eitaa logo
☘️قطعه ای ازبهشت☘️
1.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2هزار ویدیو
6 فایل
☘️ به کانال قطعه ای ازبهشت خوش اومدید☘️ جهت ارتباط با بنده 😊 سوالات شرعی مذهبی اعتقادی شبهات و تعبیر خواب و...🤔 به ایدی زیر پیامک بدید✉️ 👇👇👇👇 @Haren_88 ❤️کپی صلوات❤️ خوش اومدید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعالیت های ائمه علیه السلام پرورش شاگردان و افراد شایسته بوده است. امام هادی علیه السلام نیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم را داشتند شناسایی کرده و آنان را جهت پیش برد اهداف اسلامی تربیت می فرمودند. این افراد افزون بر راویانی هستند که سخنان و روایات امام هادی علیه السلام را نقل می نمودند. برخی از این افراد همان کسانی هستند که وکالت آن حضرت را عهده دار بودند. برجسته ترین این افراد عبارتند از: 1. عبدالعظیم حسنی (ره)، که مرقد وی در شهر ری می باشد و از یاران امام عسکری علیه السلام بوده است. 2. حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی و وکیل امام هادی علیه السلام بوده است. 3. عثمان بن سعید عمری، که از یازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام بود و بعدها یکی از نایبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است. 4. تقویت سازمان وکالت با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهمتر با توجه به اینکه امام علیه السلام در حصر و تحت نظارت و کنترل بوده اند، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر می بردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق علیه السلام فعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی علیه السلام نیاز به تمهیدات بیشتری داشت. در زمان امام هادی علیه السلام شیعیان ایران، عراق، یمن ومصر ارتباط مستمر و خوبی با حضرت داشتند. وکلای امام علیه السلام علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن به امام علیه السلام ، در مسائل کلامی و فقهی نیز نقش سازنده ای داشته اند و در جا انداختن امامت امام بعدی و ورود شیعه به عصر غیبت، تلاش خستگی ناپذیری از خود به نمایش گذاشتند. (البته گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام علیه السلام شده و مورد تکذیب آن حضرت هم واقع می شدند. در این شرایط کسان دیگری جایگزین آنها می شدند.[11]) این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام علیه السلام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد. 5. تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارت غدیریه و زیارت جامعه در زمان امام هادی علیه السلام اصل امامت باید معرفی می گردید؛ چون ائمه علیهم السلام و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی می رفت. امام هادی علیه السلام پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی می کردند. مجموعه این زیارات و ادعیه به عنوان یک دائرة المعارف شیعه به حساب می آید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام می باشد. الف) زیارت جامعه کبیره این زیارت از مشهورترین ، برترین و شناخته شده ترین زیارات ائمه علیهم السلام است. شیعیان نسبت به خواندن آن بخصوص روزهای جمعه توجه خاصی دارند. شیخ طوسی (ره) در التهذیب و شیخ صدوق (ره) در الفقیه آن نقل کرده اند. علامه مجلسی (ره) در مورد صحت سند آن ـ که به درجه قطع رسیده ـ می گوید: «این زیارت دارای بهترین سند، عمیق ترین مفهوم، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معناو عالی ترین شأن است.[12] امام هادی علیه السلام در این زیارت شاخصه ها و پایه های اصلی شیعه را بیان فرمودند. ب) زیارت غدیریه این زیارت به زیارت امیرالمؤمنین در عید غدیر خم معروف است. در سالی که معتصم امام علیه السلام را از مدینه به سامرا فراخواند، ایشان به زیارت امام علی علیه السلام در نجف اشرف رفته و این زیارت را قرائت کردند که در ضمن آن یکصد و پنجاه منقبت از مناقب امام علی علیه السلام بیان فرموده و از برخی مشکلات سیاسی و اجتماعی که ایشان را آزرده کرده بود، سخن گفتند. این زیارت از زیباترین، اصیل ترین، بدیع ترین و پربارترین زیارت هاست. در زمانی این زیارت توسط امام هادی علیه السلام قرائت شد که امامت به فراموشی سپرده شده بود. امام هادی علیه السلام در ضمن زیارت با ترسیم مظلومیت امام علی علیه السلام و هشدار به مردم، آنان را از خواب غفلت بیدار می کند. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . شیخ مفید، ارشاد، ص327. [2] . همان، ص307. [3] . حسینی، محمدرضا، تاریخ اهل البیت علیه السلام ، ص123. [4] . مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، ج4، ص401، به کوشش محمدحسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی. [5] . ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص359. [6] . اربلی، کشف الغمة، ج2، ص398؛ تحقیق سید هاشم رسولی. [7] . ابن طاووس، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص27 (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص292). [8] . محمد جواد طبسی،حیاة الامام العسکری علیه السلام ، صص325-316 (با اندکی تصرف و تلخیص). [9]
امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمة ذی الحجه سال 212ق نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254ق در سرّ من رأی (سامرا) توسط معتز عباسی به شهادت رسید. ایشان پس از پدر بزرگوارش 33 سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.[1] نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه بود[2]؛ البته مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند.[3] لقب های آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب، ناصح، مرتضی و... ذکر کرده اند. کنیه اش ابوالحسن است و به ایشان ابوالحسن ثالث می گویند.[4] امام هادی علیه السلام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیشتر امام علیه السلام تصمیم گرفت ایشان علیه السلام را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنابه گزارش هایی که جاسوسان از فعالیت های امام علیه السلام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفتة امام خود بودند، اعتراض خود را علنی کردند؛ به طوری که یحیی بن هرثمه اعلام کرد که کاری به امام علیه السلام ندارد و هیچ خطری امام علیه السلام را تهدید نمی کند. پس از مدتی به بهانه این که در منزل امام بر علیه حاکم عباسی سلاح جمع آوری می شود به خانه امام علیه السلام حمله بردند، ولی چیزی جز قرآن و ادعیه نیافتند. جالب اینکه خود یحیی بن هرثمه پس از بازگشت می گوید: «چیزی جز بزرگواری، ورع، زهد و شجاعت در او نیافتم».[5] متوکل در ساعات اولیه ورود امام به سامرا به شکلی اهانت آمیز با امام برخورد کرد و نه تنها به استقبال حضرت نیامد، بلکه دستور داد ایشان را در محلی که مخصوص گداها بود و به «خان الصعالیک» شهرت داشت، وارد کنند. بعد از استقرار امام هادی علیه السلام در سامرا تمامی رفت و آمدها و ارتباطات امام تحت کنترل بود و به محض شنیدن اینکه امام علیه السلام از اموال و سلاح شیعیان نگهداری می کند، نظامیان شبانه به خانة امام علیه السلام هجوم می بردند؛ ولی چیزی به دست نمی آوردند. در طول مدت حضور امام علیه السلام در سامرا هر روز بر عظمت و محبوبیت آن حضرت افزوده می گشت و همه ناخواسته در برابر امام علیه السلام متواضع و خاشع بودند و سخت محترمش می داشتند.[6] البته نفوذ امام منحصر به شیعیان نبود و شامل درباریان عباسی هم می شد. حتی اهل کتاب هم به امام علیه السلام احترام می گذاشتند. متوکل وقتی در اقدامات خود علیه امام علیه السلام ناکام ماند، به نزدیکان خود اعلام کرد که در کار امام هادی علیه السلام درمانده شده است؛ از این رو به محدودیت و فشار اکتفا نکرد و تصمیم به کشتن امام علیه السلام گرفت و حتی اقداماتی هم انجام داد؛ اما پیش از آنکه موفق شود، خود به هلاکت رسید.