فرازی از وصیت نامه شهید عزیز🌱♥️
زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا وشهادت بود،
امروز بعد از گذشت این مدت راغب تر شده ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.
خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق ونیت به تن کردم که . . .
برای من کفنی باشد آغشته به خون🥀
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
⚘عارف شهید احمد علی نیری
«روز اربعین وقتی به هیئت رفتم در خودم تاریکی می دیدم.
مشاهده کردم قفسی در اطراف من ایجادد شده و زندانی شده ام!
اما وقتی سینه زنی و عزاداری آغاز شد مشاهده کردم که قفس از بین رفت.
این هم از کرامات مجلس سیدالشهداء(ع) است.»
نزدیکترین دوست شهید احمد علی نیری تعریف میکرد:
یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
# تقوا⚘
گفت:بازم شهید آوردن؟
یه مشت استخون؟
شب خواب دید تو یه باتلاقه!!
دستے او را گرفت...
گفت کے هستے؟
گفت:
"من همون یه مشت استخونم..!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سپاهی که ایرانی اش بَسِ تان است
فقط یک سلیمانی اش بَسِ تان است
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️من ندیدم، شماها هم ندید، یه کسی منّت بذاره، اون وقت! بعداً فاصله گرفتیم، آلوده شدیم یه چیز دیگریست. اما یک کسی منیتی پیدا بکنه، منّتی پیدا بکنه. چه در جانبازی خودش، چه در جان دادن خودش، چه به خطر رفتن خودش، چه در انتصارات و پیروزی های خودش، چه در فداکاری ها و ایثار خودش، چه در اخلاقیات و رفتار دینی خودش، منی و منّتی نبود.
#جانفدا
🌵صفات بارز اخلاقی: مهربان، شوخ طبع، صبور، خنده رو، ماخوذ به حیا، فداکار، مسولیت پذیر، مشتاق در انجام کار خیر، صادق و بی ریا
🌵علایق: فعالیت ورزشی، مسافرت، حضور در هییتهای مذهبی، علمداری حضرت ابولفضل العباس «علیه السلام»، دایر کردن چای خانه اباعبدالله الحسین «علیه السلام» در دههی اول محرم،•••
تکاور مدافع حرم #شهید_امیر_سیاوشی
دسته گلهایی که
مادران ایرانی به آب دادند ...
#غواصان_خطشکن
#گردان_ولیعصر عج الله تعالی فرجه الشریف_زنجان
#شلمچه_عملیات_کربلای_۵
enc_16631756861813333586646.mp3
3.44M
کی به جز تو میتونه
یه شب جمعه منو
تو کربلا مهمون کنه آقا...♥
#اربعین
#ما_ملت_امام_حسینیم
خون خود را بر زَمین میزنم تا
مگر وجدانی بیدار شود
ولی افسوس که منافع مادی و
حب حیات همه را به زنجیر کشیده است!
#کلامِ_شهید
#تلنگر. . .
🌷#خـاطـرات_شـــهـــدا
پرسید ناهارچی داریم مادر؟!
مادر گفتبا قالی پلوبا ماهی !
باخندهرو کرد به مادرشگفت
"ماامروز این ماهیا رو میخوریم
و یه روزی این ماهیا ما رو..."
چند وقت بعد تو
عملیاتوالفجر ۸
داخل اروندرود گم شد🌊
و دیگر مادرش لببه ماهی نزد ...
🌷#شهیدغلامرضاآلویی
🌸شادی روح پاک این شهید عزیز صلوات
⊰•🖤⛓🔏•⊱
.
- خبردهیـدبہدزدانڪوردریایۍ ..!
- هنوزڪشتۍاینقومناخدادارد🌱シ..!
.
⊰•🔏•⊱¦⇢#رهبـرونھ
⊰•🔏•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن