⬆️⬆️⬆️
ادامه پست بالا...
#چهارم
💥در ۲۱ جلد صحیفه امام حتی یک جمله در تأیید امریکا یا به رسمیت شناختن صهیونیستها وجود ندارد، زیرا امام از نظر مبانی دو نوع حکومت بیشتر نمیشناخت؛ حکومت الهی و حکومت جاهلی. امروز بخشی از مدعیان دیروز امام به دنبال مدل دموکراسی غرب و امریکا میگردند و حسرت نبود چنین نظامی در ایران را میخورند. امام انقلابهای دیگر را جابهجایی طاغوت جدید با طاغوت قبلی میدانستند و انقلاب خود را «قیام لله» معرفی کردند، اما امروز عدهای با صراحت اصل انقلاب اسلامی (روش تغییر حکومت) را اشتباه و پر هزینه اعلام میکنند که باز مانع اصلیشان امام است.
#پنجم
💥سادهزیستی مسئولان کشور، خصوصاً روحانیت و دوری آنان از زخارف دنیا، اندیشه و سیره حضرت امام است که برخی از صحابه وی در این مسیر مردود و موجب بدبینی مردم به انقلاب امام شدند. امام با صراحت مسیر انقلاب اسلامی را «مسیر مبارزه» اعلام و در این مسیر عقده وصال «رفاه و مبارزه» را غیر ممکن و کوبیدن آب در هاون اعلام کردند، اما برخی نتوانستند خود را انطباق دهند و غرق در دنیا شدند و در عین طلبکاری به چالش با نظام پرداختند.
#ششم
💥برخی تلاش میکنند انقلاب امام را در فلات ایران مدفون و محصور نمایند، اما همگان میدانند که انقلاب امام جهانی بود، زیرا اسلام را دارای دو صفت «جهانشمولی» و «جامعیت» میدانستند. امام علاوه بر ایران بر جهان اسلام و جهان مستضعفین تأکید داشتند، اما عدهای امروز آن را «دشمنی در جهان» تعبیر میکنند و نگران عبوس شدن چهره حکومتهای غربی هستند.
#هفتم
💥بدون تردید رفاه و توسعه مورد تأکید جدی امام بود، اما امروز آن را بهانهای قرار دادهاند تا ابعاد دیگر انقلاب امام را پشت آن مخفی کنند و مشکلات مردم را بهانهای برای فرونشاندن شعله پرفروغ انقلاب اسلامی در جهان قرار دهند. با اینکه ۴۶ درصد ملت ایران قبل از انقلاب زیر خط فقر بودند، اما علمای علم سیاست در جهان متفقالقول هستند که انقلاب اسلامی تنها انقلاب غیراقتصادی جهان است که هیچ شعار و نوشتهای از مطالبه اقتصادی در دوران انقلاب ثبت نشده است. اما گویی امروز، تساهل در راه انجام خدمت به ملت به مثابه راهی برای بیاعتبار کردن انقلاب اسلامی است که باید نیروهای انقلاب هوشمندانه با آن مواجه شوند. زنده نگه داشتن امام و تأکید بر اصول و مبانی، اهداف و آرمانهای امام از مهمترین شاخصها برای زمینگیر کردن جریانات نفاقپیشه، رفاهزده و غربگرا در ایران است. نسل جوان حزباللهی اگر میخواهند گام دوم انقلاب را به درستی طی نمایند، مهمترین پیشنیاز آنان غرق شدن در اندیشه امام است.
🇮🇷 @Abraar
📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
📝 قسمت #هفتم 👇
💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم.👌
دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت:
میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟😰
🔰خیلی دوست داشتم تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.😐
♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا گم نشود.تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.😰
🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمیگشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.🙈
✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. جلو رفتم و گفتم:چه میگویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است...😡
🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم.😐
♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم! این دفعه کربلا اصلاً حال نداد...
🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.👌
🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.😉
باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم.😉
🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.👌
💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم.👌
❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت.
ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم.😰
♻️یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان و برگردد؟😩
💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان می روم. او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم.😰👌
🔷 صدای خس خسِ پای من بر روی برف از دور شنیده میشد. اواخر قبرستان که رسیدم صوت قران شخصی را شنیدم...👌
🔸 یک پیرمرد روحانی از سادات بود شب های جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن می شد.👌
🔮فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند!🙈
می خواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم می کنند.
🛡 برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم.👌
📘 تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود.
تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید.
من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم.
پیرمرد رد پایم را در داخل برف گرفت و دنبال من آمد.👌😢
🌾وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود .ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت .😢
🍀حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم!😔
🌒نمی دانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل می دیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم.😔😢
⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت.طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد.
وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و گونه آتش در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت.😱😱
💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. 😢
💥سپس به آن جوان گفت:
من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند.😡
من هم گفتم به خدا من نمی دانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت می کند.😔😢
💮جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که دارد قرآن میخواند چرا برنگشتی؟😢
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...😔
♻️ خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال از عبادت هایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...!😒
ادامه دارد..