[7] برخی از اقدامات امام هادی علیه السلام 1. ایجاد آمادگی فکری شیعیان جهت ورود به عصر غیبت فراهم کردن زمینة ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان شیعه علیه السلام بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر می کردند. در این راستا امام هادی علیه السلام هم اقداماتی انجام داده اند: الف) بیان روایات فراوان در مورد فرا رسیدن و نزدیک بودن عصر غیبت؛ ب) بشارت به ولادت حضرت حجت ومخفی بودن ولادت و هشدار این که مبادا مخفی بودن باعث تردید شما شیعیان گردد؛ ج) کم کردن تماس مستقیم شیعیان با حضرت؛ به طوری که در سامرا مسائل شیعیان از طریق نامه یا نمایندگان حضرت پاسخ داده می شد؛ تا از قبل برای شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمادگی داشته باشند؛[8] د) تأیید برخی از کتب فقهی و اصول روایی شیعه و) ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسش های شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز. 2. مبارزه با انحرافات غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم علیه السلام را تا مقام خدایی (نعوذبالله) بالا می بردند. امام هادی علیه السلام ـ همانند امامان قبلی ـ موضع خویش را در قبال آنان روشن می ساخت و آنان را از گروه شیعه نمی دانست و حتی در نامه های مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی می فرمود و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام می نمود.[9] گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام هادی علیه السلام می ایستادند. امام هادی علیه السلام شیعیان را از نزدیک شدن و هم نشینی با آنان و ورود به جلسه هایشان به شدت برحذر می داشت و آنان را هم نشینان شیطان و نابود کنندة پایه های دین و پیروان این گروه را نادانان می دانست و کسانی را که به آنها گرایش پیدا می کردند، احمق معرفی می فرمود.[10] 3. تربیت نیرو و افراد شایسته یکی از اقدامات و
. اختیار معرفة الرجال، ص519، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294). [10] . خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، صص 135 ـ 134، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294). [11] . رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص513. [12] . مزارالبحار، به نقل از باقر شریف قرشی، زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ، ص168
امام هادی علیه السلام: أَلدُّنیا سُوقٌ رَبحَ فی‌ها قَومٌ وَ خَسِرَ اَخَرُونَ دنیا بازاری است که پاره‌ای از مردم در آن سود برند و پاره‌ای دیگر زیان کنند. (مستدرک الوسائل، ج. ۹، ص. ۵۱۲) امام هادی علیه السلام اٍنَّ اللهَ جَعَلَ اَلدُّنیا دارَ بَلوی وَالآخِرَةَ دارَ عُقبی وَ جَعَلَ بَلوَی الدُّنیا لِثَوابِ الآخِرَةِ سَبَباً، وَ ثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَی الدُّنیا عِوَضاً خداوند دنیا را منزل حوادث ناگوار و آفات، و آخرت را خانه ابدی قرار داده است و بلای دنیا را وسیله به دست آوردن ثواب آخرت قرار داده است و پاداش اُخروی نتیجه بلا‌ها و حوادث ناگوار دنیاست. (اعلام الدین، ص. ۵۱۲) امام هادی علیه السلام ألحِکمَةُ لاتَنجَعُ فِی الطِّباعِ الفاسِدَةِ حکمت و دانش در دل‌های فاسد اثر ندارد. (بحارالانوار، ج. ۷۸، ص. ۳۷۰) امام هادی علیه السلام ألنّاسُ فِی الدُّنیا بِالأَموالِ وَ فی الآخِرَةِ بِالأَعمالِ مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند. (بحارالانوار، ج. ۷۸، ص. ۳۶۸) امام هادی علیه السلام اُذکُر مَصرَعَکَ بَینَ یَدَی أهلِکَ، وَ لا طَبیبٌ یَمنَعُکَ وَ لا حَبیبٌ یَنفَعُکَ هنگام جان دادن در برابر خانواده، خود را به یادآور که نه طبیبی می‌تواند مرگ را از تو دور بگرداند و نه دوستی می‌تواند تو را یاری نماید. (بحارالانوار، ج. ۷۵، ص. ۳۷۰؛ میزان الحکمة، ج. ۱۰، ص. ۵۷۹)
نتيجه- نظير اين گواهيها از طرف جمع فراوانى از دانشمندان در كتابهايى كه مخصوصاً در اين زمينه، خودشان نگاشته اند، يا به مناسبتهايى در كتب ديگر به آن اشاره نموده اند، ديده مى شود و با توجّه به گواهى جمع كثيرى از دانشمندان شرق كه اگر بخواهيم همه را عيناً نقل كنيم، كتاب بزرگى مى شود مى توان قبول كرد كه «ارتباط با ارواح» از سرحدّ مسائل نظرى گذشته و به صورت يك مسئله حسّى و تجربى در آمده است، و گمان مى كنم هر كس از دور قضاوت نكند و از نزديك بنشيند و اين گواهيها را مورد بررسى قرار دهد، همين طور خواهد گفت. بنابراين، بايد گفت: ارتباط با ارواح را به عنوان يك واقعيّت مى توان پذيرفت، ولى نبايد از نظر دور داشت كه اين مسئله مورد سوءاستفاده عدّه زيادى قرار گرفته، و يا افراد ساده ذهنى به خيال خود به همين سادگى، و بدون هيچ گونه اطّلاعات علمى با يك ميز چرخان، يا يك استكان، يك صفحه كاغذ پر از حروف الفبا، با ارواح كبير و صغير خواسته اند تماس بگيرند؛ و به دنبال آن بازى، ميزگرد به راه افتاده و كم كم مسئله سر از تناسخ و بازگشت ارواح به بدنهاى جديد درآورده است؛ و يك واقعيّت با هزاران اوهام به هم آميخته شده. به اين ترتيب، اصل ارتباط ممكن است، ولى از ميان هزاران مدّعى شايد تنها يكى راستگو باشد!
🔻عضو کانال مذهبی خادم الشریعه شوید :🔻 https://eitaa.com/joinchat/2573139970Ccc659295ec ✅لینک کانال ما را برای بقیه ارسال کنید اجرتون با امام زمان عج
چرا روحانیون جایگاه سابق در بین مردم را ندارند؟ پاسخ اولا هیچ آمار و نظر سنجی قابل توجهی در این زمینه وجود ندارد، که بخواهیم بین حال و گذشته مقایسه کنیم. و داستان های ارادت عده ای در گوشه و کنار نسبت به یک روحانی در گذشته نیز نمی تواند این مقایسه را منطقی نشان دهد. چون از این موارد در حال حاضر هم وجود دارد. ثانیا بعضی مخالفت ها و دشمنی ها کاملا طبیعی است. و نبودش باید موجب تعجب و ناروا شمرده شود. چون دین خدا همیشه دشمنانی را داشته است. و اگر این عده با روحانیون دشمنی نکنند، نشان دهنده اشکالی در روحانیون است. و هرگز نمی توان توقع داشت که همه دوست دار روحانیون باشند. ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ (مومنون ۴۴) سپس رسولان خود را يكى پس از ديگرى فرستاديم هر زمان رسولى براى (هدايت) قومى مى‏آمد، او را تكذيب مى‏ كردند. ثالثا روحانیون، همه یک جور نیستند. علاوه بر آنکه معصوم نیز نمی باشند. بنابراین مخالفت کردن با بعضی از اشخاص یا با بعضی از افعال اشخاص خاص، کاملا طبیعی است. و حتی می توان از لزوم آن با رویکرد دینی سخن گفت. رابعا روحانی منزوی و گوشه گیر، خطری برای کسی ندارد، تا بخواهند علیه او جنجال راه بیندازند، و طبیعی است که پس از انقلاب، و با حضور گسترده تر روحانیون در امور ، منافع عده ای به خطر بیفتد، و در نتیجه تبلیغات و دشمنی علیه روحانیت تشدید شده باشد. خامسا آنچه مهم است، دلیل مخالفت هاست نه میزان آن ها. مثلا وقتی به دلیل اختلاس ها و دزدی ها، به روحانیون انتقاد می شود، این مخالفت غیر منطقی است. چون روحانیت مدافع اصول اساسی نظام است نه آنکه هر اتفاقی در کشور بیفتد، به گردن روحانیت باشد و طبیعتا تا زمانی که مقصر اصلی مورد توجه نباشد، مشکلی حل نخواهد شد. اما اگر انتقاد از روحانیون به دلیل دنیا گرایی، ضعف علمی، ضعف معنوی و ... باشد، سخنان صحیحی است و روحانیون باید در رفع این عیوب بکوشند. سادسا نباید از روحانیون توقعات غیر منطقی داشت. حال آنکه مردم معمولا از کسانی که از عالم دیگر سخن می گویند، منزه بودن از کل امور دنیایی را توقع دارند. وَقَالُوا مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ (فرقان ۷ ) و گفتند :«این پیامبر را چه شده است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود ؟! حال آنکه انسان مادامی که در این دنیاست، نیازهای مادی دارد.
