eitaa logo
رئیس جمهور تراز تمدنی
102 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
62 فایل
ما به دنبال گسترش تمدن نوین اسلامی هستیم، برای تحقق ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه شناسه ادمین @Z_Gh_naghibi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مسجد حیدریه قوچان
بسم الله الرحمن الرحیم 🕋🕌/ یادداشت دوم/ ۲۳مهر۱۴٠۳ ! 📚📝📚 به لطف خدا از روز شنبه همین هفته کار را شروع کردم و برای نماز رفتم. همه چیز الحمدالله خوب بود اما مسجد آرام و ساکت. با خود گفتم: ان شاءلله خدا توفیق دهد و من باشد، با برنامه هایی که در ذهن دارم، به مرور این مسجد، پر از نغمه های پاک و معصومانه ی خواهد شد. نماز که تمام شد و می خواستم از خارج شوم، به ناگاه دیدم پرده بین نمازگزاران خانم و آقا کنار رفت. یک چهره متبسم معصوم نمایان شد و در کسری از ثانیه پنهان😍. یک حدودا شش هفت ساله بود. همین طور دو دختر دیگر در همان سن و سال. وقتی خوشحالی مرا دیدند، به طرفم آمدند و سلام کردند. به گرمی جواب دادم و تشویق شان کردم. دو خواهر بودند به نامهای و دیگری هم 😍. دیشب برایشان یک ساده بردم که خیلی خیلی خوشحالشان کرد: برای هرکدام یک خط کش چوبی با طرح حجاب و یک گیره روسری... 📚 📚🕌 @m_heydarieh_ghuchan
هدایت شده از بسلام آمنين
۹ فروردین ۱۴٠۴/سال پنجم سلام من به توووووووو یار قدییییییییییییمی منم همون هوااااااااااااااادار قدییییییییییمی!!!! چقد بلند! از کجا میاد خدایا؟ برگشتمُ دنبال صدا رو گرفتم تا رسیدم به آقا جعفر، شاطر محل. بنده خدا ی لحظه پیکان قدیمی شو روشن کردُ ضبطشم باهاش خوند. بعدشم سریع خاموش کردُ برگشت تو نونوایی. رفتم سمتشُ همینکه منو دید، با لبخند همیشگی گفت: سلام حاج آقااا خیلی مخلصیم😊! بعدشم سریع به شاگردش گفت: ازون نون خوبا به حاج آقا بده🥰! داستان رفاقت ما با آقا جعفر، به همیشگی من یعنی برمیگرده😍. ی روز صبح زود رفته بودم نون داغ بخرم برا صبحونه. طبق معمول اولین نفر بودمُ کسی تو صف نبود! خیلی گرررررم و بلند سلامُ احوالپرسی کردم. بین منُ تنور نونوایی، پنج شیش متر فاصله بود. برا اولین بار دیدم آقاجعفر منو خطاب قرار دادُ گفت: ببخشید حاج آقا این چه عطریه میزنید؟ جالبه با اینکه خیلی وقتا ندارم، اما همه میفهمن طلبه هستم🤔🤦‍♂️😅. منم حُسن سوءاستفاده رو کردمُ ی منبر مفصل درباره جایگاه مهم عطر براش رفتم. اینکه عطر زدن از اخلاق همه انبیای پیشرفته الهی بوده. عطر یکی از بهترین داروها برا سلامت و آرامش . اینکه پیامبر عظیم الشأن ما، پولی که برا عطر هزینه میکردن، بیشتر از پول غذاشون بوده. یا اینکه ایشون اووووونقدر معطر و خوشبو بودن که بوی خوبشون، تا دو سه روز از جاهایی که رد میشدن باقی می مونده(مکارم الاخلاق الباب الثانی فی التنظیف و مایتعلق به ص۴۸). البته منظورم عطرای طبیعیه که خداوند مهربان برامون خلق کرده ها، نه مضر! عطرایی مثل گل محمدی، گل نرگس، زعفران، مشک، عنبر، عطر شکوفه سنجد، عطر گل یاس، بهارنارنج و... حرفام که تموم شد، شیشه عطرمو درآوردم و گفتم ببخشید ی خُردشو استفاده کردم. ممنون میشم به عنوان ازم قبول کنید! اول که گفت نههههه حاج آقا فقط ی سؤال کردم. گفتم نه دیگه! این مال شماست. خیلی خوشحال شد، عطرُ گرفت و خیلی هم تشکر کرد. ازون به بعد جوری با من رفتار میکنه انگار چه کار بزرگی براش انجام دادم. فکر کنم که این تحقق وعده پیامبر سلام الله علیه باشه که فرمودن: ، تَهادُوا فإنَّها تَذهَبُ بِالضَّغائنِ: به هم هدیه بدین تا همدیگرو دوست داشته باشین، هدیه بدین چرا که کینه هارو میبره(الکافی ج۵ص۱۴۳) از آقاجعفر خداحافظی کردمُ رفتم میوه فروشی. سلاااااااام آقا داود عزیز، خوبستیییییین؟؟ الحمدالله خداروشکر.... حاج آقا کی بیام برا ؟ اتفاقا الان بهترین وقتشه! خبرتون میکنم ان شاءلله. از میوه فروشی اومدم بیرون ولی تو ذهنم، خاطرات تلخ حجامت رو مرور میکردم. بلایی که سر این یادگار گرانقدر رسول الله آوُرد(الخصال ج۲ص۶۱۲). حبس شش ماهه حکیم سر این داستان، حجامت کردن حضرت آقا به وسیله ی ایشون(اینجا). اینکه تا همین اواخر دهه هفتاد، وزارت بهداشت حجامت رو ممنوع کرده بود(اینجا)!! بعد ی سی ثانیه به خشکبار آقا امیر رسیدم. اساسا مزیت اینه که میتونی نیازهای اساسی زندگی رو به راحتی اونجا تامین کنی. چیزی که تو ای مثل تهران، به دلیل مبنا بودن نظریات آمریکایی کلا از بین رفته، و صدها مشکل به زندگی مردم تحمیل کرده(مطالعه بیشتر).وارد خشکبار فروشی که شدم، دیدم که بله اینجام بساطی به پاست🤦‍♂️: بااااااااااااز ای الااااهه ی ناااااااااااز سلااااااام آقای امیر😊خوب هستین ان شاءلله؟ به به حاج آقاااااا در خدمتیم. آقای امیر: ، گُل ختمی و سدر میخوام. خودِ سدر ها نه شامپو صدر صحت😂 بعد خرید خواستم بیام بیرون که آقا امیر گفتن: حاج آقا پس کی عطر میاری برامون؟ میای اینجا هی دل ما به این عطرا میره😍. ان شاءلله میارم براتون. ی ده تایی بیارید حاج آقا! خواستم ازش خداحافظی کنم گفتم: البته آقای امیر عزیز، میشه به جای این آهنگا بزاریا، خیلی فایدش بیشتره. بازم هرجور که صلاح میدونید! لبخندی زدُ گفت: حق با شماست! واقعا اینا فقط آدمو ناراحت میکنه. چند وقت قبل که رفتم ماشینو درست کنم، مکانیکه میگفت: حاج آقا اینقدر بوی خوبی میدین، دوست دارم همش پیش شما باشم💐😍 به خودم میگم خدایا: وقتی با یک تکنیک ساده که یادگار الهیه، اینقدر راحت میشه با مردم ارتباط گرفت، اگر عامل به همه چیزایی باشیم که از به ما رسیده، یقین دارم که هیچ کدوم از جذابیتها و زرقُ برقای پوشالی دنیای مدرن، نمیتونه جای رو تو قلب مردم بگیره(مطالعه بیشتر). به شرطی که اسلام رو فقط تو نماز روزه خلاصه نکنیم! الانم تو هیئت نوجوانان که ترجیح میدم اونو یک کوچیک خطاب کنم، هرکسی که بپرسه، بهش عطر هدیه میدم. البته الان عطرام تموم شده و باید در اسرع وقت بخرم😅😅 @besalamen_amenin
یک تجربه خواندنی از بچه های مدرسه تمدنی مدینة العلم شهرستان قوچان😊 ۸ اردیبهشت ۱۴٠۴/ سال اول سود من از جوراب فروشی: ۳۵ میلیون تومان!!! از زمانی که ۱۰ یا ۹ ساله بودم، مشغول جوراب فروشی شدم. سه سال پیش یک به من گفت که استعداد این کارُ دارم و اینکه در اسلام بسیار مهمه و احادیث زیادی در این زمینه داریم. مثلا امام صادق می فرمایند: ترك التجارة ينقص العقل(من لایحضره الفقیه ج۳ص۱۹۲/ تهذیب الاحکام ج۷ص۲). یعنی رها کردن تجارت عقل رو کم میکنه. طبق این گفته امام صادق علیه السلام، تجارت در عقل و حتی ما تاثیر می گذاره. جوراب فروشی خیلی چیزها به من یاد داد. مثل انواع مردم، مردم و اینکه با هر کسی باید چه جوری رفتار کنی. تو بعضی از مغازه ها که می رفتم ازم جوراب نمی خریدن و حتی مسخره هم می کردن و کلی بدُ بیراه می گفتن. وقتی از اونجا میومدم بیرون انگیزم رو از دست می دادم. حتی یادمه یک بار گریه هم کردم. ولی برعکس تو بعضی مغازه ها با حرف هایی که میزدن، بهم انگیزه می دادن. می گفتن تو که از الان کارو شروع کردی، بدون که آدم موفقی میشی. از اون موقع فهمیدم باید حرف مردم برام مهم نباشه و من راه خودم رو برم. خلاصه که از این چند سالی که جوراب فروختم، خاطره های عجیبی دارم. مثلا یک روز که داشتم جوراب می فروختم، دو سه تا پسر بزرگتر از خودم جلوم رو گرفتن و گفتن دیگه اینورا سبز نشو، چرا کارو مارو خراب میکنی، دیگه اینورا نبینیمت. من اون موقع ترسیده بودم ولی بعد که اوضاع آروم شد، منم آروم شدم. یا مثلا یک بار رفتم داخل مغازه به مرده گفتم: عمو نمیخوای؟ اون مرد نه تنها ازم جوراب خرید، بلکه چند تا ساعت خفن و قشنگ جلوم گذاشت و گفت: از اینا هر کدوم رو دوست داری بردار برا خودت. اولش نمی خواستم قبول کنم ولی بعد با اصرار های اون مرد برداشتم. اکرم می فرمایند: به یکدیگر هدیه دهید، تا محبوب هم شوید، به یکدیگر دهید زیرا کینه ها را از بین میبرد(كافي شریف ج۵ ص۱۴۴). من هم از اون مرد به خاطر هدیش خیلی خیلی تشکر کردم و خوشحال شدم. چند روز پیش نشسته بودم و کل پولی که تو این ۳ سال از جوراب فروشی به دست آوردم رو حساب کردم. چیزی حدود ۳۵ میلیون سود جوراب فروشیم شد. با این پول یک دوچرخه خریدم، بعدش یک گوشی، بعد رفتم و بعدش هم نصف پول مدرسه ام رو تونستم بدم. البته من هر وقت وسط سال کار میکنم، ۲ تا ۵ میلیون هم اونجا درآمد دارم. هر وقت دوست داشته باشم می کنم و معمولا شیفت صبح میرم سر کار. از ساعت ۱۱ تا ۱ ظهر، تو این دو ساعت بین ۵۰۰ هزار تا یک میلیونُ پونصد کار می کنم. بیشترین رکوردم تو دو ساعت دو میلیونُ نیم بوده. من این کار رو دوست دارم و از این کار خجالت نمی کشم. ازینکه همچین توصیه هایی در داریم، که تونست اینقدر منو کمک کنه هم خیلی خیلی خوشحالم. @dahe90notes
هدایت شده از بسلام آمنين
۱۷ اردیبهشت ۱۴٠۴/سال پنجم برای خودکشی به سمت پل می روم! اگر در راه یک نفر به من لبخند بزند، نخواهم پرید!!! جمله ای به جا مانده از دهه ۱۹۷٠ میلادی در روسیه است و بسیار قابل تأمل. چرا که درباره یکی از مهم ترین مسائل جامعه انسانی، یعنی نوع ربط و است. و چه غوغایی در قرآن برای این موضوع به پاست. تقریبا هر کارُ فعالیتی از هر حزبُ گروهی، برای کردن دیگران است. چه اینکه آدمی فطرتا همه را شبیه خود می خواهد. جالب اینکه از اصلی ترین پرسشهایی که همیشه از بنده کمترین هم شده مربوط به این داستان بوده: من با نوجوونا کار میکنم، چطور جذبشون کنم؟ من معلمم، چه جوری با بچه ها ارتباط بگیرم؟ این موضوع آنقدر محوری است که اگر ارتباطات حقیقی را از زندگی انسان حذف یا کم کنید، تقریبا همه چیز او را گرفته اید. یکی از اصلی ترین خطرات و مجازی کردن امور هم، حذف حداکثری روابط واقعی میان انسانها و تبعات جبران ناپذیر آن است(فَتَأَمَّلْ جَیِّدا). ما ، به دلایلی در ارتباط گرفتن بسیار ضعیف هستیم، بویژه با کسانی که مانند ما نمی اندیشند. اصلی ترین مانع هم، دوری از اصول ارتباطی قرآنُ روایات و در نتیجه، محض با انسانهاست! یعنی مردم را گوشی هوشمند یا رباتی فرض می کنیم که برای تغییر، فقط نیازمند مجموعه ای از اطلاعات جدیدند! اما پرسش بسیار مهم و مورد غفلت این است: بر فرض که هزاران استدلال در صحت مسیرمان داشته باشیم. وقتی کسی حاضر به گوش دادن نیست چه کنیم؟ راستش را بخواهید تا حد زیادی هم طبیعی است. چرا که انسانها درباره شان بسیار حساسندُ تلاش می کنند به هر نحوی آنرا حفظ کنند. دقیقا مثل خود ما که باورهایمان تمام هویت ماست! در واقع مسئله اصلی و ابتدایی برای جذب انسانها، از سنخ استدلالُ ذهنیات نیست. البته که قصدما تحقیر این عرصه ها نبوده. اما باید از جایی به خط زد، که نه تنها مورد حساسیت و دفاع نباشد، بلکه همگان با آغوشی باز، پذیرای شما باشندُ به استقبالتان آیند. باید از جایی ارتباط را کلید زد که تمامی ابنای بشر، نسبت به آن فقیرندُ محتاج! تا آنجا که عده ای برای دریافت یک لحظه آن، حاضر به خودکشی اند! ، شاه کلید ارتباطی بی نظیری است که قرآن معرفی می کند. این شراب طهور را بارها و بارها بنوشید: فَبِما *رَحْمَةٍ مِنَ اللَّـهِ *لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظ الْقَلْبِ، لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ *فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ *اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ *شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ(آیه۱۵۹ آل عمران). خطاب به اولْ جذاب عالم می فرماید که ای پیامبر: اگر تمام ویژگی های نبوت را داشتی اما سنگ دلُ نامهربان بودی، همگان از اطرافت پراکنده می شدند! این تعبیر بزرگترین متخصص قلب عالم را هم ببینید: قُلُوبُ اَلرِّجَالِ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ(نهج البلاغه حکمت۵٠). عجب تعبیر شگفتی: قلب آدمی را به حیوانی وحشی مانند کرده که باید رام شود و راه آن، الفت استُ محبت. هر که ازین در وارد شد، مردمان به او رو کنند. ذکر این نکته بسیار ضروری است که نباید گرفتار کلی گویی ها شویم. بلکه باید محبت را به صورت کاملا جزئی و در قالب طرحهای کاربردی مشخص ارائه دهیم. در همین خصوص به ذکر برخی عناوین در قرآنُ روایات بسنده می کنم. ۱. ، البشاشة، حُسن اللقاء یا خوشرویی: کینه ها را می برد و دام محبت است. ۲. که به تنهایی، لشکری بی رقیب در جذب و آغاز ارتباط است(اینجا) ۳. که متاسفانه از احکام ورافتاده ی اسلام است. روایات شریف می فرمایند که افشا کردن سلام، یعنی به احدی از مسلمین بدون سلام گذر نکنید! آیا در عمرتان چنین شخصی دیده اید؟!؟! ۴. و گوش بودن! ما بسیار کم گوش می دهیم. همیشه دوست داریم بقیه حرفهایمان را بشنوند. برای رام کردن قلوب، تا جاییکه می توانید حرفها و انتقاداتشان را استماع کنید. نگران نباشید نظام سقوط نخواهد کرد!(آیه۶۱توبه). ۵. دادن که از برترین تکنولوژی های ارتباطی عالم است. اخیرا در راه مسجد، با بچه های یک آرایشگر با کلاس رفیق شده ام. خرجش یک عطر محمدی طبیعی بود. روی دیوار آرایشگاه، یک اسکلت بزرگ نقاشی کرده اند! 😅 ۶. و غذا دادن! و تو چه دانی که سفره انداختن چه ها که نمی کند!! ۷. و گره گشایی از کار مردم، بدون توجه به نوع تفکراتشان. به این راهبردهای گرانقدر می توان در سطح تمدنی و حکومتی هم نگریست. فی المثل همین گره گشایی از کار مردم، به تنهایی می تواند بسیاری از دشمنی ها و سوء تفاهم را برطرف و یک حکومت را محبوب قلوب مردمانش کند. نمونه اش قانون بسیار گرانقدر احیای موات که اینجا درباره اش نوشته ام. @besalamen_amenin