eitaa logo
🇵🇸 رهپویان بصیرت🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
43.8هزار عکس
33.5هزار ویدیو
313 فایل
"بایدازحالت انفعال درعرصه فضای مجازی خارج بشویم" "مقام معظم رهبری" کانال دیگر ما @Nahjolbalaghe2
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شاید تنها باری که سرم داد زد به خاطر بیت ‌المال بود !! کشاورزها کنار جاده اهواز ، دزفول کاهو و گل کلم و سبزیجات می‌گذاشتند ، می‌فروختند. مهدی مدام رفت و آمد داشت ، گفت ، اگر سبزی چیزی لازم دارم بنویسم از آنجا بخرد. خودکارش گوشه اتاق بود برداشتم که بنویسم ، یک داد زد ، اون خودکار رو بذار سرجاش !! گفت ، از خودکار خودمون استفاده کن ، اون مال بیت ‌الماله ، نه استفاده شخصی... ترسیدم ، فکر کردم چی شده! ، من فقط می‌خواستم اسم چند تا سبزی را بنویسم ؛ همین. گفتم ، تو دیگه خیلی سخت می‌گیری ، تا آمدم از فلان و بهمان بگویم ، گفت ، به کسی کار نداشته باش ، ما باید ببینیم حضرت علی (ع) و امام چه طور زندگی می‌کنند......
🔵 چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. 🍃 گفتم:"هان، آقا مهدی [زین الدین] خبری رسیده؟" ✨ چشم هایش برق زد. 🔷 گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن". 🔺 خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم:"خب بده، ببینم". 🔷 گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم. 💠 قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". 🔶 نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟ گفتم:" خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم". 🗂 خاطره ای از شهید محمدرضا عسگری 📚 پرواز در قلاویزان،ص ۱۳۲
┄┅═══✼✼═══┅┄ همیشه با بود، میز کارش هم رو به بود، موقع مونتاژ می‌رفت وضو می‌گرفت و می‌آمد. یک‌بار به شوخی گفتم آقا مرتضی! وسواسی شدی؟ گفت: نه! کارکردن برای یک حریمی دارد. راجع به جنگ بایستی درست وارد شد. ماشه‌ی دوربین را می‌خواهی بچکانی، قبلش یک سری دارد. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ شهید سید مرتضی آوینی : در رکاب زیباست اما از حاضر از آن زیباتر است؛ برای امام خمینی زیباست، اما برای ای از آن هم زیباتر است.
تلنگرِ شهید: بی‌نمازها از شفاعت محرومند! یکی از آشنایان، خوابِ شهیـد احمد پلارک رو دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد ، شهید پلارک بهش‌گفت: "من نمی‌تونم شما رو شفاعت کنم... فقط وقتی می‌تونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبان‌تان را نگه دارید ، در غیر این صورت هیچ‌کاری از من بر نمیاد..."👌 📚منبع: مجموعه خاطرات۱۳ «کتاب پلارک» ، صفحه ۲۶
🗯 به روایت : پدر و همسـر شهید 💠 عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و پیرو خط ولایت فقیه بود و برای دفاع از اسلام و حرم زینب (س) از جان و همسر و فرزند خود گذشت و راهی سوریه شد. حضرت زینب (س) با شهادت امیر، پاداش محافظت از حرم خود را به او داد. 💫 بسیار مهربان و خوش اخلاق بود، در کارش اخلاص و جدیت فراوان داشت و همیشه سعی می کرد من و مادرش را از خود راضی نگاه دارد. ☑️ امیر مردی فداکار، پرتلاش و قدردان بود که همیشه من را همسری قانع، مهربان و حساب گری دقیق در زندگی می‌دانست. 📍 در تمام لحظات برای رسیدن به اهداف و ساخت زندگی عاشقانه خود تلاش می‌کردیم. 📿 در طی سه سال زندگی مشترک با شهید، هر شب دو رکعت نماز به نیت سلامتی امام زمان (عج) و سپس همسرم می‌خواندم و وی را بیمه امام زمان (عج) کرده بودم. 🔘 پاسدار شهید امیر کاظم زاده تنها فرزند پسر خانواده بود که عشق به ولایت و شهادت همواره در وجودش زبانه می کشید. 🔮 او در ۳۱ سالگی و در حالی که فرزند خردسالش به نام «محمدطاها» فقط پنج ماه بیشتر نداشت ، برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مقابله با دشمنان ائمه اطهار (ع) به کشور سوریه اعزام شد. ....