☑️✅☑️✅☑️✅☑️ 🟢⚫ یا رب العالمین عجل لولیک الفرج ◼️◼️◼️◼️◼️ 🏴 شهادت جانسوز پیشوای غریب امام هادی علیه السَّلام تسلیت باد. ☑️🌹 اهمیت نیکو پذیری : 🍁الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ 🍁 به سخن گوش فرامى دهند و بهترین آن را پیروى مى کنند؛ اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان. 🍁Those who listen to the word, then follow the best of it; those are they whom Allah has guided, and those it is who are the men of understanding. (قرآن کریم سوره زمر 18) ☑️🌹 امام هادی علیه السَّلام : 🌹إنَّ اللّه َ إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيرا إذا عُوتِبَ قَبِلَ؛ 🌹چون خداوند خير بنده اى را بخواهد ، هرگاه [آن بنده] مورد گلايه و نقد واقع شود ، بپذيرد. (تحف العقول ) ✅☑️ انتقاد پذیری : ☑️ 1. تعریف نقد و انتقاد : سره را از ناسره و مثبت را از منفی و طلا را از سایر فلزات مشخص کرد ن را، گویند ☑️ 2. هدف از نقد و انتقاد : 👈🏾_ اصلاح فرد 👈🏾_ اصلاح جامعه 👈🏾_ اثبات توجه و محبت منطقی 👈🏾 _ پیشرفت امور در حوزه ی فردی و اجتماعی ☑️ 3. آداب نقد و انتقاد : 🔹_ اصلاح نیت با رعایت اخلاص و ارادت 🔹_ مشخص کردن نقاط قوت 🔹_ بروز و تصریح به جنبه های مثبت 🔹_ به نرمی سخن گفتن 🔹_ رعایت ادب و احترام 🔹_در خلوت گفتن 🔹_ پرهیز از تخریب و توهین 🔹_ با محبت گفتن 🔹_ آماده بودن شرایط جهت پذیرش از حیث زمان و مکان مناسب و آمادگی طرف ☑️✅ سلام گرامی لحظه های زندگی تان سرشار از معنویت و آرامش ⬛⚫🟢⚫🟢⚫⬛
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل» در آینه صبح و مسا حضرت هـادی دل سوخته از طعنه و از زخم زبان ها خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی بردند همان شب که سوی بـزم شرابت چون از تو نکردند حیا حضرت هادی افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی افسوس، به جور از حرم مادر و جدت گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی کس از غم ناگفته ات ای یوسف زهرا آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟ ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی "میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند ای کشته بی جرم و خطا حضرت هادی "غلامرضا سازگار" ⬛⚫🟢⚫🟢⚫🟢⬛ ⬛⚫سالگرد شهادت غریبانه ی امام هادی تسلیت باد ⚫⬛ تنها غریب ؛بی کس و بی آشیان شدی تبعیدی مجاور یک پادگان شدی طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی آقا! مدینه، سامره فرقی نمیکند وقتی شبیه مادر خود قد کمان شدی مانند کوه مانده ای و ایستاده ای هرچند بارها هدف دشمنان شدی دیروز گنبد حرمت بر زمین نشست امروز نیز هجمه ی زخم زبان شدی سیلی محکمی زده نامت به دشمنان تو خار چشم طرح زنا زادگان شدی آقا غرور سینه زنانت شکسته شد حرمت شکسته ی ستم این و آن شدی اینک بگو که شیر درآید ز پرده باز وقتی دوباره سخره ی نا بِخردان شدی گاهی بلاکش ستم ناروا شدی گاهی پیاده در پی مرکب روان شدی گاهی به یاد کرب و بلا گریه کردی و گاهی کنار قبر خودت روضه خوان شدی گاهی تو را به مجلس مِی برد دشمنت پر غصه از تعارف نامحرمان شدی گیرم تو را به بزم شرابی کشیده اند کی میهمان طشت زر و خیزران شدی بزم شراب رفتی و یاور نداشتی با یاد عمه جان خودت خون فشان شدی شعر : جواد پرچمی ⬛🟢⚫🟢⚫🟢⚫⬛
بخش سوم پاسخ به ايرادها چرا در اين باره به بحث پرداختيم؟ پس از نشر بحثهاى ما درباره «مسئله عود ارواح» و «ارتباط با ارواح»، يكى از نويسندگان مجلّه اطّلاعات هفتگى به پاسخگويى و دفاع از عقايد خود در اين زمينه پرداخت؛ ما براى روشن شدن افكار عمومى و روشن ساختن ميزان ارزش آن مدافعات، اين بخش را به عنوان سؤال و پاسخ بر مباحث كتاب افزوديم. سؤال: چرا اين همه براى ابطال مسئله «تناسخ» و «ميزگرد» به خود زحمت مى دهيد؟ پاسخ: يك اصل مسلّم داريم كه دلايل عقلى و نقلى فراوانى آن را تأييد مى كند، و آن اصل در يك حديث نبوى خلاصه شده است: «هنگامى كه بدعتى آشكار گردد و دستها يا زبانها يا قلمهائى براى تحريف حقايق و نشر خرافات به كار افتد، افراد مطّلع بايد بپاخيزند و با آن مبارزه كنند، و اگر كوتاهى كنند، از رحمت خدا به دور خواهند بود، و نفرين فرشتگان و مردم بر آنها خواهد بود. » اين از يك سو. از سوى ديگر، اين اصل هم در ميان تمام دانشمندان اسلام اعم از شيعه و اهل تسنّن (جز فرقه كوچك و ضعيفى كه «تناسخيّه» ناميده شده اند و تنها نامى از آنها در كتب عقائد و مذاهب يافت مى شود) مسلّم است و همه به آن ايمان دارند كه تناسخ و عود ارواح به بدن ديگر به هر شكل باشد، غلط و بى اساس است و دلايل نقلى و عقلىِ قطعى آن را ابطال مى كند (خواه تناسخ به صورت نزولى باشد؛ يعنى، بازگشت به زندگى پست تر، يا صعودى يعنى بازگشت به زندگى عاليتر، در بدن انسان باشد، يا حيوان) ؛ زيرا اين عقيده خرافى مفاسد بسيارى دارد، زيرا: اوّلًا، تناسخ از نظر مذهبى بهانه اى براى انكار رستاخيز و عدم نياز به پاداش و كيفر در سراى ديگر و احياناً بهانه اى براى قائل شدن به ازليّت ارواح (چنان كه در تاريخ عقائد ثبت است) مى گردد، و لذا يك مسلمان واقعى نمى تواند معتقد به تناسخ و عود ارواح به هر شكل و صورت باشد، و تحقيق اين موضوع از دانشمندان مذهبى آسان است، و بسيارى از آيات قرآن اين عقيده را طرد مى كند. ثانياً، از نظر اجتماعى، وسيله مؤثّرى براى تخدير افكار، و آماده ساختن افراد براى تن در دادن به انواع محروميّتها و بدبختى‌ها و ناكاميها مى باشد؛ به زعم اين كه اينها كيفر اعمالى است كه در زندگى سابق انجام داده اند و بايد آنها را تحمّل كنند، تا به اصطلاح پاك شوند و كامل مى شوند! و يا به اميد اين كه در زندگى آينده كه به اين جهان باز مى گردند، جبران خواهد شد؛ پس تن در دادن به آنها ناراحت كننده نخواهد بود و به اين ترتيب اين عقيده، محرومان و ستمديدگان را تشويق مى كند كه به بدبختيهاى موجود تسليم شوند! ثالثاً، از نظر اخلاقى اين عقيده بسيارى از تبعيضات اجتماعى و ظلم و ستمها را توجيه مى كند، و كوشش براى مبارزه با اينها را بى دليل مى شمارد، چه اين كه قطعاً يا احتمالًا اين گونه افراد، كفّاره جنايات خود را در زندگى سابق مى بينند تا پاك شوند، پس چرا ما مانع تكامل آنها شويم و در راه پاك شدن آنها سنگ بيندازيم؛ بنابراين، ترحّم به آنها هم بى دليل است! همچنين ما نبايد نسبت به افراد معلول و ناقص الخلقه و يا ملل استعمارزده و رنجديده احساس ناراحتى كنيم! ادامه دارد.....
🔆 گفت چرا انقلاب کردید؟! ✊ گفتم: منوتو و بی بی سی که انقدر تصویرای خوشگل مشگل از عصر گل و بلبل پهلوی نشون میدهند.. آخه اون نصف بیشتر مردم ایران، دوربین نداشتند عکس از فلاکت و بدبختیاشون بگیرند 46 درصد مردم ایران سال 56 زیر خط فقر بودند.. منبع: بانک جهانی و وضع بزرگترامون: https://financialtribune.com/articles/economy-business-and-markets/59289/economic-progress-post-islamic-revolution 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. 📡 @GhararGahShayeat
مّا مسئله ارتباط با ارواح و بازى ميزگرد با اين وضع كه مى دانيم و مى دانند: اوّلًا، يكى از عوامل تقويت عقيده به تناسخ ارواح است؛ چه اين كه اصحاب ميزگرد و امثال آنها اقرارهايى به زعم خودشان از ارواح، دائر به تكرار و عود ارواح مى گيرند. (چنانكه نمونه آن را خواهيم ديد. ) ثانياً، فتح اين باب، سبب هرج و مرج در عقايد و افكار خواهد بود؛ زيرا عدّه اى ساده لوح يا سودجو و يا مبتلا به بيماريهاى روانى، هر شب كنار ميز مى نشينند و اقرار تازه اى به وسيله يك روح فوق العاده عالى و بلندپايه!! درباره خوبى و بدى افراد، و حتّى صحّت و فساد عقايد پيروان اين مذهب و آن مذهب (و چه بسا مذاهب باطله و فِرَق گمراه) ادّعا مى كنند! يك شب مجازات قسطى را در عالم ارواح (شبيه يخچال و كولر قسطى! ) كشف مى كنند (چنان كه در شماره ۱۴۸۷ اطّلاعات هفتگى دارد) شب ديگر دليل بر حقّانيّت بعضى از فرق ضالّه كه وضعشان بر همه روشن است (چنانكه يكى از دوستان كه مدّتها در اين قسمت كار كرده بود و سپس به همين دليل آن را بكلّى كنار گذاشت، اظهار مى داشت) و از اين قبيل امور. مى گويند اين امور بر اثر دخالت ارواح خبيثه و شريره كه در اطراف ما و در همه جا پراكنده اند و كارشان دروغ سازى و دروغ پردازى و بازى دادن افراد است، صورت مى گيرد! بفرض اين كه چنين باشد، باز هم اين كار، كار غلط و غيرقابل اعتماد و اطمينان است. بديهى است كه اين هرج و مرج فكرى و عقيدتى و اخلاقى و اجتماعى، زيانهاى غيرقابل جبرانى دارد. مجموع اين جهات سبب شد كه ما با اين خرافات پوسيده مبارزه كنيم. آيا اگر ما در اين باره سكوت مى كرديم و جمعى كه مطالعات مذهبى و علمى محدودى دارند، به اشتباه مى افتادند، عمل خلافى هم از نظر دينى و هم از نظر انسانى انجام نداده بوديم؟! كلكسيون فحش و تهمت! سؤال: پاسخهائى كه در مجلّه اطّلاعات هفتگى به شما دادند، چگونه يافتيد؟ جواب: خوشبختانه تا آنجا كه اطّلاع داريم، مقالات سيزده گانه اى كه در «مكتب اسلام» در اين زمينه نگاشتيم و اكنون به صورت كاملتر در اختيار خوانندگان محترم قرار گرفته است، بسيار مؤثّر افتاد، و بسيارى را از اشتباه يا ترديد خارج ساخت؛ شايد همين موضوع سبب شد كه بعضى از مروّجان اصلى اين عقيده، به دست و پا بيفتند تا آب از جوى رفته را به جوى بازگردانند، و بقدرى ناراحت شدند كه به زمين و آسمان و بزرگترين دانشمندان و مفاخر ما هتّاكى كردند و ماهيّت خود را آشكار ساختند. پاسخى كه به ما دادند و در چندين شماره آن مجلّه چاپ شده، كلكسيونى بود از نسبتها و تهمتهاى ناروا، و يك مشت هتّاكى و بدگوئى به بزرگانى كه نه تنها ما، بلكه جهان انسانيّت به وجود آنها افتخار مى كند و قرنها كتابهاى آنها در بزرگترين دانشگاههاى غرب كه نويسنده مزبور تنها به بردن نام آنها فخر مى كند، كتاب درسى بوده است. و از همه بدتر، از اين شاخه به آن شاخه پريدن، و از جواب اصلى فرار كردن و سر مردم را به يك سلسله بحثهاى متفرّقه و گاهى داستان و شوخى و مطالب بى اساس گرم كردن، به تصوّر اين كه اين گونه صحنه سازيها و جنجال به راه انداختن، در روحيّه ما يا خوانندگان مطّلع اثرى به جاى مى گذارد. لذا، از همان آغاز سخن، افراد مطّلع قضاوت خود را كردند و شكست طرف را در اين بحث، به وسيله نامه‌ها يا گفتگوهاى حضورى، اعلام داشتند و از اين شاخه به آن شاخه پريدن و هتّاكى به بزرگان كردن و فرار از مسائل اصلى را نشانه آشكار اين شكست مى دانستند؛ حتّى بعضى از خوانندگان ما خودشان جواب سفسطه هاى اين نويسنده را در نامه هاى خود نوشته و براى ما ارسال داشتند. ما نه از كسى بدگوئى مى كنيم؛ نه از پاسخ فرار مى كنيم؛ نه دست به سفسطه و مغالطه مى زنيم؛ زيرا نه چنين تعليماتى به ما داده اند و نه با داشتن منطق قوى، نيازى به اينها احساس مى كنيم، و صدهزار صفحه از اين بدگوئيها و سخنان متفرّقه و پراكنده را با يك جو منطق مبادله نمى كنيم. اصولًا بحث علمى نياز به اين نيرنگها ندارد و اين كارها دون شأن افراد حقيقت جو است و خدا گواه است اگر طرف مخالف، بدگوئى و هتّاكى به بزرگان نكرده بود، همين قدر هم به خود اجازه نمى داديم.
مردم، نه تنها حتی یک لحظه، از اهداف و آمال انقلاب دلزده نشده‌اند، بلکه با قدرت، صلابت و استقامت جهت تحقق آنها به پیش می‌روند. این حقیقت را دشمنان می‌بینند و به آن اذعان دارند، اما پیاده نظام دشمن و ستون پنجمی‌های ذلیل و خودفروشان بی‌جیر و مواجب نمی‌بینند! چرا که «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا - آنها دلها [عقلها]‌يى دارند كه با آن (انديشه نمى‌كنند، و) نمى‌فهمند؛ و چشمانى كه با آن نمى‌بينند؛ و گوشهايى كه با آن نمى‌شنوند / الأعراف،179»! لازم است [به ویژه نوجوانان و جوانان که هدف اصلی دشمنان در جنگ نرم می‌باشند] به چند نکتۀ بسیار مهم، با تفکر توجه نمایند: الف – همه ساله با فرا رسیدن دهۀ مبارک (پر برکت) فجر، ضد تبلیغ علیه انقلاب تشدید می‌شود. این هجمۀ دشمنان، در حین انقلاب و سال‌های نخست نیز زیاد بود، منتهی با دسترسی به امکان فرافکنی در فضای مجازی، به صورت سازماندهی شده و گسترده‌تر انجام شده و می‌شود. ب – روش ضد انقلاب، از همان ابتدای انقلاب این بوده که اگر حتی صد، هزار یا صدهزار نفر هم باشند، خودشان را "مردم" می‌خوانند و ده‌ها میلیون ایرانی دیگر را "مردم" به حساب نمی‌آوردند. چنان که اربابانشان [سران نظام سلطه در غرب] نیز خودشان را تمام "مردم جهان" می‌خوانند و اگر پنج دولت مستکبر دور هم جمع شوند، خودشان را "جامعۀ جهانی" می‌نامند، در حالی که حتی در میان مردم خودشان نیز محبوبیتی ندارند! ج – آن چه در شعارهای سبک و بی‌مغز، به "مردم" نسبت می‌دهند، نه تنها به گواهی اکثریت مردم، دروغ است، بلکه اهانت به شعور، آگاهی و بصیرت "مردم" می‌باشد. "مردم"، اگر از یک پزشک، مهندس، شهردار، روحانی و ...، ضعف و نادرستی ببینند، نسبت به اصل پزشکی، مهندسی، شهرداری و روحانیت، دلزده نمی‌شوند، چه رسد به این که بخواهند به خاطر عملکرد ضعیف یا نادرست چند مسئول، از اسلام، انقلاب و جمهوری اسلامی ایران دلزده شوند. د – "مردم"، «دچار فجر» نشدند، بلکه با انقلابی که خداوند سبحان در قلب‌ها ایجاد نمود، خودشان این "فجر" را به وجود آوردند. ●- اگر چه اوضاع "مردم ایران" پیش از انقلاب اسلامی، بسیار وحشتناک بود و به همین دلیل انقلاب کردند و نظام منحوس و ظالمانۀ "شاهنشاهی" را پس از 2500 سال اختناق، ظلم، جنایت و ذلت، برای همیشه ساقط کردند، اما خودشان می‌دانستند (و می‌دانند) که علت و هدف اصلی این انقلاب و این نظام، چه بوده و هست؟ لذا با شعار "نان، آب، مسکن، کار، رفاه و ..." به میدان نیامدند، بلکه با شعارهای: «الله اکبر  - لا إله الاّ الله – نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی – استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و ..." به میدان آمدند؛ و همین اهداف والا بود که به آنها روحیه، انگیزه، بصیرت و توان مقاومت داد و می‌دهد. ●- زحمتی که این مردم آگاه و شریف، پس از پیروزی انقلاب و استفرار نظام جمهوری اسلامی ایران، برای حفظ، تداوم و اعتلای آن کشیدند، و زجرها، مصیبت‌ها و آزارهایی که تحمل کردند، شهدا و جانبازانی که تقدیم نمودند، و محرومیت‌های شدیدی که تحمل کرده و می‌کنند، به مراتب بیشتر از حین انقلاب بوده و هست. ●- تنها نظام سیاسی و کشوری که همه ساله، سالروز انقلاب و جمهوری اسلامی ایران را با حضور اکثریت مردم، در راهپیمایی 22 بهمن (پیش از کرونا) جشن می‌گیرد و همه ساله این رفراندوم بزرگ را برپا می‌دارد تا ایستادگی و حمایت خود را مجدد و مکرر به جهانیان اعلام نماید، همین جمهوری اسلامی ایران و مردم شریف، آگاه، بصیر و مقام ایران  می‌باشند. مردم ایران" (حتی غیر مسلمانان)، به خوبی می‌دانند که به ویژه در دو قرن اخیر، هر سلسله و پادشاهی که به قدرت رسید، بخشی از خاک ایران را تجزیه و واگذار کرد؛ و ایران پس از دویست سال، برای اولین بار در جنگی به پیروزی رسید و اجازه نداد حتی یک وجب از خاک ایران، تجزیه یا اشغال شود، و می‌دانند که اینها همه از برکت اسلام عزیز، و روحیه انقلابی مردم [به ویژه جوانان] می‌باشد ●- شکست گروهک‌های تروریستی در جنگ‌های داخلی – شکست صدام با حمایت مستقیم حدود شصت کشور [در رأس همه، امریکا، شوروی و چهار کشور اروپایی و نیز اسرائیل و کشورهای ثروتمند عربی] در جنگ تحمیلی – شکست امریکا و انگلیس در اهداف ترور بسیاری از بزرگان دینی، سیاسی، و علمی ایران – شکست توطئه‌های داخلی – شکست در سنگین‌ترین محاصره اقتصادی در تاریخ و تحمیل شدیدترین تحریم بر یک نظام و مردمش و ...، همه به خاطر تداوم و حتی شدت روحیۀ انقلابی و حمایت از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، بصیرت و حضور به  موقع در هر میدانی که لازم باشد، توسط "مردم شریف ایران" بوده و هست، که نشان می‌دهد نه تنها به رغم ضدتبلیغ‌ها، سیاه‌نمایی‌‌ها و القای رعب و وحشت از یک سو و ناامیدی از سوی دیگر، هنوز حامی اسلام، انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، ایران و ایرانی هستند،
بلکه باور و حمایت‌شان به مراتب بیش از دوران انقلاب می‌باشد. ●- "مردم ایران"، نه تنها با حمایت از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، این افتخارات را برای ایران انقلابی به دست آوردند، بلکه به لحاظ فکری، فرهنگی، اعتقادی و اخلاقی نیز بسیار متحول و منقلب شده‌اند، چنان که حضورشان در عبادات جمعی، چون نماز جمعه، اعتکاف‌، مراسم دینی و مذهبی، به ویژه در ماه مبارک رمضان و عید فطر، دهۀ نخست محرم، هیئت‌ها و ... [که بیشتر نوجوانان و جوانان آنها را احیا می‌کنند]، دلیل بر مدعا می‌باشد. ●- "مردم انقلابی ایران"، به خوبی می‌دانند که نه تنها دست نظامات سلطه را ایران کوتاه کردند، و نه تنها پیشروی اسرائیل به سرزمین‌ها اسلامی را متوقف کردند و نگذاشتند تا شیراز و تهران پیشروی کنند، بلکه تمامی نقشه‌ها و اقدامات شوم امریکا در منطقه و به ویژه کشورهای همسایه یا مرتبط و استراتژیک (عراق، افغانستان، سوریه و ...) را خنثی کرده‌اند و به جنایات داعشی که امریکا و انگلیس ایجاد کردند و سعودی، ترکیه و اسراییل نیز تجهیزش کردند، پایان دادند. "مردم ایران"، همچنان انقلابی بوده و هستند، همچنان حامی نظام جمهوری اسلامی ایران، بوده و هستند ●- پس "مردم ایران"، همچنان انقلابی بوده و هستند، همچنان حامی نظام جمهوری اسلامی ایران، بوده و هستند - همچنان بدترین جنایات و سختی‌ها را برای حفظ و اعتلای نظام جمهوری اسلامی ایران تحمل کرده و می‌کنند و هم چنان آگاه، بصیر و مقاوم بوده و هستند. ملاحظه: نارضایتی از عملکرد برخی مسئولان کشور [که همگی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم توسط خود مردم انتخاب می‌شوند] – نارضایتی از سوء مدیریت‌ها – نارضایتی از اوضاع اقتصادی و معیشتی – نارضایتی از نفوذ دشمنان و نیز منفعت‌طلبان به بدنۀ مدیریتی نظام – نارضایتی از ثروت‌اندوزی، تجمل گرایی و روحیه استکباری برخی از مسئولان – نارضایتی از بحران‌های خودساختۀ اقتصادی و نیز مساعد سازی امکان برای اختلاس‌های کلان ارزی و ریالی – نارضایتی از به تعطیلی کشاندن کارگاه‌های تولیدی، کشاورزی و کسب و کار مردم، توسط دولت‌ها و  ...؛ همیشه بوده، هست و خواهد بود و البته به حق هم هست. حتی امام خمینی رحمة الله علیه که بنیانگذار انقلاب و جمهوری اسلامی ایران بودند - و نیز امام خامنه‌ای که رهبر انقلاب و این نظام می‌باشند – و نیز فقها، عُلما، فرهیختگان و کارشناسان دلسوز و ...، نیز بارها و بارها نارضایتی خود از ضعف و سوء مدیریت‌ها را اظهار نموده‌اند؛ پس نارضایتی به حق است – برای تذکر و اصلاح امور است – و سبب رشد می‌شود، نه دلزدگی، ناامیدی و سکون!
🟩⚫🟢⚫🟢⚫🟢🟩 🔰🌹 از پدرم پرسیدم : 💖برای چی انقلاب کردید؟💖 جواب داد :👇👇 ◀️ 1. انقلاب کردیم: اول برای حفظ اسلام دین رسمی اکثر مردم ایران ◀️ 2. برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. 50 هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت، بدون اجازه آنها آب نمیخورد! ◀️ 3. انقلاب کردیم برای ایران. برای خاک ایران. که شاه، سرزمین بحرین و 32 جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابی ها بخشید. ◀️ 4. انقلاب کردیم برای عزت و حیثیت مان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع. ◀️ 5. انقلاب کردیم برای نجات فرهنگ و فکرمان. در عصری که تعداد کاباره ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها از تعداد کتابخانه ها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. شاه حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما زنان هرگز میکل آنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوق العاده عرضه نکرده اید. هیچ چیز." ◀️6. انقلاب کردیم برای حفظ نجابت دختران و پسران مان، از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و 50 هزار فاحشه رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بین المللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران کاشتند. ◀️7. انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی علمی مان. از کشوری که 57 سال تحت سلطنت پهلوی بود و 68 درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی 50 ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی 40 سال 93 درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی 16 ام جهان باشیم. ◀️8. انقلاب کردیم برای . از عصری که نیمی از جمعیت ایران سوءتغذیه داشتند و بجای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلم فارسیها شاهد است)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها 45 شهر ایران آب لوله کشی داشت، 96 درصد روستاها برق نداشت، تنها 9 شهر گاز لوله کشی داشت. از عصری که 46 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی و.. رویا بود! تا برسیم به عصری که همه 1100 شهر ایران و 34 هزار روستا آب دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای 40 خانوار برق دارند. 