خاستگاه
ادامه
حران از سمت غرب در مسیر این تهاجمات قرار داشت. در مواجهه با چنین شرایطی احتمالا این فکر به ذهن طارح خطور کرد که جان خود و خانواده اش را از این مهلکه و محیط پر آشوب سالم به در ببرد و مسلماً پناهگاهی بهتر از سرزمین کوهستانی و امن کنعان مرکزی و شمالی وجود نداشت.
لیکن طارح در حران وفات کرد و آبرام ، فرزند بزرگش، جانشین او شد و سرپرستی خانواده را برعهده گرفت.
اما ابرام اندیشه هایی متفاوت با اندیشه های پدر خود داشت.
طارح که به دین معمول زمانه خود گرایش داشت، به خدایان متعدد معتقد بود، در حالی که ابرام یکتاپرست بود.
طارح مجموعه گسترده ای از بت ها را پرستش میکرد که به اغلب احتمال شامل سین (خدای ماه) می گردید، که خدای بزرگ در اور و حران بود، ابرام از بت پرستی روی برتافت و به عبادت تنها یک خدا پرداخت، خدایی که او را آفریننده آسمان و زمین می شناخت.
و باورها و تمایلات یکتاپرستانه قبل از ورود ابرام به صحنه تاریخ وجود داشت، لیکن این باورها وجوه اشتراک اندکی با یکتا پرستی ابرام داشتند. برخلاف خدایان و الهگان دیگر، في المثل خدای بزرگ سومری آنو و خدای عظیم بابلی شمش، خدای ابرام خدای طبیعت نبود - خدای آسمان یا خدای خورشید - که مقهور و مادون طبیعت است؛ همچنین، خدایی منطقه ای محدود به یک محل یا سرزمین خاص نبود.
خدای ابرام به عنوان آفریننده آسمان و زمین و هر آنچه در آن است، مستقل از طبیعت و فارغ از هر نوع محدودیت جغرافیایی بود. به علاوه، خدای ابرام، برخلاف خدایان دیگر، اساسا خدایی اخلاقی بود که نزد او عمل به عدالت و پرهیزگاری مهم ترین فریضه بود.
ممکن است کل ایمان دینی ابرام از راه نوعی اشراق درونی، تجربه ای عرفان با انکشاف معنوی برایش حاصل شده باشد.
به هر تقدیر، نجات و رهایی ابرام از اور تل عطفی در حیات روحانی او بود. ابرام، که بنده صالح خداوند بود، نجات خود را ناشی از اراده و مشیت الهی می دانست و به زودی به این اعتقاد دست یافت که زنده ماندن او به این منظور بوده که بنیانگذار قوم و امتی تازه گردد، امتی که مقدر بود شناخت خداوند را برای جهانیان به ارمغان آورد و برکاتی را که از این شناخت حاصل می شد به همه اقوام کره خاک ارزانی دارد.
با رسوخ این اعتقاد در ذهن و اندیشه اش، ابرام خود و خانواده اش را از محیط مشرکان حران جدا کرد و حرکت به سوی کنعان را، که با مرگ پدرش دچار وقفه شده بود، از سر گرفت.
احتمالا مهم تر از انگیزه های مادی، که در تصمیم پدر او برای مهاجرت به آن سرزمین تأثیر داشت، کنعان دارای جاذبه روحانی خاصی برای ابرام بود، زیرا جهت انجام دادن رسالتی که او باور داشت برای تحقق آن برگزیده شده است جای مناسبی بود.
در حالی که طبیعت دورافتاده و امن این سرزمین کوهستانی عبادت خدا را در آرامش نسبی برای او امکان پذیر می کرد، موقعیت کنعان در محل تقاطعی که راههای تجاری بسیار مهم دنیای کهن از آن عبور می کرد آن جا را مرکز کم نظیری برای انتشار آیین جدید او در میان گروه های وسیعی از اقوام مختلف می ساخت.
#یهودیت_بررسی_تاریخی
#یهود
@sghanrani
تاریخ پیدایش یهودیت
خاستگاه
شهر اور، زادگاه ابرام، پایتخت امپراتوری سومری بود. شکوه و عظمت این شهر دوام چندانی نیاورد، گروه های مهاجم عیلامی از کمینگاه های خود در دل کوهستان در کناره خلیج فارس به سومر هجوم آوردند و در سال ۱۹۶۰ ق.م شهر اور سقوط کرد.
