eitaa logo
Radio Pishva | رادیو پیشوا
404 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
55 فایل
🇮🇷☫﷽☫🧿 🖼از #شهرستان_پیشوا ما را ببینید و بشنوید: 📡همراه با #قابلیت_سرچ_موضوعی 📲09369752854 ↙️آی‌دی ما در شبکه‌های اجتماعی و پیامرسان‌های داخلی: 🆔 @RadioPishva ✅ #مدیرمسئول‌ونویسنده: 🆔 @IFSMG2030 ✅ #خبرنگاروعکاس: شهروندان ✅ #گوینده: صداهای برتر
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 | بهلول و آب انگور❗️ 👇👇👇👇👇 ✍️روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره‌ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می‌شود؟! بهلول گفت: نگاه کن؛ من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می‌آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می‌آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله‌ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد کوبید! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرأت نکنی احکام خدا را بشکنی❗️ 👀➖👀➖👀➖👀 ✍️و با این حکایت دفتر امروز را بسته و خداوند را شاکریم که باز هم فرصت با شما بودن را به ما عطا نمود. کرکره دکه رادیوی محلی شهرمون رو پایین کشیده و امیدواریم فردا نیز در خدمت شما باشیم. ما را به دوستان و آشنایان و اطرافیان خود هم معرفی نمایید. عمری بود بازمی‌گردیم... 🌹 ╔══◦🍃😊🍃◦══╗ ✅ پیج ما در اینستاگرام ↙️ کانال اختصاصی 🆔 @RadioPishva ╚═◦「🕊」◦═◦ 📻 ◦═╝
💠 و 100 نکته زندگی 👇👇👇👇👇 ✍️دزدی از نردبان خانه‌ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار میکند؟ مادر گفت: دارد نردبان می سازد! ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!!! سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا میرفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد❗️ نردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست لاجرم آن کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست ✍️امروز هم گذشت و به شب رسیدیم... امیدوارم نردبان زندگی همه شما عزیزان همیشه شمارو رو به بالا ببره و هیچگاه به لبه سقوط حتی نزدیک نباشید... ╔══◦🍃🙏🍃◦══╗ ✅ پیج ما در اینستاگرام ↙️ کانال 🆔 @RadioPishva ╚═◦「🕊」◦═◦ 📻 ◦═╝
💠🥀 👇👇👇👇👇 ✍️در بالاشهر قصاب بودم و همه اهالی محل از من خرید میکردن چون انصاف رو رعایت میکردم. دلم خوش بود به چهار رکعت نمازی که میخوندم، فکر میکردم همه چی حله و من آدم خداپرستی هستم! یه روز مغازه خیلی شلوغ بود. تا آخر شب مغازه خلوت شد، بلأخره آخرین مشتری هم خرید کرد و رفت. منم مثل هر شب مغازه رو مرتب کردم چون شاگردم نبود. اون شب خیابون هم خلوت بود. داشتم راهی خونه میشدم که خانومی با لباسهای رنگ و رو رفته وارد مغازه شد و با صدای ظریفی سلام داد. سرمو بلند کردم به چهره‌ش نگاهی انداختم. با صدای لرزونی گفت: حاجی به خدا بچه‌هام گشنه‌ن، یه کیلو گوشت بده به ازای پولش هرکاری که دوست داری باهام بکن... نگاهی به چهره خانوم انداختم، زیبا و دلفریب و خوش صدا. معامله خوبی بود یه کیلو گوشت در ازای کامیابی. همه حس‌های مردانه‌ام بیدار شده بود. گوشی رو برداشتم با خانومم تماس گرفتم. بوق اول جواب داد: جااانم عزیزم؛ دلم لرزید همه فداکاریاش و صبوریاش به یادم اومد، با صدای بغض کرده گفتم خانوم زود بیا مغازه و قطع کردم. اون خانوم ترسان منتظر جوابم بود. سر پنچ دقیقه خانومم خودش رو به رسوند مغازه و نگاه مشکوکی به اون خانوم انداخت و پرسید چی شده؟ از خانومم شرم داشتم. با سری پایین انداخته گفتم: برو خونه خانوم زندگیشو ببین هرچی لازم داشتن براشون بگیر، کارت بانکی و کلید مغازه رو دادم و با دلی شکسته راهی مسجد شدم. در راه فکر می‌کردم من چجوری شبا خوابم میبرد درحالی که بودن کسانی که از گرسنگی نمیتونستن بخوابن...! ╔══◦🍃🙏🍃◦══╗ ✅ پیج ما در اینستاگرام ↙️ کانال 🆔 @RadioPishva ╚═◦「🕊」◦═◦ 📻 ◦═╝