95 درصد جمعیت ایران گاز دارند. و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساختیم. ◀️9. انقلاب کردیم برای حتی سلامتی و بهداشت مان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی فرح همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار می آوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط 54 سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگی مان به بالای 75 سال رسیده. و جزء 10 کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم. ◀️10. انقلاب کردیم برای آزادی. تا از شر چنگال آهنین ساواک نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه 3000 زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها وحشت میکنند. » ◀️11. انقلاب کردیم برای اینکه مردم باشیم، نه رعیت. برای نجات از 2500 سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. ◀️12. انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره 1400 سال صبر و خون دل خوردن شیعه و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنه ها بشنویم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با ظالم در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم. 🔶(متن برگرفته از کتاب "شایعات رایج فضای مجازی"، نوشته دکتر الهه خانی) •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
طفره رفتن از حقايق هم اندازه اى دارد! سؤال: به عقيده شما چرا آنها از مطالب اساسى طفره مى روند؟ پاسخ: به عقيده ما چون آنها منطق روشن و تحصيلات منظّمى ندارند، مرتّباً از مطالب اساسى طفره مى روند؛ بطورى كه در چندين مقاله، كه صدها سطر از مجلّه مزبور را اشغال كرده بود، بطور قطع جز چند جمله كه اشاره خواهيم كرد و جواب خواهيم داد، ابداً به بحث ما مربوط نيست. او پيوسته سعى مى كند با كوچكترين مناسبتى از بحث فرار كند و در بيراهه‌ها سرگردان گردد. به عنوان نمونه، در شماره ۱۴۹۷، به مناسبت مختصر ذكر خيرى كه از مرحوم جدّشان به ميان مى آورند، يك مرتبه جلو قلم را شل كرده و مطلب را به جاهاى مضحكى مى كشاند؛ او مى نويسد: پدرِ مادرم صد و بيست و چند سال با راحتى و خوشى و احترام فراوان در جامعه و ثروت قابل توجّه زندگى كرد، و در راه اصفهان چون هم «كشاورز مسلمان» دارد و هم «كشاورز زردشتى»، براى آب انبارى كه ساخته، از دو سمت پلّه و شير گذاشته است؛ يك سمت براى مسلمان و يك سمت براى زردشتى كه به رسم معمول يزد با گچ سفيد شده است... گذشته از چند مسجد يزد كه ديده‌ام زيلو انداخته، وقتى به سفر حج مى رفته، براى خيلى از مساجد و امامزاده‌ها زيلو و قالى تهيّه كرده كه زيلوها فكر مى كنم ۲۰۰ سال عمر كند! يك روز در راه كاشان، اتومبيل جلو قهوه خانه اى توقف كرد كه امامزاده اى نزديك آن بود، داخل امامزاده كه شدم، ديدم دو زيلو جلو درگاهها آويخته است كه در حاشيه آنها اسم او را بافته اند. در نه گنبد ميان يزد و اصفهان كه در دل كوير مركزى است و از هر طرف چند فرسنگ نه آب است و نه يك برگ سبز، بطورى كه چندسال پس از فوت او بر حسب تصادف مطّلع شدم از دو فرسنگى از دامان كوه با مخارج زياد، آب براى آب انبارى كه در زمان صفويّه در آنجاست و خشك بوده آب تهيّه كرده است؛ از نكات ديگر مى گذريم فقط يادآور مى شوم خوب به خاطرم هست يك شب در ضمن صحبت به كسانى كه در منزلش بودند، گفت: من در همه عمرم يك آخ نگفته ام! اين حقيقت داشت «۱» در عمر صد و بيست ساله اش هرگز بيمار نشده بود. بنيه بسيار قوى و اندام رشيد و نيرومند يكى ديگر از نعمت هايى بود كه نصيب او شده بود. در سالهاى آخر عمرش هم دچار مرضى كه باعث ناراحتى گردد نشد؛ فقط گاهى فشار خونش بالا مى رفت و دچار نسيان مى گشت. سراسر عمرش را به آسايش و سعادت گذرانده بود... شما را به خدا قسم! اين مطالب چه ربطى به بحث ما دارد؟ شما بگو كسى را مى شناسم كه آدم خوبى بود و پس از عود به اين جهان هم زندگى خوبى خواهد داشت؛ ديگر زيلوى ۲۰۰ ساله و آب انبار نه گنبد اصفهان، آب انبار دوطرفه يزد، و اين مطالب متفرقّه و بى ارتباط را بگذاريد كنار! و اين آقا از اين قبيل سخنان، ماشاءاللّه فراوان دارد، فراوان! از قبيل داستان ترياك و اين كه در قهوه خانه‌ها ترياكيها به ترياك، كنايتاً «بنزين»! مى گويند و تركها «تيرياك»! مى گويند و چرا ترياكيها به ترياك، بنزين مى گويند و مانند اينها! (شماره ۱۴۹۸) از همه جالبتر اين كه همين داستان مرحوم جدّ بزرگوار را در ۱۶ شماره قبل نقل كرده و صريحاً مى نويسد: چند سال بود فلج شده بود؛ بطورى كه غالباً (نه گاهى! ) دچار نسيان مى شد و گاهى هم به حال اغماء مى افتاد. (شماره ۱۴۸۲) و البتّه صد البتّه، كسى كه چند سال باشد فلج باشد و فشار خون او خيلى بالا باشد و به حال اغماء و دم مرگ بيفتد، هيچ گونه كسالت و عارضه و ناراحتى ندارد و يك آخ هم نخواهد گفت!! كسى كه در نقل سرگذشت مرحوم جدّش، اين چنين ضدّ و نقيض بگويد، ارزش سرگذشتهاى ديگرى را كه نقل مى كند- و قسمت عمده بحثهايش نقل سرگذشتهاست- ناگفته پيداست.
چه كسى با الفاظ بازى مى كند، ما يا شما؟ سؤال: مى گويند شما با الفاظ بازى كرده ايد؟ پاسخ: راستى مضحك است؛ شما كه اسم «تناسخ» را «عود ارواح» گذاشته ايد و بر خلاف همه دانشمندانى كه كلمه تناسخ را به كار برده اند و آن را عين عود ارواح (اعم از صعودى و نزولى) دانسته اند، مى گوييد اينها دوتاست- و به گمان خود با اين تغيير نام از ضربات خردكننده اى كه فلسفه و دلايل نقلى بر اين مسلك خرافى زده، مصون مى مانيد- آيا شما با الفاظ بازى مى كنيد يا ما؟! ما مدارك زيادى از دانشمندان مختلف در دست داريم كه همه آنها «تناسخ» را با «عود ارواح به جسد انسان ديگر در اين جهان» يكى دانسته اند، شما اگر راست مى گوييد، مدركتان بر اين بازى لفظى چيست؟ (به شرط اين كه از اين شاخه به آن شاخه نپريد؛ صريحاً بگوييد دركتان چيست؟ ) شما مى گوييد: اگر روح به جسمى كه سطح تكامل آن بالاتر باشد، برگردد «عود ارواح» نام دارد و صحيح است، و اگر به جسمى برگردد كه مساوى يا پائين تر باشد «تناسخ» است و باطل است؛ اين تقسيم بندى بى دليل را كه بر خلاف گفته همه دانشمندان در معنى تناسخ است، از كجا آورده ايد؟ تناسخ يك كلمه خارجى نيست؛ يك كلمه عربى است كه در تمام كتب دسترس ما هست؛ نوشته هاى خواجه نصيرالدّين طوسى در شرح اشارات؛ علّامه حلّى در شرح تجريد العقائد؛ صدرالمتألّهين در اسفار؛ ميرداماد؛ و شيخ الرّئيس بوعلى سينا؛ و ملّاعبدالرّزّاق لاهيجى در گوهر مراد؛ سعد بن عبداللّه قمى در كتاب المقالات و الفرق؛ و محمّد فريد وجدى در دائرةالمعارف قرن بيستم؛ و ملّاهادى سبزوارى در شرح منظومه و بسيارى ديگر، همه گواه اين مدّعاست.
📢 هزینه جشن‌های ۲۵۰۰ساله معادل بودجه ۲ سال سوئیس! 🔹شاه برای برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی حدود ۶۵۰ تا ۸۰۰ میلیون دلار هزینه می‌کرد. «مارسل هودر» عضو تیم تدارکات این جشن درباره هزینه‌های این جشن می‌گوید:« بودجه ۲ سال سوئیس را ظرف ۲ روز خرج کردند». 👈 پاسخ‌به‌شبهات‌فــجازی👇 https://eitaa.com/joinchat/1042808834C1d4becaa06
🔻عضو کانال مذهبی خادم الشریعه شوید :🔻 https://eitaa.com/joinchat/2573139970Ccc659295ec ✅لینک کانال ما را برای بقیه ارسال کنید اجرتون با امام زمان عج