سوگنامه ای سومری درباره سقوط اور، که در سال ۱۹۰۰ در نیپور کشف گردید، از تخریب تمام عیار شهر به دست مهاجمین سخن می گوید.
بناهای آن کاملا ویران و دروازه هایش انباشته از اجساد کشتهشدگان گشت. قوی و ضعیف به دلیل قحطی هلاک شدند یا در خانههایشان طعمه حریق گردیدند.
اما آنانی که توانستند جان سالم به در ببرند و در اطراف و اکناف پراکنده شدند و بین خانوادهها جدایی افتاد ، والدین و فرزندان خود، شوهران زنان خود را رها ساختند.
از جمله کسانی که از این فاجعه عظیم گریختند خانواده آرامی صحرانشینی بود که موطن اولیه شان در حران واقع در جنوب غربی بین النهرین در کنار بلیخی، از شاخه های رودخانه فرات ،قرار داشت ، اما مدت کوتاهی احتمالا به خاطر رونق و شکوفایی اور، در آن شهر ساکن شده بودند.
در راس این خانواده مهاجر طارح قرار داشت و هنگام بازگشت به حران با فرزندان و خویشان خود تصمیم به ماندن در آنجا گرفت. اما قصد نداشت مدتی طولانی در حران بماند، این دوره بود که طی آن سراسر منطقه در حالت آشوب و ناآرامی عمومی به سر میبرد ، در حالیکه عیلامی ها از شمال شرقی به سرزمین های سومر را به تصرف در میآوردند آموری ها در غرب بر این سرزمین ها هجوم می آوردند.
#یهود
#تاریخ
#یهودیت_بررسی_تاریخی
@sghanrani
ابرام و خانواده اش در حالی که در طول ساحل شرقی رودخانه اردن پیش می رفتند، از رودخانه عبور کردند و وارد کنعان شدند و به شكيم (بلاط ۲ جدید، در حدود بیست و هفت مایلی شمال اورشلیم)
رسیدند، و در آنجا در عالم رؤیا به او الهام شد که سرزمینی که به آن وارد شده و آن را به عنوان موطن تازه خود برگزیده همان سرزمینی است که از پیش در توصیه های خداوند به او و فرزندانش از آن نام برده شده بود.
از آن جا او به سوی جنوب حرکت کرد و از میان سرزمین کوهستانی به سمت نقب پیش رفت و در طی سفر شماری را به آیین تازه خود در آورد.
در واقع این اقدامی انقلابی و بی سابقه بود، زیرا مفهوم گرواندن افراد از شرک به ایمان به خدا و حیات مبتنی بر تقوا قبل از ابرام به کلی ناشناخته بود.
پس از اقامتی کوتاه در مصر به سبب قحط سالی در کنعان، ابرام به نقب بازگشت و سرانجام در دشت ممری در مجاورت شهری که بعدا به حبرون معروف شد ساکن گردید.
در آنجا مکاشفه ای را تجربه کرد که آنچه را از همان آغاز پیشگویی کرده بود تایید می کرد مبنی بر این که رهایی او از اور ناشی از اراده و مشیت خاص خداوند و در راستای غایت مشخصی بود: «پس وی را گفت من هستم یهوه که تو را از اور کلدانیان بیرون آوردم تا این زمین را به ارثیت به تو بخشم» («سفر پیدایش»، باب ۱۵، آیه ۷).
این وعده بعد از طریق میثاق خداوند با ابرام که به واسطه آن، او بنیانگذار امتی تازه (امت برگزیده خدا) گردید، تأیید شد - امتی که نه برای سلطه جویی، بلکه برای پرستش خداوند برگزیده شده بود.
این معنای دوگانه میثاق - میثاق قومی و جهانی - از طریق سنت ختنه، که با آن همراه گردید و بر آن صحه گذاشت، بیشتر تقویت گردید.
این آیین، که در آغاز به عنوان نشانه طهارت و عبادت خداوند انجام می گرفت، زمینه را برای شبه بیگانگانی که می خواستند با انجام دادن این سنت به امت ابراهیمی بپیوندند فراهم می ساخت.
به علاوه، به منظور تأكيد بر عنصر جهانی در این آیین قومی بنیان گذار قوم، ابرام، پس از ختنه به ابراهیم تغییر یافت.
