eitaa logo
کانون قرآن و عترت دانشگاه زنجان
391 دنبال‌کننده
578 عکس
104 ویدیو
41 فایل
﷽ 🍃 وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ 🍃اعراف_۵۲ کانون قرآن و عترت دانشگاه زنجان تماس با ما: @Quranetrat_znu_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ و من كتاب له (علیه السلام) إلى أهل الكوفة عند مسيره من المدينة إلى البصرة: مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْكُوفَةِ جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ؛ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى يَكُونَ سَمْعُهُ كَعِيَانِهِ: إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ، فَكُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُكْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ؛ وَ كَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فِيهِ الْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ، وَ كَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ؛ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ [قَتَلُوهُ‏] فَقَتَلُوهُ، وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَيْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَا مُجْبَرِينَ، بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ. وَ اعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا وَ جَاشَتْ جَيْشَ الْمِرْجَلِ وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ؛ فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏. @darolghoran_znu
﷽ اين نامه اى است که از بنده خدا على اميرمؤمنان(عليه السلام) به سوى اهل کوفه، گروه ياران شرافتمند و بلند پايگان عرب نگاشته شده است: من از جريان کار «عثمان» شما را آگاه مى سازم، آن چنان که شنيدن آن همچون ديدنش باشد; مردم به او عيب گرفتند و بر او طعنه زدند من در اين ميان يکى از مهاجران بودم که براى جلب رضايت عثمان (از طريق رضايت مردم و تغيير روشهاى نادرستش) نهايت کوشش را به خرج دادم و کمتر او را سرزنش کردم (مبادا مردم تحريک به قتل او شوند) ولى طلحه و زبير (خشونت در برابر او را به آخرين حد رساندند به گونه اى که) آسان ترين فشارى که بر او وارد مى کردند مانند تند راندن شتر بود و نرم ترين «حُدى ها»، سخت ترين آن بود (آوازى که شتر را به شتاب وا مى دارد و خسته مى کند) و از سوى عايشه نيز خشمى ناگهانى بود (که مردم را سخت بر ضد عثمان شوراند) و به دنبال آن گروهى به تنگ آمدند و بر ضد او شوريدند و او را کشتند (سپس) مردم بدون اکراه و اجبار بلکه با رغبت و اختيار با من بيعت نمودند. بدانيد سراى هجرت (مدينه) اهل خود را از جا کند و بيرون راند و آنها هم از آن فاصله گرفتند و (مدينه) همچون ديگى بر آتش در حال غليان است، فتنه بپاخاسته و بر محور خود در گردش است حال که چنين است به سوى امير و فرمانده خود بشتابيد و به جهاد با دشمنان خويش به خواست خداوند بزرگ، مبادرت ورزيد. @darolghoran_znu
﷽ إلى أهلِ الْکُوفَةِ، عِنْدَ مَسیرِهِ مِنَ الْمَدینَةِ إلَى الْبَصْرَةِ. از نامه هاى امام(علیه السلام) است که براى اهل کوفه به هنگام حرکت از مدینه به سوى بصره نگاشته. نامه در یک نگاه: در واقع هدف از نوشتن این نامه سه چیز بوده است: نخست اینکه امام(علیه السلام)روشن کند که طلحه و زبیر و عایشه که قتل عثمان را بهانه اى براى شورش بر ضد امام(علیه السلام) و به راه انداختن مقدمات جنگ جمل به همدستى عایشه به راه انداختند، خودشان در قتل او شریک بودند در حالى که امام(علیه السلام) تا آنجا که ممکن بود از وى دفاع کرد. دیگر اینکه همه مردم از روى میل و اراده خود و بدون هیچ گونه جبر و فشار با امام(علیه السلام) بیعت کردند و خلافت او را بر جامعه اسلامى پذیرا شدند. سوم اینکه با توجّه به فتنه اى که طلحه و زبیر و عایشه به راه انداختند، بر همه اهل کوفه لازم است براى یارى امام(علیه السلام) و خاموش کردن آتش فتنه به لشکر آن حضرت ملحق شوند. @darolghoran_znu