اطّلاعات سرشار (؟ ) جالب توجّه اين كه اين آقا كه به اصطلاح مى خواهد درباره نوشته هاى فلاسفه بزرگ و يا مسائل اسلامى نظر دهد، اطّلاعاتش در مسائل فلسفى و اسلامى بسيار ضعيف است؛ او تصوّر مى كند با يادگرفتن نام چند كتاب و تكرار كلمه «اسپريت» و جار و جنجال و رجزخوانى مى تواند به جنگ فلاسفه بزرگ برود. اكنون با كمال معذرت، گوشه اى از اطّلاعات اين نويسنده را منعكس مى كنيم، ببينيم كسى كه همه فلاسفه شرق را لجن مال كرده، اطّلاعات او در چه پايه است. او ميان «جوهر» و «عَرَض» فرق نمى گذارد و مى گويد فلاسفه ما، در «جوهر يا عَرَض بودن صورت» اختلاف كرده اند (شماره ۱۴۹۷) در حالى كه هر كس از فلسفه مختصر اطّلاعى داشته باشد مى داند صورت (به اصطلاح فلسفى) از اقسام جوهر است و ربطى به عرض ندارد. ۲- مى گويد: «قرائت اقلًّا يك سوره از قرآن در نماز واجب است» (در شماره ۱۴۹۵) در حالى كه اگر يك رساله عمليّه ساده را مطالعه فرمايند، مى دانند در هر نماز لااقل (اقلًّا كه ايشان با تنوين ذكر كرده غلط است) چهار سوره بعقيده شيعه واجب است و بعقيده اهل تسنّن دو سوره از قرآن (دومرتبه سوره حمد و مقدارى از آيات). ۳- در ايرادى كه به گمان خود در مسئله زمان به ابن سينا كرده، مى گويد: «بى آغاز يعنى چه؟ آيا اين تعريف غير از قديم بودن است» (شماره ۱۴۹۹) اين سخن او گواهى مى دهد كه ايشان فرق ميان «قديم زمانى» و «قديم ذاتى» را نمى داند، در حالى كه هر كس به الفباى فلسفه آشنا باشد، فرق ميان اين دو را مى داند. ۴- در جاى ديگر مى گويد: «فلاسفه ۹۰۰ سال در اين كه در زمان بُعد مفطور است يا مقطور نزاع كرده اند و هنوز معلوم نشده با" قاف" است يا با" ف"! » آقاى عزيز! بحث زمان يكى از مهمترين مباحث فلسفى است و صفحات زيادى از تمام كتب فلسفه ما را اشغال مى كند و فلاسفه ما پيش از «اينشتاين» ارتباط آن را با مسئله «حركت» كشف نمودند. بگوئيد چه كسى ۹۰۰ سال در اين كلمه دعوا كرده (اصولًا بعد مقطور مربوط به مكان است نه زمان) ؛ لااقل به مباحث زمان و مكان در شرح منظومه، اسفار و اشارات يك نگاه بكنيد! تازه كسى در مسئله «ف» و «ق» دعوا نكرده است؛ درست «داستان خسن و خسين» است! ۵- اطّلاعات تفسيرى او بقدرى زياد (؟ ) است كه از ترجمه يك آيه عاجز است؛ مثلًا، آيه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍخَيْراًيَرَهُ... » را اين طور معنى مى كند: «هركس ذرّه ومثقال كار خير كند، آن را مى بيند و هر كس يك ذرّه و يا يك مثقال! كار بد كند آن را خواهد ديد. » (شماره ۱۳۹۱) اين آقا خيال كرده «مثقال» در آيه و در لغت عرب، مانند همان كلمه مثقال دكّان عطّارى است كه در فارسى امروز به كار مى بريم، در حالى كه چنين نيست؛ مثقال به معنى وزن است؛ يعنى به اندازه سنگينى يك ذرّه؛ و ذرّه هم در اصل، به معنى مورچه است كه به اشياء ريز هم اطلاق مى شود. (رجوع شود به قاموس اللّغة) ولى اين علّامه بحرالعلوم (؟ ) مثقال را به همان معنى رايج فارسى و دكّان عطّارى تفسير فرموده! مطمئن باشيد اگر كسى اطّلاعات كافى داشته باشد، به علماء و نوابغ بزرگ خود بد نمى گويد؛ هميشه دانشمند و عالم، قدر عالم را مى داند؛ قدر زر زرگر شناسد... ۶- مى گويد آنچه من درباره عود ارواح مى گويم تناسخ نيست بلكه نسخ است! اينك عين عبارت او: «ما اسپريت‌ها تناسخ را باطل و پوچ مى دانيم و با تناسخى‌ها كاملًا مخالفيم؛ تناسخى‌ها نيز مخالف ما هستند؛ يعنى، عود ارواح را به صورتى كه ما معتقديم مردود مى دانند ولى نسخ تا حدّى با عقيده ما در عود ارواح نزديك است... » آقاى نويسنده! آنچه شما مى گوئيد، عين تناسخ است و تناسخ و نسخ هردو از يك مادّه مشتق شده و فرقى ميان اينها نيست. كلمه عود ارواح نيز با آنها يك معنى دارد؛ تنها گاهى تناسخ را بر معنى وسيع آن اطلاق مى كنند كه هم شامل بازگشت روح انسان به انسان ديگر مى شود و هم شامل بازگشت روح انسان به حيوان. *** خلاصه، شما با تغيير نام تناسخ به نسخ، در واقع «كره» را «ياق» كرده ايد! اينها هر دو يكى است. آخرين چيزى كه شما مى گوييد اين است كه بازگشت روح انسان را به انسان فقط قبول داريد نه به حيوان، ولى اين به معنى انكار تناسخ نيست بلكه يك قسم آن را پذيرفته ايد و يك قسم آن را رد كرده ايد و بطور مسلّم شما با اين عقيده، تناسخى هستيد؛ پس چرا از اسم آن وحشت داريد؟!
عقيده عود ارواح زاييده جهل و نادانى انسانها بوده است سؤال: مى گويند عقيده به عود ارواح كه ريشه تاريخى دارد، زاييده فلسفه خاصّى است و اگر اسپريت‌ها امروز از آن دفاع مى كنند، به خاطر اين است كه حل كننده مشكلاتى است. پاسخ: پديده هاى مبهمى كه در گذشته، سرچشمه پيدايش فرضيه تناسخ و عود ارواح بود، خوشبختانه امروز در پرتو پيشرفتهاى علوم مختلف، روشن شده و ديگر نيازى به اين فرضيّه هاى خرافى نيست. توضيح اين كه: تاريخ عقائد و مذاهب نشان مى دهد كه عقيده به تناسخ و عود ارواح، از قديمى ترين عقايدى است كه در جهان وجود داشته و تاريخ آن به عصر «افسانه ها» منتهى مى گردد. زادگاه اصلى آن به احتمال قوى «هند» و «چين» بوده است و هم اكنون اين عقيده در ميان بت پرستان هند رواج دارد، و با زندگى آنها چنان آميخته شده كه تفكيك ميان اين دو مشكل است. احترام خاصّى كه هندوها به حيوانات و حتّى حشرات مى گذارند، در حقيقت از همين جا سرچشمه مى گيرد؛ رواج «گياهخوارى» در هند و مخالفت با خوردن گوشت حيوانات نيز با اين عقيده ارتباط دارد. مورّخ مشهور غربى «ويل دورانت» در كتاب تاريخ خود مى گويد: هندوهاى واقعى اگر بتوانند، حتّى الامكان از كشتن حشرات خوددارى مى كنند؛ حتّى كسانى كه چندان علاقمند به فضيلت نيستند، با حيوانات همچون برادران زبون و زبان بسته رفتار مى كنند نه مانند مخلوقات پستى كه بر طبق فرمان خدا بر آنان تسلّط پيدا كرده اند! هندوها تناسخ و عود ارواح را اعم از اين كه در بدن انسان ديگر باشد يا حيوان، «كارما» مى نامند. اين عقيده مانند بسيارى از خرافات ديگر، مولود جهل و ناتوانى انسان از تفسير پديده هاى مختلف طبيعى يا اجتماعى بوده است. به عبارت روشنتر، پيشينيان، مانند بسيارى از مردم امروز، غالباً به حوادثى برخورد مى كردند كه از تفسير صحيح علمى يا فلسفى آن عاجز مى ماندند، و از آنجا كه طبع كنجكاو بشر به او اجازه نمى دهد كه سؤالى را در ذهن خود بدون جواب بگذارد، ناچار دست به دامان تخيّلاتى مى زدند و يك تفسير خيالى براى آن درست مى كردند، و بسيارى از خرافات از اين رهگذر به وجود آمده است. مثلًا، اين جمله را شايد بسيارى از ما شنيده باشيم كه بعضى از «عوام» عقيده داشته اند: اين كه مى بينيم شبها به هنگام دويدن اسبها، گاه برقى از زير سم آنها مى درخشد، به خاطر اين است كه جن‌ها زير پاى آنها چراغ روشن مى كنند! حالا اين كار چه فايده اى به حال جنها دارد و آيا اصولًا جن ها بى كارند كه چراغ زير پاى اسبها روشن كنند، براى آنها مطرح نبود. آنها اين پديده طبيعى را مى ديدند و از تفسير آن عاجز بودند؛ لذا دست به دامان اين تخيّل مى زدند. و يا آتش سوزيهاى بظاهر بى دليل را در پاره اى از خانه ها، معلول اعمال جن‌ها مى دانستند. ولى امروز ما بخوبى مى دانيم كه پيدايش يك جرقّه الكتريكى بر اثر برخورد شديد دو جسم با يكديگر، امرى است كاملًا طبيعى، نه اختصاص به سمّ اسبها دارد و نه شبها، و تفسير علمى آن نيز كاملًا روشن است؛ و يا اين كه مى دانيم بعضى از موادّ شيميايى هستند كه در شرايط خاصّى خود به خود آتش مى گيرند و سبب آتش سوزى مى شوند، و اگر اشيايى را عمداً يا اشتباهاً به آن آلوده كنند، خود به خود مى سوزند. در پرتو آن كشف فيزيكى، يا اين كشف