این نام تازه، که لفظا به معنا پدر جماعت (امتها) است، به این مفهوم بود که وعده های مذکور در عهد و میثاق شامل کسانی هم می شد که از ذریه زعیم قوم نبودند و همه اقوام زمین را در بر می گرفت که باید در او و در ذریه او برکت می یافتند.
رسالت ابراهیم برای تحقق وعده های خداوند را پس از او فرزندش اسحاق و پس از اسحاق، يعقوب ادامه دادند و خدا میثاق خود را باهردوی آنان باهمة وعده هایی که در پی داشت، از نو تجدید کرد.
نام يعقوب، پس از تجربه اسرار آمیز کشتی گرفتن با فرشته ای، به اسرائیل تغییر یافت، واژه ای که به معنای کسی است که همراه خدا می جنگد ، و این نام، که اساسا فحوای دینی داشت، سرانجام جانشین نام عبری گردید که ذریه امت ابراهیمی به آن معروف بودند.
يعقوب دوازده پسر داشت که نیاکان اسباط دوازده گانه گردیدند که مدتی قوم بنی اسرائیل را تشکیل دادند. با یوسف، یکی از پسران جوان تر یعقوب، تقدير امت ابراهیمی در تاریخ وارد مرحله ای تازه گردید.
طی رشته ای از حوادث و شرایط جدید، یوسف از بردگی و اسارت به مقام نایب السلطنه مصر دست یافت، در زمانی که مصر تحت سلطه هیکسوسها (فرمانروایان بیگانه بود که از حدود ۱۷۳۰ ق. ) فرمانروایان آن کشور گردیده بودند.
آنان که از نژاد سامی شمال غربی بودند، کاملا به عبرانیان شباهت داشتند، و این امر دست یافتن به قدرت در دربار مصر را برای شخصی عبرانی مانند پرسن ممکن می ساخت. بعد خانواده اش به سبب قحط سالی در کنعان به اور پیوستند و در ناحیأ جوشن نزدیک اواریس پایتخت هیکسوس ها، سکنی گزیدند.
بیرون رانده شدن مهاجمان هیکسوس به دست احمس در حدود ۱۵۸۰ ق. م. برای عبرانیان، که به خاطر خویشاوندی نژادی مظنون به هواداری از هیکسوسها بودند، عاقبت خوشی به همراه نداشت و پس از مدتی اقوام خدیو پیشین (یعنی یوسف) که در این زمان تعدادشان بسیار افزایش یافته بود به بردگی کشیده شدند و به مرور زمان شرایط زندگی آنها به گونه فزاینده ای غیر انسانی و خفت بار گردید.
بدترین دوره آزار و سرکوب در زمان فاتح بزرگ تحوتمس سوم (۱۳۸۵ - ۱۴۵۰ ق. م.) آغاز گردید، که در پی رشته ای از عملیات نظامی و فتوحات درخشان امپراتوری خود را تا بخش های شمالی رودخانه فرات گسترش داد و از مشخصات دوره فرمانروایی اش عملیات خانه سازی اجباری بی رحمانه بود.
#یهودیت_بررسی_تاریخی
#یهود@sghanrani
شورش دولت های تحت سلطه سامی که پس از مرگ او اتفاق افتاد و سراسر سوریه و فلسطین را در بر گرفت، پسر و جانشین او آمنحوتپ دوم یا آمنو فیس ۲ (۱۴۵۰ - ۱۴۲۱ق. م.) را ناگزیر ساخت که بی رحمانه ترین اقدامات را علیه بردگان به اجرا گذارد، بردگانی که سرکوبگران آنها اکنون بیش از هر موقع دیگر دلایل متعددی برای بیم داشتن از آنها در اختیار داشتند، و به نظر می رسید در این زمان آنان تا پرتگاه نابودی فاصله چندانی نداشتند.
و در این لحظه حساس در تاریخ فرزندان اسرائیل بود که قهرمان نجات بخش قوم در شخص موسی ظهور یافت. موسی، که فرزند خوانده شاهزاده ای مصری بود که برخی او را حتشپسوت خواهر تحوتمس سوم دانسته اند، در دربار سلطنتی پرورش یافت و بدین سان از تجربه بردگی مصون ماند.
