🔴#داستان_زیبا_و_واقعی
خواستگارم مرا رد کرد...😥
من یک دختر دینی و پابند به اخلاق اسلامی بودم.سالها گذشت و کسی از من خواستگاری نکرد دخترهای جوانتر از من ازدواج کردند و مادران فرزند شدند.
عمرم به 34 رسید.
یک روز یکی برای ازدواج با من حاضر شد، زیاد خوشحال بودم و ازدواج کردیم دو روز بعد مادر شوهرم آمد و با دیدن من گفت عمرت بنظرم به 40 سال میرسد...من گفتم 34 ساله هستم و او برایم گفت این عمر برای بدنیا آوردن بچه مناسب نیست و من تشنهٔ دیدن نوه های خود هستم.
مادر نکاح من را با پسرش فسخ کرد...
⬅️مشاهده ادامه داستان➡️