💠 و 100 نکته معرفتی 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 ☑️سی هزار دینار طلا، رقمی بود که یزید به هر نفر خواص کوفه داد و دینشان را خرید. 💰هر دینار ۴.۵ گرم، 💰هر گرم طلا بیش از دو میلیون تومان، 💰به پول امروز نزدیک به 270 میلیارد تومان❗️ سوال اینجاست که اگر ما در زمان سیدالشهداء بودیم، آیا جزء یارانش می‌ماندیم؟ چقدر این عکس خوب کربلا رو توصیف کرده؛ دم طراحش گرم... ✍️و با این حکایت دفتر پُر تنش امروز رو می‌بندیم و کرکره دکه رو پایین می‌کشیم و اگر عمری بود، بامداد فردا باز هم در خدمت شما عزیزان هستیم. 🌙🌿 ╔══◦🍂🖤🍂◦══╗ ✅ پیج ما در اینستاگرام ↙️ کانال 🆔 @RadioPishva ╚═◦「🕊」◦═◦ 📻 ◦═╝
💠 و 100 نکته زندگی 👇👇👇👇👇 🔰هفت درس مولوی ⚡️درس اول:📙 عشق را بی معرفت معنا مڪن زر نداری،مشت خود را وا مڪن ⚡️درس دوم:📘 گر نداری دانش ترڪیب رنگ بین گلها زشت یا زیبا مڪن ⚡️درس سوم:📗 پیرو خورشید یا آیینه باش هرچه عریان دیده ای افشا مڪن ⚡️درس چهارم:📕 ای ڪه از لرزیدن دل آگهی هیچڪس را هیچ جا رسوا مڪن ⚡️درس پنجم:📒 دل شود روشن ز شمع اعتراف با ڪسی ار بد کرده ای حاشا مڪن ⚡️درس ششم:📔 زر بدست طفل دادن ابلهی است اشڪ را نذر غم دنیا مڪن ⚡️درس هفتم:📓 خوب دیدن شرط انسان بودن است عیب را در این و آن پیدا مڪن.. ✍🏼 ╔══◦🌿🙏🌿◦══╗ ✅ پیج ما در اینستاگرام ↙️ کانال 🆔 @RadioPishva ╚═◦「🕊」◦═◦ 📻 ◦═╝
💠 و 100 نکته زندگی 👇👇👇👇👇 🔰نقل است از ابراهيم ادهم كه گفت هركه دل را در سه وقت حاضر نيافت نشان آن است كه در بر او بسته اند: يكى در وقت خواندن، دوم در وقت گفتن و سوم در وقت كردن... 🌙 ╔══◦🍃🙏🍃◦══╗ ✅ پیج ما در اینستاگرام ↙️ کانال 🆔 @RadioPishva ╚═◦「🕊」◦═◦ 📻 ◦═╝
💠 و 100 نکته معرفتی 👇👇👇👇👇 ✍️ابومشعر بلخی گوید که بر من شش چیز واجب است: دو بر زبان و دو بر تن و دو بر دل. آنچه بر زبان است: ذکر خدای و سخن نیکو! آنچه بر تن است: طاعت خدای و رنج خود از مردم برداشتن! و آنچه بر دل است: بزرگ داشتن امر حق و شفقت بر خلق! اگر به هوا پری، مگسی باشی. اگر بر روی آب روی، خسی باشی. دل به دست آر، تا کسی باشی. ✍️و با این حکایت زیبا دفتر امروز را می‌بندیم و تا بامداد فردا همه شما همشهریان عزیز را به خدای بزرگ می‌سپاریم. همراهان گرامی 💐 ╔══◦🍃🙏🍃◦══╗ ✅ پیج ما در اینستاگرام ↙️ کانال 🆔 @RadioPishva ╚═◦「🕊」◦═◦ 📻 ◦═╝
💠 ✍️از پیرمرد حکیمی پرسیدند: از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟ پاسخ داد: یاد گرفتم که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم. یاد گرفتم که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت. یاد گرفتم که دنیای ما هر لحظه ممکن است تمام شود اما ما غافل هستیم. یاد گرفتم که ثروتمندترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره‌مند باشد. یاد گرفتم کسی که جو را می کارد گندم را برداشت نخواهد کرد. یاد گرفتم که عمر تمام می‌شود اما کار تمام نمی‌شود. یاد گرفتم که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیق‌ترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است. یاد گرفتم کسی که مرتّب می‌گوید: من این می‌کنم و آن می‌کنم، تو خالی است و نمی‌تواند کاری انجام دهد. یاد گرفتم تمام کسانیکه در گورستان هستند همه کارها و آرمان‌هایی داشتند که نتوانستند محقَّق گردانند. یاد گرفتم که بساط عمر و زندگی‌مان را در دنیا طوری پهن کنیم که در موقع جمع کردن دست و پایمان را گم نکنیم. به دیگران هم بگویید... ... و با این حکایت دفتر امشب رادیو محلی شهرمان را بسته و همه شما عزیزان همراه را به خداوند منان می‌سپاریم. 🌙 ╔══◦🍃🙏🍃◦══╗ ✅ پیج ما در اینستاگرام ↙️ کانال 🆔 @RadioPishva ╚═◦「🕊」◦═◦ 📻 ◦═╝
