#سیره_شهدا
✍شاید تنها باری که سرم داد زد به خاطر بیت المال بود !!
کشاورزها کنار جاده اهواز ، دزفول کاهو و گل کلم و سبزیجات میگذاشتند ، میفروختند.
مهدی مدام رفت و آمد داشت ، گفت ، اگر سبزی چیزی لازم دارم بنویسم از آنجا بخرد.
خودکارش گوشه اتاق بود برداشتم که بنویسم ، یک داد زد ، اون خودکار رو بذار سرجاش !!
گفت ، از خودکار خودمون استفاده کن ، اون مال بیت الماله ، نه استفاده شخصی...
ترسیدم ، فکر کردم چی شده! ، من فقط میخواستم اسم چند تا سبزی را بنویسم ؛ همین.
گفتم ، تو دیگه خیلی سخت میگیری ، تا آمدم از فلان و بهمان بگویم ،
گفت ، به کسی کار نداشته باش ، ما باید ببینیم حضرت علی (ع) و امام چه طور زندگی میکنند......
#سردارشهیدمهدی_باکری
#سیره_شهدا
#محبت_پدر_و_فرزندی
#شهید_مهدی_زینالدین
🔵 چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون.
🍃 گفتم:"هان، آقا مهدی [زین الدین] خبری رسیده؟"
✨ چشم هایش برق زد.
🔷 گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن".
🔺 خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم:"خب بده، ببینم".
🔷 گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم.
💠 قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش".
🔶 نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟
گفتم:" خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم".
🗂 خاطره ای از شهید محمدرضا عسگری
📚 پرواز در قلاویزان،ص ۱۳۲
#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
همیشه با #وضو بود، میز کارش هم رو به #قبله بود، موقع مونتاژ میرفت وضو میگرفت و میآمد.
یکبار به شوخی گفتم آقا مرتضی! وسواسی شدی؟
گفت: نه! کارکردن برای #شهدا یک حریمی دارد. راجع به جنگ بایستی درست وارد شد. ماشهی دوربین را میخواهی بچکانی، قبلش یک سری #مقدمات دارد.
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
شهید سید مرتضی آوینی : #شهادت در رکاب #امام_خمینی زیباست اما #دفاع از #ولی_فقیه حاضر از آن زیباتر است؛ #خون_دادن برای امام خمینی زیباست، اما #خون_دل_خوردن برای#امام_خامنه ای از آن هم زیباتر است.
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُون
#سیره_شهدا
#شهید_سید_احمد_پلارک
تلنگرِ شهید: بینمازها از شفاعت محرومند!
یکی از آشنایان، خوابِ شهیـد احمد پلارک رو دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد ، شهید پلارک بهشگفت: "من نمیتونم شما رو شفاعت کنم... فقط وقتی میتونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبانتان را نگه دارید ، در غیر این صورت هیچکاری از من بر نمیاد..."👌
📚منبع: مجموعه خاطرات۱۳ «کتاب پلارک» ، صفحه ۲۶
#سالروزشهادت
#درحوالی_خدا
#سیره_شهدا
#شهید_امیر_کاظم_زاده
🗯 به روایت : پدر و همسـر شهید
💠 عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و پیرو خط ولایت فقیه بود و برای دفاع از اسلام و حرم زینب (س) از جان و همسر و فرزند خود گذشت و راهی سوریه شد. حضرت زینب (س) با شهادت امیر، پاداش محافظت از حرم خود را به او داد.
💫 بسیار مهربان و خوش اخلاق بود، در کارش اخلاص و جدیت فراوان داشت و همیشه سعی می کرد من و مادرش را از خود راضی نگاه دارد.
☑️ امیر مردی فداکار، پرتلاش و قدردان بود که همیشه من را همسری قانع، مهربان و حساب گری دقیق در زندگی میدانست.
📍 در تمام لحظات برای رسیدن به اهداف و ساخت زندگی عاشقانه خود تلاش میکردیم.
📿 در طی سه سال زندگی مشترک با شهید، هر شب دو رکعت نماز به نیت سلامتی امام زمان (عج) و سپس همسرم میخواندم و وی را بیمه امام زمان (عج) کرده بودم.
🔘 پاسدار شهید امیر کاظم زاده تنها فرزند پسر خانواده بود که عشق به ولایت و شهادت همواره در وجودش زبانه می کشید.
🔮 او در ۳۱ سالگی و در حالی که فرزند خردسالش به نام «محمدطاها» فقط پنج ماه بیشتر نداشت ، برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مقابله با دشمنان ائمه اطهار (ع) به کشور سوریه اعزام شد.
#همچون_حاج_قاسم_درآرزوی_شهادتیم_اللهم_ارزقنا....
#شادی_ارواح_طیبۀ_شهدا_وامام_شهداصلوات
#اللهمعجللولیكالفرجبهحقخونپاكشهدا
💚 #شهید_چمران چگونه همسرش را #باحجاب کرد؟
#همسر #زن #روسری #حجاب #بیحجاب #چمران #مسلمان #امربمعروف #امر_به_معروف #سیره_شهدا