توپخانه ارتش بود که خيلي هم تو عمليات ها كمكمون میكرد؟
گفت: آقاي مداح رو میگي؟ گفتم: آره، شده فرمانده توپخانه اصفهان، الان هم شايد اينجا باشه.
گفت: خُب بريم ديدنش.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت شصت : سلاح کمری ( ۲ )
✔️ راوی : امیر منجر
رفتيم جلوي پادگان، ماشين را پارك كردم، ابراهيم پياده شد، به سمت دژباني رفت و پرسيد: سلام، آقاي مداح اينجا هستند؟
دژبان نگاهي به ابراهيم كرد، سرتا پاي ابراهيم را برانداز نمود؛ مردي با شلوار كُردي و پيراهن بلند و چهر هاي ساده، سراغ فرمانده پادگان را گرفته!
من جلو آمدم و گفتم: اخوي ما از رفقاي آقاي مداح هستيم و از جبهه آمديم، اگر امكان دارد ايشان را ببينيم.
دژبان تماس گرفت و ما را معرفي كرد. دقايقي بعد دو تا جيپ از دفتر فرماندهي به سمت درب ورودي آمد. سرهنگ مداح به محض ديدن ما، ابراهيم را بغل كرد و بوسيد. با من هم روبوسي كرد و با اصرار، ما را به دفتر فرماندهي برد.
بعد هم ما را به اتاق جلسات برد. حدود بيست فرمانده نظامي داخل جلسه بودند.
آقاي مداح مسئول جلسه بود. دو تا صندلي براي ما آورد و ما هم در كنار اعضاي جلسه نشستيم. بعد هم ايشان شروع به صحبت كرد:
دوستان، همه شما من را میشناسيد، من چه قبل از انقلاب، در جنگ 9 روزه، چه در سال اول جنگ تحميلي مدال شجاعت و ترفيع گرفتم.
گروه توپخانه من سخت ترين مأموريت ها را به نحو احسن انجام داد و در همه عمليات هايش موفق بوده. من سخت ترين و مهم ترين دوره هاي نظامي را در داخل و خارج كشور گذرانده ام.
اما كساني بودند و هستند كه تمام آموخته هاي من را زير سؤال بردند. بعد مثالي زد كه: قانون جنگ هاي دنيا ميگويد: اگر به جايي حمله ميكنيد كه دشمن يكصد نفر نيرو دارد، شما بايد سيصد نفر داشته باشی، مهمات تو هم بايد بيشتر باشد تا بتواني موفق شوی. بعد كمي مكث كرد و گفت: اين آقاي هادي و دوستانش كارهائي ميكردند كه عجيب بود.
مثلاً در عملياتي با كمتر از صد نفر به دشمن حمله كردند، اما بيش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند و يا اسير مي آوردند.
من هم پشتيباني آنها را انجام میدادم. خوب به ياد دارم كه يكبار ميخواستند به منطقه بازي دراز حمله كنند.
من وقتي شرايط نيروهاي حمله كننده را ديدم به دوستم گفتم: اينها حتماً شكست میخورند.
اما در آن عمليات خودم مشاهده كردم كه ضمن تصرف مواضع دشمن، بيش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند!
يكي از افسران جوان حاضر در جلسه گفت: خُب آقاي هادي، توضيح
دهيد كه نحوه عمليات شما به چه صورت بوده، تا ما هم ياد بگيريم؟
ابراهيم كه سر به زير نشسته بود گفت: نه اخوي، ما كاري نكرديم، آقاي مداح زيادي تعريف كردند، ما كاره اي نبوديم. هر چه بود لطف خدا بود.
آقاي مداح گفت: چيزي كه ايشان و دوستانشان به ما ياد دادند اين بود كه ديگر مهمات و تعداد نفرات كارساز نيست، آنچه كه در جنگ ها حرف اول را ميزند روحيه نيروهاست.
اینها با يك تكبير، چنان ترسي در دل دشمن می انداختند كه از صد تا توپ و تانك بيشتر اثر داشت.
بعد ادامه داد: اینها دوستي داشتند كه از لحاظ جثه كوچك، ولي از لحاظ قدرت و شهامت از آنچه فكر ميكنيد بزرگتر بود.
اسم او اصغر وصالي بود كه در روزهاي اول جنگ با نيروهايش جلوي نفوذ دشمن را گرفت و به شهادت رسيد.
من از اين بچه هاي بسيجي و با اخلاص اين آيه قرآن را فهميدم كه میفرمايد:
«اگر شما بيست نفر صابر و استوار باشيد بر دويست نفر غلبه ميكنید.»
ساعتي بعد از جلسه خارج شديم. از اعضاي جلسه معذرت خواهي كرديم و به سمت تهران حركت كرديم. بين راه به اتفاقات آن روز فكر ميكردم.
ابراهيم اسلحه كمري پرماجرا را تحويل سپاه داد و به همراه بچه هاي اندرزگو راهي جنوب شدند و به خوزستان آمدند.
دوران تقريباً چهارده ماهه گيلان غرب با همه خاطرات تلخ و شيرين تمام شد.
دوراني كه حماسه هاي بزرگي را با خود به همراه داشت. در اين مدت سه تيپ مكانيزه ارتش عراق زمين گير حملات يك گروه كوچك چريكی بودند...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
💥مراقب نگاهت باش!
"العَینبَریدُالقَلب"
✨چشم، پیغامرسانِ دل اسـت!
🌹-شهیداَحمَدمُحمّدمُشلِب-🌹
#کلام_شهدا
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
مداحی آنلاین - کار همه رو راه انداختی - رمضانی.mp3
5.91M
⏯ #استودیویی احساسی #جدید
🍃کار همه رو راه انداختی
🍃کار منم راه بنداز
🎙 #مجتبی_رمضانی
👌 #حسینجانم❤️
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
#سلام_امام_زمانم💞
یڪ دانـه نه صد دانــه ی تسبیح دعـایت
هـر روز فــرج زمــزمــــه ڪردیم بــرایت
شرمنده ی چشمان پر از اشڪ تو هستیم
جــــان همـــه ی عــالــم و آدم بــه فدایت..
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️