حقيقت ماجراى قتل عثمان: امام(عليه السلام) در آغاز اين نامه مطابق آنچه معمول آن زمان بوده نويسنده نامه و مخاطبان آن را معرفى مى کند و مى فرمايد: «اين نامه اى است که از بنده خدا على امير مؤمنان به سوى اهل کوفه، گروه ياران شرافتمند و بلندپايگان عرب نگاشته شده است»; (مِنْ عَبْدِاللهِ عَلِيّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْکُوفَةِ، جَبْهَةِ الاَْنْصَارِ وَسَنَامِ الْعَرَبِ). روشن است که مراد از انصار در اينجا، انصار پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در مدينه که معمولا در مقابل مهاجران قرار داده مى شوند نيست، چون در کوفه جبهه انصارى نبود; بلکه انصار در اينجا به معناى ياران امام(عليه السلام) است و تعبير به «جَبهه» اشاره به شرافتمندى آنهاست، زيرا پيشانى از شريف ترين اعضاى انسان است. «سنام» گرچه در اصل به معناى کوهان شتر است، ولى سپس بر چيز برجسته و هر شخص بلندپايه اطلاق شده است. @darolghoran_znu
﷽ آن گاه امام(عليه السلام) چنين مى فرمايد: «اما بعد (پس از حمد و ثناى الهى) من از جريان کار «عثمان» شما را آگاه مى سازم، آن چنان که شنيدن آن همچون ديدنش باشد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى يَکُونَ سَمْعُهُ کَعِيَانِهِ). چرا امام(عليه السلام) در اين نامه قبل از هر چيز به سراغ ريشه هاى حادثه قتل عثمان مى رود؟ براى اينکه اين نامه در آستانه جنگ جمل براى مردم کوفه نوشته شد و مى دانيم بهانه شورشيان جمل (طلحه، زبير، عايشه و پيروانشان) مسأله خون خواهى عثمان بود و هرگاه امام(عليه السلام) اين مسأله را کاملاً روشن مى ساخت، مردم کوفه با درايت بيشترى به امام(عليه السلام) مى پيوستند. سپس افزود: «مردم بر او عيبها گرفتند و طعنه زدند»; (إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ). تقريباً همه مورخان اسلام و عموم محققان نوشته اند که ايراد مردم بر عثمان عمدتا دو چيز بود: تقسيم ناعادلانه بيت المال و بخشش بى حساب به اطرافيان و خويشاوندان خود و ديگرى سپردن پستهاى کليدى حکومت اسلامى به افراد ناصالح از ميان خويشاوندان و پيروانش. @darolghoran_znu
﷽ آن گاه امام(عليه السلام) مى فرمايد: «من در اين ميان يکى از مهاجران بودم که براى جلب رضايت عثمان (از طريق رضايت مردم و تغيير روشهاى نادرستش) نهايت کوشش را به خرج دادم و کمتر او را سرزنش کردم (مبادا مردم تحريک به قتل او شوند) ولى طلحه و زبير (خشونت در برابر او را به آخرين حد رساندند به گونه اى که) آسانترين فشارى که بر او وارد مى کردند مانند تند راندن شتر بود و نرم ترين حُدى ها، سخت ترين آن بود (آوازى که شتر را به شتاب وا مى دارد و خسته مى کند) و از سوى عايشه نيز خشمى ناگهانى بود (که مردم را سخت بر ضد عثمان شوراند) و به دنبال آن گروهى به تنگ آمدند و بر ضدّ او شوريدند و او را کشتند»; (فَکُنْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُکْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ، وَأُقِلُّ عِتَابَهُ، وَکَانَ طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فِيهِ الْوَجِيفُ، وَأَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ. وَکَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَب، فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ فَقَتَلُوهُ). اين احتمال نيز در تفسير «أُکثر اسْتِعْتابَه» داده شده که من از عثمان پيوسته مى خواستم که رضايت مردم را جلب کند. @darolghoran_znu
