eitaa logo
راحیل؛
53 دنبال‌کننده
34 عکس
8 ویدیو
1 فایل
در کوچه‌ی خیال با واژه ها قدم میزنم🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋⛅️ زن کمی این پا و آن پا کرد اما وقتی راحیل گفت که پولش را میدهد با روی باز از او استقبال کرد. راحیل چند دست لباس هم گرفت آنها را روی هم پوشید تا زیر چادر چاق تر به نظر برسد دستانش راهم مانند عرب ها حنا بست. با این تغیر قیافه مطمئن بود کسی نمیشناسدش . سوار ماشین شدند . راحیل صندلی جلو نشست و آرسینه را زیر چادرش پنهان کرد . یوسف و یاسمین هم صندلی عقب. مرد بسم الله گفت و ماشین را راه انداخت . مرد:[ هر سوالی پرسیدند خودم جوابشان را میدهم شما فقط آرام باشید و حرفی نزنید .] راحیل پوشیه اش را بالا زد و گفت:[ شیشه ها رو باز کن خیلی گرممه احساس میکنم الان خفه میشم .] مرد:[ صورتتان را بپوشانید نزدیک هستیم می بیننتان .] ماشین مقابل سرباز ها ایستاد . افسر اسرائیلی اشاره کرد شیشه را پایین بکشند . مرد بدون اینکه به روی خودش بیاورد فقط برگه ی عبور را به شیشه چسباند و به عربی چیز هایی گفت . افسر ماشین را دور زد و در سمت راحیل را باز کرد؛ @Rahil_nevis