💠 🔻 👇👇 🔰ابراهيم اطروش میگويد: با معرفت كرخی كنار دجله نشسته بوديم. ديديم عده‌ای جوان در قايقی نشسته و ضمن حركت به قاضی و آوازه خوانی و نواختن موسيقی و شرب خمر مشغول هستند. بعضی از دوستان از معروف كرخی خواستند كه آنها را نفرين كند. او دستهايش را بلند كرد و گفت: خدايا همانطور كه آنها را در دنيا شاد كردی، در آخرت هم آنان را شاد بفرما! دوستان به او گفتند: ما از تو خواستيم آنها را نفرين كنی، اما تو برايشان دعا كردی؟ او گفت: اگر خدا بخواهد آنها را در آخرت شاد فرمايد وسائل توبه كردن آنان را فراهم می‌آورد. 📚 ج7 ص 268 ✅قابل توجه کسانی که فرزندانشان و همسایه‌ها را به راحتی نفرین می‌کنند. به جای نفرین دعا کنیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╔══🍂🇮🇷🍂══╗ َ⏯ | | | ما را با این آیدی در شبکه‌های اجتماعی و پیامرسان‌های داخلی ببینید و بشنوید: 🆔 @RadioPishva ╚═◦「🕊」◦══◦📻◦╝
💠 🎤 🚩🚩🚩🚩🚩 ✍روزی حضرت موسی (ع) رو به درگاه ملکوتی خداوند از درگاهش درخواست نمود بارالها میخواهم بدترین بنده ات را ببینم. ندا آمد که صبح زود به در ورودی شهر برو اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده من است. حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت، پدری با فرزندش اولین کسانی بودند که از در شهر خارج شدند. موسی گفت: این بیچاره خبر ندارد که بدترین خلق خداست، پس از بازگشت رو به درگاه خدا کرد و پس از سپاس از خدا به خاطر اجابت خواسته اش عرضه داشت: بارالها حال میخواهم بهترین بنده ات را ببینم. ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو و آخرین نفری که وارد شهر شد بهترین بنده من است. هنگام شب موسی(ع) به در ورودی شهر رفت و دید آخرین نفر همان پدر با فرزندش است! رو به درگاه خدا کرد و گفت: خداوندا چگونه ممکن است بدترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد؟! ندا آمد ای موسی این بنده که هنگام صبح از در ورودی شهر خارج شد بدترین بنده من بود، اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم اطراف شهر افتاد از پدرش پرسید: پدر! بزرگ‌تر از این کوه ها چیست؟ پدر پاسخ داد: آسمانها. فرزند پرسید: بزرگتر از آسمانها چیست؟ پدر در حالی که به فرزندش نگاه میکرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: فرزندم گناهان پدرت از آسمانها نیز بزرگتر است. فرزند پرسید: بزرگتر از گناهان تو چیست؟ پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود بغضش ترکید و گفت: عزیزم، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از هرچه هست بزرگتر است. ╔══°🍃🖤🍃°══╗ َ⏯ | | | ما را ببینید و بشنوید: 🆔 @RadioPishva ╚═◦「📻」◦══◦🕊◦╝
🦋 | 🚩🚩🚩🚩🚩 ✍صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می‌کند و آهو شکارچی را مسافت زیادی به دنبال خود می‌دواند و عاقبت خود را به دامن حضرت علی بن موسی الرضا (ع) که اتفاقاً در آن حوالی تشریف‌ داشتند می‌اندازد. صیاد که می‌رود آهو را بگیرد، با ممانعت حضرت مواجه می‌شود. ولی چون آهو را حق خود می‌داند، در مطالبه آهو پافشاری می‌کند. 🌹امام حاضر می‌شود مبلغی بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند. شکارچی نمی‌پذیرد و می‌گوید: من همین آهو را می‌خواهم و آن وقت آهو به زبان می‌آید و به عرض امام می‌رساند که من دو بچه شیری دارم که گرسنه‌اند و چشم به‌راهند که بروم و شیرشان بدهم و سیرشان کنم. علت فرارم هم همین است و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم شوم. 🌹حضرت رضا هم ضمانت آهو را نزد شکارچی می‌فرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار می‌دهد. ✨آهو می‌رود و به‌سرعت با آهوبچگان باز می‌گردد و خود را تسلیم شکارچی می‌کند. شکارچی که این وفای به عهد را می‌بیند، منقلب می‌گردد و آنگاه متوجه می‌شود که گروگان او، حضرت علی بن موسی الرضا است، فوراً آهو را آزاد می‌کند و خود را به دست و پای حضرت می‌اندازد و عذر می‌خواهد و پوزش می‌طلبد. 🌹حضرت نیز مبلغ متنابهی به او مرحمت می‌فرماید و به‌علاوه، تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش می‌دهند و صیاد را خوشدل روانه می‌سازد. 🪵آهو هم اجازه مرخصی می‌طلبد و به سراغ لانه خود می‌دود. ╔══°🍂🇮🇷🍂°══╗ َ⏯ | | 🆔 @RadioPishva ╚═◦「📻」◦══◦🕊◦╝