﷽ آن گاه مى فرمايد: «مردم بدون اکراه و اجبار بلکه با رغبت و اختيار با من بيعت نمودند»; (وَبَايَعَنِي النَّاسُ غَيْرَ مُسْتَکْرَهِينَ وَلاَ مُجْبَرِينَ، بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ). در واقع امام(عليه السلام) در اين بيان کوتاه و پر معنا به سه نکته اشاره مى فرمايد تا مردم بتوانند به خوبى درباره شورشيان جمل قضاوت کنند: 1. او از مدافعان عثمان بود و مى خواست او را به راه راست بر گرداند و آتش فتنه را خاموش کند. 2. طلحه و زبير از عاملان اصلى فتنه بودند. گرچه شورش جنبه عمومى و مردمى داشت، ولى آنان نيز بر اين آتش مى دميدند و بر آن هيزم مى ريختند و همچنين عايشه نيز با جمله کوتاهى که در مسجد پيغمبر در حضور مهاجران و انصار به عثمان گفت، در حالى که کفش و پيراهن پيغمبر را در دست گرفته بود، صدا زد: اى عثمان هنوز کفش و پيراهن پيغمبر کهنه نشده که تو دين و سنّتش را دگرگون ساختى. 3. بيعتى که با من شد (بر خلاف بيعت با خليفه اوّل، دوم و سوم) بيعتى عام و همگانى بود و هيچ کس با فشار و اکراه با من بيعت نکرد. به اين ترتيب امام(عليه السلام) حقيقت را روشن ساخت تا مردم بدانند او بر حق و شورشيان جمل بر باطل اند. @darolghoran_znu
ماجراى ابوموسى و بسيج مردم کوفه براى حمايت امام(عليه السلام) داستان نوشتن نامه از سوى امام(عليه السلام) به مردم کوفه، داستان پر پيچ و خمى است; ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود اشاره مختصرى به آن دارد و خلاصه آن را در زير مطالعه مى کنيد: او از محمد بن اسحاق نقل مى کند که امام(عليه السلام) محمد بن جعفر و محمد بن ابى بکر را به کوفه فرستاد تا مردم را براى کمک به على(عليه السلام) آماده کنند. جمعى نزد ابوموسى اشعرى که فرماندار کوفه بود و پس از قتل عثمان، امام(عليه السلام) او را ابقا نموده بود، رفتند و نظر وى را براى يارى به امام(عليه السلام) جويا شدند. ابوموسى (که مرد خبيثى بود خباثت خود را در اينجا آشکار ساخت و) گفت: اگر راه آخرت را مى پوييد در خانه بنشينيد و اگر طالب دنيا هستيد با اين دو نفر حرکت کنيد، لذا مردم از همراهى با فرستادگان امام(عليه السلام) خوددارى کردند. فرستادگان امام(عليه السلام) نزد ابوموسى رفته و به او اعتراض کردند، ولى ابوموسى (با نهايت تعجب) به آنها پاسخ داد: @darolghoran_znu
﷽ ابوموسى (با نهايت تعجب) به آنها پاسخ داد: بيعت عثمان هنوز به گردن من و شما باقى است; اگر قرار باشد مبارزه کنيم بايد از قاتلان عثمان شروع کنيم. فرستادگان امام(عليه السلام) نزد آن حضرت باز گشتند و جريان را گزارش دادند. امام(عليه السلام) نامه اى به ابوموسى نوشت، ولى ابوموسى فرستاده امام(عليه السلام) را تهديد به قتل کرد. امام(عليه السلام) نامه ديگرى به ابوموسى نوشت و به همراه عبدالله بن عباس و محمد بن ابى بکر براى او فرستاد و او را از مقام خود برکنار کرد. باز هم ابوموسى به مخالفت خود ادامه داد. سرانجام امام(عليه السلام) مالک اشتر را براى خاتمه دادن به قائله ابوموسى و بسيج مردم براى جهاد با آتش افروزان جنگ جمل به کوفه فرستاد. مالک اشتر وارد کوفه شد و در مسجد اعظم خطابه اى خواند و مردم را دعوت کرد تا با او به قصر دارالاماره بروند و در حالى وارد قصر شدند که امام حسن(عليه السلام) و عمار ياسر با ابوموسى مشغول جر و بحث بودند. اشتر فريادى بر سر ابوموسى کشيد و گفت: «أُخْرُجْ مِنْ قَصْرِنا لا اُمَّ لَکَ أخْرَجَ اللهُ نَفْسَکَ فَوَاللهِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُنافِقِينَ قَدِيماً; از دارالاماره بيرون شو اى ناپاک! خداوند مرگت دهد به خدا سوگند تو از قديم از منافقان بودى». @darolghoran_znu
﷽ ابوموسى که خود را کاملاً در ضعف ديد يک شب از اشتر مهلت خواست. او به وى مهلت داد به شرط اينکه در دارالاماره نماند. پس از اين ماجرا بيش از دوازده هزار نفر از کوفه براى يارى امام(عليه السلام) به سوى بصره شتافتند. خوش بُوَد گر محک تجربه آيد به ميان: مى دانيم غالب اهل سنّت قائل به تنزيه صحابه هستند; يعنى همه آنها را بدون استثنا افرادى پاک، با ايمان، عادل و قابل اعتماد مى شمرند. بعضى به قدرى در اين امر راه اغراق و مبالغه را پوييده اند که حتى مخالفان يک نفر از صحابه را زنديق و کافر مى دانند. از جمله ابن حجر عسقلانى در کتاب الاصابة از ابو زرعه رازى نقل مى کند که او مى گويد: هرگاه کسى را ديديد که به يکى از اصحاب پيغمبر خرده مى گيرد بدانيد که او زنديق است (دليل او قابل توجّه است)، زيرا رسول خدا حق است و قرآن حق است و آنچه او آورده حق است و تمام اينها را صحابه براى ما آورده اند و مخالفان مى خواهند شهود ما را از اعتبار بياندازند تا کتاب و سنّت از دست برود. @darolghoran_znu
﷽ آنها هنگامى که در برابر حوادث مسلم تاريخى قرار مى گيرند که مثلا طلحه و زبير و حتى عايشه آتش جنگى را در برابر خليفه مسلمانان برافروختند که توده هاى مردم و مهاجر و انصار با او بيعت کرده بودند و در آن جنگ بيش از ده هزار و به قولى هفده هزار نفر کشته شدند، حيران و سرگردان مى شوند که در جواب چه بگويند و نيز هنگامى که مى بينند معاويه بر ضد خليفه مسلمين امام على بن ابى طالب(عليه السلام) بر مى خيزد و جنگ صفين را به راه مى اندازد و دهها هزار نفر از مسلمين و حتى افرادى از صحابه مانند عمار ياسر به دست پيروان معاويه کشته مى شوند، در تنگناى عجيبى قرار مى گيرند. آنها نه اين حقايق مسلم تاريخى را مى توانند انکار کنند و نه حاضرند دست از تنزيه صحابه بردارند. در اينجا متوسل به منطق عجيبى مى شوند. گاه مى گويند ما نبايد درباره صحابه صحبت کنيم (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ...) و به اين ترتيب درهاى فهم و درک را بر خود مى بندند. آيا هيچ فرد خردمندى مى تواند چشم خود را بر حقايق تاريخى که بيانگر بسيارى از مسائل مورد نياز امروز ماست، ببندد. @darolghoran_znu
﷽ گاه مى گويند صحابه همه مجتهد بودند و هر يک به اجتهاد خود عمل کردند; على(عليه السلام) به اجتهاد خود عمل کرد و طلحه و زبير و عايشه و معاويه نيز به اجتهاد خود عمل کردند و همه در پيشگاه خدا معذورند. اينها فراموش کردند که اجتهاد مربوط به مسائل نظرى و مورد شک و ترديد است ومسائل بديهى و مسلّم، جاى اجتهاد ندارد. آيا کسى مى تواند با اجتهاد خود روز را شب و شب را روز کند؟ مسأله جنگ جمل يا صفين که اساس آن قيام بر ضد حکومت اسلامى ومورد قبول مسلمانان بود و ريختن خون هاى آنان بر اثر جاه طلبى و هوا و هوس ها چيزى نيست که حرام بودن آن جاى شک و ترديد باشد تا کسى بخواهد در آن اجتهاد کند و اگر در اجتهاد خود خطا کرد معذور و مغفور باشد. چرا اين برادران حاضر نيستند دست از تعصب بردارند و اعتراف کنند صحابه پيغمبر مانند ساير گروه هاى مردم داراى خوب و بد و صالح و ناصالح اند؟ @darolghoran_znu
﷽ قرآن مجيد در سوره بقره، توبه، احزاب و منافقين بحث هاى زيادى درباره منافقين و نکوهش آنان دارد. اين منافقان چه کسانى بودند؟ همان کسانى بودند که تعريف صحابه بر آنان کاملا تطبيق مى کند. چرا انسان شعرى بگويد که در قافيه اش بماند؟ آيا بهتر اين نيست که بگوييم گروهى در زمان پيغمبر ناصالح بودند و گروهى صالح و صالحان نيز دو دسته شدند گروهى بعد از پيغمبر اکرم، پاکى و قداست خود را حفظ کردند و گروهى بر اثر جاه طلبى از صراط مستقيم منحرف شدند و مصائبى براى جهان اسلام بار آورند، آرى آنها نتوانستند از عهده امتحان الهى پس از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) برآيند. خوش بُوَد گر محک تجربه آيد به ميان. @darolghoran_znu