eitaa logo
گسترده تبلیغاتی رادین
123 دنبال‌کننده
762 عکس
172 ویدیو
0 فایل
❤️بسم الله الرحمان الرحیم❤️ 👇🏾👇🏿رزرو تبلیغات 👇🏻👇🏻 @EJRA_RADIN 🤩گسترده رادین با بیش از ۲ سال سابقه در حوزه تبلیغات در فضای مجازی 🤩
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 مخلصتون یاشارم ٢٨ ساله تفریحم همیشه تو باشگاه وزنه زدن!😏 یشب تولد دخترعمم رفته بودم تالار مهمونا زیاد بودن و مختلط که چشمم افتاد به یه دختر با حجاب، پرسیدم این کیه؟ گفتن دختر حاج فتاح!! از خیرش گذشتم تا اینکه برگشتنی دم در تالار دیدم دو نفر همون دختر رو چیز خور کردنو دارن بزور سوار ماشین میکنن، غیرتم برنداشت و دو تا مشت کوبیدم تو صورتشون که در رفتن!😤 منم موندم وسط خیابون با یه دختر بیحال! ناچار بردمش خونم تا حالش جا بیاد و بره اما ای دل غافل که صبح نشده حاج فتاح و آدماش ریختن رو سرمو شدم آش نخورده و دهن سوخته! آش و لاش بردنمون کلانتری و گفتن باید عقدش کنی منم مجبور شدمو ...🤦‍♂😰❤️‍🔥👇 https://eitaa.com/joinchat/997654729Cf19dcc245a 🔥🔥👆
گسترده تبلیغاتی رادین
🖤 مخلصتون یاشارم ٢٨ ساله تفریحم همیشه تو باشگاه وزنه زدن!😏 یشب تولد دخترعمم رفته بودم تالار مهمونا
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥ تبلیغ شماره :925 مورخ:19/شهریور/1404 پست آزاد:😍❤️ قیمت :کایی
پسر سه ساله ام ،یاسین هر دفعه که نقاشی میکشید دو تا زن نقاشی میکرد یکی محجبه بود میپرسیدم این کیه میگفت توای مامان یکی هم زن موفرفری میکشید که تو فر موهاش رنگ آبی و سبز بکار می‌برد هر دفعه میپرسیدم این کیه میگف مامان شیطانه اولاش میخندیدم از نقاشی پسرم ذوق میکردم یه دفعه نقاشیشو آورد اون زن مو فرفری کنار یه مرد کشیده بود گفتم این مرده کیه گفت باباس با شیطان میخان برن جاییی نمیدونم اون نقاشی چی بود بهم ریختم اون روز ولی بعد روزمرگی به کلی فراموش کردم سه سال بعد که پسرم بزرگ شده بود داشتم اتاقش مرتب میکردم دفتر نقاشی اون موقع هاشو دیدم دفتر باز کردم تقریبا تو همه نقاشی‌اش اون زن موفرفری با هایلایت سبز و آبی بود صداش کردم پرسیدم یاسین این زن کیه بچگیات نقاشی میکردی گفت مامان ....... https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c ❤️
گسترده تبلیغاتی رادین
پسر سه ساله ام ،یاسین هر دفعه که نقاشی میکشید دو تا زن نقاشی میکرد یکی محجبه بود میپرسیدم این کیه م
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥ تبلیغ شماره :926 مورخ:19/شهریور/1404 پست آزاد:😍❤️ قیمت :کایی
من ! دقیقا چند روز بعد عروسیم متوجه شدم که شوهرم یه مشکل خیلی بزرگ داره موقه.... بلایی سرم میاره که از درد و خونریزی نمیتونم راه برم و بشینم و فرداش کلا فراموش می‌کنه که چه بلایی سر من آورده . دیگه ازش می‌ترسم از تاریک شدن هوا و شب شدن میترسم . دیشب وقتی زنگ زد گفت امشب رو بخاطر کارش مجبور شده بیرون از شهر بمونه و نمیاد خونه یه نفس راحت کشیدم لااقل یه امشب رو از دستش راحت بودم هنوزم نمیتونستم درست راه برم و تموم بدنم کبود بود . با اشک و گریه بدنمو پاهام رو چرب کردم وپرده هارو کشیدم و چراغ هارو خاموش کردم تا خونه تاریک بشه رفتم روی تخت تا بعد مدت ها آروم و بدون درد بخوابم .اما هنوز چشمام گرم نشده بود که صدای نفس نفس می اومد و حس کردم شلو ... این داستان نیست زندگی واقعیه منـه 😭💔 https://eitaa.com/joinchat/1301217443C537a3627f0 ♨️برای خوندن ادامش برو اینجا 👆👆
گسترده تبلیغاتی رادین
من #کتایونم ! دقیقا چند روز بعد عروسیم متوجه شدم که شوهرم یه مشکل خیلی بزرگ داره موقه.... بلایی سرم
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥ تبلیغ شماره :927 مورخ:21/شهریور/1404 پست آزاد:😍❤️ قیمت :کایی