لیکن بخت و اقبال بلندش او را نسبت به وضعیت فلاکتبار خویشاوندانش بی تفاوت نساخت. به عکس، این موضوع باعث شد که هر چه بیشتر با مصائب و بدبختی های آنان همدردی نشان دهد و او را تشجیع کرد که در مقابل ظلم و ستم اربابان به دفاع از آنها برخیزد.
کمی بعد موسی مجبور شد از این کشور به سوی چراگاه های مدین( در آن جا به چوپانی پرداخت) بگریزد. یک روز هنگامی که گوسفندان خود را برای چرانیدن به صحرای سینا می برد به پشته حوریبا رسید آن جا از میان منظره شگفت انگیز بوته فروزانی که در عین اشتعال نمی سوخت نوا خداوند را شنید که به او امر کرد برای نجات برادرانش از اسارت به مصر بازگردد و آنا. را به سرزمین موعود هدایت کند.
در این نخستین دعوت الهی از موسی، خدا از خود به عنوان «خدای پدران خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب» نام برد. اما موسی راضی نگشت. او آرزو می کرد که خدا نامی را به او بگوید تا بتواند آن را به قوم اسیر و ستمدیده خود با این اطمینان که او همچنین خدای ایشان است ابلاغ کند. پاسخ آمد که «سفر خروج»، باب ۳، آیه ۱۴) « هستم آن که هستم.»
این صورتی از نام الهی «یهوه» (او همان است که هست) بود هنگامی که خدا آن را در مورد خود به کار می برد که شامل تصور حضور خدا است، زیرا او همیشه در کنار امت خود همچون پدر در کنار فرزندانش از خلال تمامی رویدادهای گذشته و حال و آینده حاضر است.
این همان پیامی بود که موسی هنگام بازگشت به مصر در سال ۱۴۴۸ ق. م.، اندکی بعد از جلوس أمنحوتب سوم بر تخت سلطنت، به برادران اسیر خود ابلاغ کرد. مردم به سرعت پیام را شناختند و آن را به عنوان پیامی واقعی و اصیل پذیرفتند، زیرا آن خدایی که اکنون اطمینان داشتند به حمایت از آنان سیر تاریخ را تغییر خواهد داد برای ایشان خدای بیگانه و ناشناخته نبود، بلکه یهوه، خدای عهد کننده با شيوخ قوم، بود.
ليكن فرعون حاکم هنوز به دلایل بیشتری نیاز داشت تا قانع شود، و پس از رشته ای از رویدادهای غیبی - مربوط به پدیدارهای طبیعی در مصر و مشهور به طاعونهای ده گانه - که از سنگدلی و لجاجت او کاست، قبایل عبرانی در روزی بهاری به سال ۱۳۴۷ تی. م. - مطابق محاسبه کتاب مقدس- همراه با « گروهی مختلط» از اسرای دیگر که در «سرزمین اسارت» فراوان بودند، به شتاب از مصر عزیمت کردند.
موسی بنی اسرائیل را از مصر از طریق دریای سرخ، که از جایی نزدیک کانال سوئز از آن گذشتند به سمت صحرای سینا هدایت کرد، در حالی که سپاهیان مصری، که سخت در تعقیب آنان بودند، در اعماق دریا غرق شدند.
تأثیر این رشته حوادث شگفت انگیز بر حیات معنوی قوم یهود ورای توصیف بود. این رویداد به خصوص آنها را نسبت به مقدرات الهی حساس کرد و در آنها ایمانی قوی تر از گذشته به خدای پدرانشان، که برای نجات آنها از سرزمین اسارت و از ستم دشمنانشان مداخله کرده بود، پدید آورد. سرودی که موسی و بنی اسرائیل می خوانند ما را به قلب این ایمان می برد:
یهوه را سرود می خوانم زیرا که با جلال مظفر شده است اسب و سوارش را به دریا انداخت.
( «سفر خروج، باب ۱۵، آیه ۱)
کیست مانند تو ای خداوند در میان خدایان کیست مانند تو جلیل در قدوسیت تو مهیب هستی در تسبیح خود و صانع عجایب.
(«سفر خروج)، باب 15، آیه ۱۱)
در این حالت اعتلای روحانی بود که بنی اسرائیل به دنبال موسی به صحرای سینا رسیدند و در آن جا به غایتی که برای آن نجات یافته بودند و به ماهیت تقدیری که انتظار آنها را می کشید آگاهی یافتند.
#یهودیت_بررسی_تاریخی
#یهود
@sghanrani