شيميايى، اين مسئله از صورت خرافى سابق درآمده است. البتّه وجود موجوداتى را به نام جن (جن در اصل به معنى موجود ناپيدا است) انكار نمى كنيم ولى جن به معنى صحيح آن، كه علم و فلسفه نيز آن را تأييد مى كند و در قرآن مجيد آمده، با جن دُم دارِ سُم دارِ خرافى و مخلوق فكر عوام، فرق بسيار دارد كه اين جا جاى بحث آن نيست؛ مسئله تناسخ و عود ارواح عيناً از همين قماش است؛ زيرا: در گذشته، بسيارى از مردم، افراد معلول و ناقص الخلقه مادرزاد را به چشم خود در اجتماع ديده بودند؛ ديده بودند، كه بعضى افراد در تمام عمر رنج مى كشند، بعكس بعضى كاملًا مرفّه هستند، يكى بقدرى ثروت دارد كه حساب آن از دستش بيرون است، ديگرى نيازمند به نان شب است؛ يكى در فعّاليّتهاى زندگى دائماً پيروز مى گردد و ديگرى غالباً مواجه با شكست مى شود. چون از علل جسمانى و روانى و اجتماعى اين امور آگاه نبودند و نمى توانستند از طرق واقعى اين بى عدالتى‌ها را (به گمان خودشان) تفسير كنند، فوراً به سراغ «تناسخ ارواح» و «كارما» مى رفتند، و مى گفتند: اين افراد معلول و ناقص و محروم و ستمديده، در گذشته نيز به اين جهان آمده اند و لابد در زندگى سابق خود مرتكب خلافكاريهايى شده اند كه براى جبران آنهابايد اين رنجها را ببينند تا پاك شوند، و اين عين عدالت است! ويل دورانت در جلد دوّم تاريخ خود «مشرق زمين گاهواره تمدّن» مى گويد: اصل كار ما براى مردم هند بسيارى از حقايق مبهم يا امور غيرعادلانه را توجيه و تفسير مى كند... انواع مصيبتها كه زمين را تيره و تاريك و تاريخ را خونين مى كند؛ همه آن رنجها و دردها كه با تولّ
د آدمى در رگ و پى حيات مى دود، و تا منزلگاه مرگ همراه با روندگان، راه مى پويد؛ بر هندوهايى كه اصل كارما را مى پذيرند، هموار و آسان مى گشت. اين مصيبتها و بى عدالتيها، اين اختلاف بين نبوغها و بلاهتها، تهيدستى‌ها و توانگريها، همه نتايج حياتهاى پيشين و زاده قهرى آن كهنه ناموسى بوده است كه در ترازوى عمر كوتاه آدمى، يا لحظه اى از ابديّت، بيدادگرانه (و غيرعادلانه) به نظر مى رسيده، امّا در پايان كار، همه دادگرانه بوده است. كارما از جمله آن ابداعات بى شمارى است كه انسان خواسته است به يارى آن شرّ و مصيبت را با بردبارى تحمّل كند. اگر مردم هند يا ديگر مردم پيشين، فرضيّه عود ارواح را براى توجيه اين پديده‌ها ساخته بودند، امروز با پيشرفت «علم پزشكى» و «روانشناسى» و «روانكاوى» و «علوم اجتماعى» ديگر هيچ نيازى به آن فرضيّه هاى خرافى براى تفسير اين گونه پديده‌ها نيست؛ چه اين كه مى دانيم: اگر دستورهاى بهداشتى در مورد جسم انسان درست به كار بسته شود و پدر و مادر با راهنمايى هاى لازم، دستورهاى بهداشتى را در مورد «جنين» خود رعايت كنند، كودكان ناقص به دنيا نخواهند آمد. به عبارت ديگر، وجود افراد معيوب و ناقص، الزامى نيست. دستگاه آفرينش انسان چنان دقيق است كه با مراقبت هاى لازم و استفاده از قوانين آفرينش، محصول آن صد در صد سالم خواهد بود. سابق بر اين بسيارى از كشاورزان تصوّر مى كردند قسمتى از محصولات زراعتى يا ميوه هاى درختان حتماً ناقص و كرم خورده خواهند بود، و اين از لوازم وجود آنهاست، و مى گفتند: «كرم درخت از خود درخت است»؛ ولى مطالعات علمى نشان داد كه چنين نيست؛ كرم درخت از خود آن نيست، و الان مزارع نمونه اى با استفاده از قوانين آفرينش به وجود مى آورند كه تمام محصولات آن سالم و حتّى يك سيب كرم خورده در تمام آن وجود ندارد. بنابراين، يا پدر و مادر مقصّرند و يا اجتماعى كه آنها در آن زندگى مى كنند، چون كه حدّاقلّ آموزش صحيح يا بهداشت، يا وسايل زندگى آنان را فراهم نساخته، تا فرزندان آنها به اين روز نيفتند؛ و همانطور كه اگر انسانى حمله به انسان ديگرى كند، و چشم او را مثلًا معيوب سازد، او مقصّر است، نه دستگاه آفرينش؛ در موارد كورمادرزاد نيز با نظر دقيق بايد همينطور قضاوت كرد؛ اجتماع يا افراد را مقصّر دانست، نه دستگاه خلقت را. و امّا در موارد ثروت اندوزى بعضى، و تهيدستى بعضى ديگر، اين موضوع امروز جاى ترديد نيست كه نظامات غلط اجتماعى و سيستم هاى ناسالم اقتصادى است كه سرچشمه اين افراط و تفريطهاست، نه مسئله عود ارواح و كارما. شايد اين طرز استنباط براى هندوهاى قديم كه از اصول «جامعه شناسى» و «اقتصاد جديد» بى خبر بودند، آب و رنگى داشت؛ امّا امروز براى ما كاملًا بى ارزش است.
هدایت شده از قاسم روانبخش
❎فرار از تلویزیون و پناه به شرق! 🔹این جماعت که مدعی گفتگوی تمدن ها هستند از گفتگو ی تلفنی در برنامه زنده جهان آرا با یک همجنس خودشان ،‌خانم شجاعی امتناع کردند و با کمال رسوایی برنامه را ترک کردند! 🔸 حالا رفته اند در روزنامه شرق به برنامه جهان آرا پاسخ می دهند! ✍خوب اگر دونفری نمی توانستید جواب آن خانم را بدهید از همان اول شرط می کردید ما باید سه نفری باشیم http://eitaa.com/joinchat/2315059211Cdc06065a5f
عامل اصلى شكست هاى اجتماعى: توجّه به وضع روانى افراد، و طرز تربيت خانوادگى و اجتماعى آنها نيز بخوبى مى تواند پرده از روى علل موفّقيّت و عدم موفّقيّت افراد بردارد و نقاط ضعف روانى و تربيتى آنها را كه سرچشمه اين شكستها شده روشن سازد، ديگر نيازى به پناه بردن به خرافات و كارما و عود ارواح نيست. نويسنده بحث «اسرار روح و زندگى» در مجلّه اطّلاعات هفتگى مى گويد: موفقّيّت يا عدم موفّقيّت يك اثر علمى يا ادبى و هنرى يا يك اختراع صنعتى، يك نوع پاداش و كيفر اعمال انسانى است (در زندگانى هاى پيشين) و دخالت ارواح در اينگونه جريانات تا آنجا كه قدرت داشته باشند نيز قطعى است... (اين امور) به صورت ظاهر، عادلانه نيست... يگانه راه حلّ معمّا همان است كه از بركت اسپريتيسم كشف شده؛ يعنى، يك نوع كيفر و پاداش و تا حدّى دخالت ارواح! با توجّه به حقايق بالا كاملًا روشن شد كه نه ارواح بى كارند كه بى جهت در كار خلق اللّه دخالت كنند، و نه زندگانى پيشينى بوده كه اينها پاداش آن باشد؛ بلكه همه اينها علل خاصّ روانى و اجتماعى و تربيتى و جسمانى دارد، و ارتباط نيازى به فرضيّه هاى نادرست نيست. عجيب اين است كه نويسنده مزبور با تصريح به اين كه اين حوادث يك نوع كيفر و پاداش است، و با تصريحى كه در شماره هاى گذشته كرده (از جمله در شماره ۱۴۶۱) آن جا كه مى گويد: «شما اى پدران و مادران! بدانيد تبعيض قائل شدن ميان فرزندان گناهى است بزرگ كه كيفرش دامن گيرتان خواهد شد؛ چه در اين دنيا، و چه پس از مرگ در عالم ارواح و حتّى در زندگى آينده تان كه به اين جهان برمى گرديد. » مى گويد: چرا «آقاى مكارم» مطلب زير را به من نسبت داده: «روح پس از جدائى از بدن، اگر نيازمند تكامل باشد، به بدن انسان ديگرى برمى گردد و دوره جديدى از زندگى را شروع مى كند. گاهى اين دوره جديد زندگى، آميخته به رنجها و ناراحتى هاست تا اعمال بد گذشته را جبران كند و گاهى آميخته با شادكاميها، تا جبران محروميّت هاى گذشته گردد. » سپس مى گويد: «من كدام مطلبى را نوشته‌ام كه يك در هزار! با اين حرف غلط كه شما به من نسبت داده ايد، تناسب داشته باشد... اين عمل شما كارى است كه عرف و شرع و قانون، اسمش را گذاشته است جعل. بله جعل!!» (شماره ۱۴۹۷) شما را به وجدانتان سوگند! آيا اين سخن كه ما به او نسبت داده ايم، عين چيزى نيست كه در بالا نقل شد؟ اگر جعل اين است، پس هر حقيقتى جعل است. چرا شما گفته خودتان را به اين زودى فراموش مى كنيد: «خودشكن! آئينه شكستن خطاست!