9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#راهیان_نور | #خادم_شهدا
📹 دلتنگی یعنی...
👤دلتنگی خادمین شهدا برای راهیان نور
#هویزه
#خادم_الشهداء_دلتنگ_راهیان_نور
👈➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @RAHIYE_NOOR_GILAN
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
❀ ﴾﷽﴿ ❀
خورشیدی و ما چو ذره ناپیداییم
سر، بر در آستان تو میساییم
صبح دگری دمید، برمیخیزیم
تا دفتر دل به نام تو بگشاییم
#محسن_خانچی
سلام
صبح تون بخیر
#اميرالمؤمنين عليه السلام :
🔻 اِحذَروُا ضِياعَ الأعمارِ فِيما لا يَبقى لَكُم فَفائِتُها لا يَعُودُ
🔅 از تباه كردن عمر در آنچه ماندگار نيست، بپرهيزيد، كه عمر رفته، باز نمى گردد
🗓 یکشنبه
۵ بهمن ۱۳۹۹
۱۰ جمادی الثانی ۱۴۴۲
۲۴ ژانویه ۲۰۲۱
➕ کانال روحانی شهید میرزا کوچک👇
🆔 @RAHIYE_NOOR_GILAN
❀ ﴾﷽﴿ ❀
الهی صبح را آفریدی
و ما را خلقتی دوباره بخشیدی
خلقت دوباره ی تو را
در این صبح زیبا شاکریم
الهی به امید و یاری تو
سلام صبحتون بخیر 🍃
#امیرالمؤمنین علیه السلام:
🔻 كَثرَةُ الأَكلِ وَالنَّومِ تُفسِدانِ النَّفسَ، وتَجلِبانِ المَضَرَّةَ
🔅 زياد خوردن و زياد خوابيدن، جان را تباه مى كند و زيان به بار مى آورد
🗓 دوشنبه
۶ بهمن ۱۳۹۹
۱۱ جمادی الثانی ۱۴۴۲
۲۵ ژانویه ۲۰۲۱
➕ کانال روحانی شهید میرزا کوچک👇
🆔 @RAHIYE_NOOR_GILAN
#سفرنامه | #دهلاویه
⭕️ دهلاویه، معبر آسمانی ها
▫️نرسیده به سوسنگرد، حوالی روستای دهلاویه، یادمان پرصلابت و با شکوه شهید چمران یخۀ احساسم را گرفت. من قصد ماندن نداشتم و پایم میل آمدن. چند لحظۀ بعد روی سقف یادمان ایستاده بودم؛ خیره به پهن دشت جنگ زده. مصطفی چمران مدیر انقلابی بود. هم نخبۀ علمی بود و هم نخبۀ سیاسی. در سازمان دهی نیروهای رزمی و کارهای هنری هم نظیر و همتا نداشت.
مناجاتهای عارفانهاش بدون واسطه آدم را به خدا میرساند. به قول قدیمی ها همه چی تمام. آخرین روز بهار سال ۱۳۶۰ چمران به دهلاویه آمد برای معرفی فرماندۀ جدید. ایرج رستمی دیروزش شهید شده بود. همان موقع دشمن دهلاویه را گرفت زیر آتش. خبر شهادت دکتر مصطفی چمران ضربۀ سنگینی به روحیۀ رزمنده ها وارد کرد. وزیردفاع آن روزهای ایران محبوب همه بود؛ از ارتشیها و سپاهی ها گرفته تا نیروهای مردمی و ساکنین مناطق جنگزده. در نمایشگاه و حسینیه یادمان دقایقی درنگ کردم و از کنار مزار شهید گمنام یادمان، در جستجوی یاد و نام چمران بودم. موقع ترک یادمان چشمم افتاد به یکی از مناجات های این دانشمندِ شهید ... «خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلبهای ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم.»
▫️به یادِ تمام خادمین و زائرین راهیان نور، در یادمان دهلاویه، معبر آسمانی ها ( صبحِ ششم بهمن ۱۳۹۹)
مدیریت انقلابی، وفاداری و ولایتمداری
➕ کانال روحانی شهید میرزا کوچک👇
🆔 @RAHIYE_NOOR_GILAN
1_613764565.pdf
حجم:
17.9M
#کتاب_الکترونیک | #PDF
🔻 صعود چهل ساله
🔅 مروری بر دستاورد های چهل ساله انقلاب اسلامی
✍🏼 نویسندگان:
سید محمد حسین راجی
سید محمد رضا خاتمی
➕ کانال روحانی شهید میرزا کوچک👇
🆔 @RAHIYE_NOOR_GILAN
🔻امام سید علی خامنه ای (مد ظله العالی):
رهبر معظم انقلاب ۱۱ شهریور سال ۹۹ در ارتباط تصویری با رؤسا و مدیران آموزش و پرورش فرمودند:
💠معلّمین؛ افسران سپاه پیشرفت کشور
در نظام آموزش و پرورش، هیچ عنصری به قدر معلّم تأثیر ندارد؛ معلّم تعیینکننده است. در واقع در این لشکر عظیم فرهنگی که شما هستید، مجموعهی آموزش و پرورش، این چندین میلیون، افسرانی که عدّهها را و مجموعهها را اداره میکنند همین معلّمینند که هر معلّمی یک کار خاصّی بر عهدهاش است و کاری را دارد انجام میدهد و در واقع یک جمعی را دارد پیش میبرد. در حقیقت معلّمین، افسران سپاه پیشرفت کشورند؛ چون آموزش و پرورش وسیلهی پیشرفت کشور است. معلّمین عزیز ما در حقیقت -به معنای واقعی کلمه، نه به عنوان تعارف- افسران سپاه پیشرفت این کشور هستند.
➕ کانال روحانی شهید میرزا کوچک👇
🆔 @RAHIYE_NOOR_GILAN
👈آخرین عکس!
➖ سهشنبه ۷ بهمن ۱۳۶۵
شلمچه، عملیات کربلای ۵
🔻 آن روز صبح، کنار «محسن کردستانی» و «سلیمان ولیان» داخل سنگر کوچکشان نشسته بودم. سنگر جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. جثهاش ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف میدوید و پیامها را میرساند.
این بار هم دوربینم را همراه آورده بودم. برای اینکه آسیب نبیند، آن را داخل کیسهی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمکهای اولیه جا داده بودم. محسن گفت: حالا که دوربینت رو تا اینجا آوردهای، دو سه تا عکس از ما بگیر.
📍اصلا به فکرم نرسیده بود. راست میگفت. فکر دوربین نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم:
- ژست بگیر میخوام یه عکس مشدی ازت بگیرم.
با تبسمی دلنشین در گوشهی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ چهرهی خاکگرفتهای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و چشمانی که زودتر از لبانش میخندیدند. دوربین را به او دادم و او هم عکسی از من و سلیمان ولیان گرفت که پهلوی هم ته سنگر تکیه داده بودیم. دقایقی بعد رفتم تا به خاکریز عقبی سر بزنم.
🔅 در برگشت، دوان دوان به طرف پست امداد رفتم. جلوی در ورودی، حاج آقا تیموری امدادگر را دیدم که روی مجروحی دولا شده بود و سعی میکرد به او کمک کند. مجروح همچنان دست و پا میزد و آخرین لحظاتش را میگذراند. جلوتر که رفتم، کردستانی را شناختم. سرم گیج رفت. آخر، دقایقی قبل پهلویش بودم و حالا داشت جلوی چشمم جان میداد.
➕ کانال روحانی شهید میرزا کوچک👇
🆔 @RAHIYE_NOOR_GILAN