eitaa logo
روابط عمومی عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ
236 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
در قنوت عاشقانه‌ات چه دیده‌ای که عالم را به طواف دست‌هایت کشانده‌ای؟! شهید حسین قنبری شادی روحش صلوات -فرهنگ_ایثار_شهادت
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
به بیت‌المال خیلی حساس بود لباس ورزشی‌ای که داخل پادگان به نیروها می‌دادند را هیچ‌ وقت جای دیگری نمی‌پوشید. لباسی که در باشگاه، خارج از پادگان داشت را هم هرگز برای باشگاه پادگان نمی‌پوشید. محمدحسین در جیب بازوی لباس نظامی‌اش دو تا خودکار داشت یکی مال خودش بود که خریده بود. دیگری اموال پادگان بود. کار اداری را با خودکار پادگان انجام می‌داد و کار شخصی‌اش را با خودکار خودش. یکبار یکی از بچه‌ها به شوخی خودکارش را از جیبش بیرون کشید. گفت عجب خودکاری این برای من! محمدحسین گفت نه شرمنده این برای بیت‌المال است. بیا این یکی برای شما. محمدحسین همیشه به موقع سر کلاس می‌رفت، خیلی به وقت اهمیت می‌داد. برای همه چیز برنامه داشت حتی شوخی‌هایش در باشگاه. شهید محمدحسین بشیری شادی روحش صلوات🌹
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
کاش می شد که به جای تو علی خاک شود کلّ جانم به فدای تو، علی خاک شود رفتی و خانه پر از شعله ی درد است هنوز رفتی و صورت اطفال تو زرد است هنوز رفتی و میخ در از خون تو سیراب شده رفتی ای شمعِ به پای غم من آب شده ردّ شلاق به بازوی تو زهرا،چه کند؟ بعد تو با غم تو حیدر تنها،چه کند؟ رفتی و دشمن ما شاد شده یا زهرا از غم و غصّه ی جانکاه بگو با بابا که پس از داغ تو ای نازپدر این امت نه ز تو نه ز خدواند....نکردند وحشت پشت در پهلوی من را به جفا بشکستند بعد آن دست علی،یاور دین را بستند محسنم در دل قنداقه ی خون جان داده دخترت پشت در ای وای زمین افتاده
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
شب تولد ۲۴ سالگی شهید مدافع امنیت احسان شفیعی بر سر مزارش در گلستان شهدای اصفهان😍
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🌹ماجرای حاج احمد با بانوی دوعالم حضرت زهرا (س) 🔸عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس. می‌گفت:«کسی نفهمه زخمی‌شدم.همینجا مداوام کنید».دکتر اومد گفت:«زخمش عمیقه،باید بخیه بشه».بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد. یه مدت گذشت.یکدفعه از جا پرید. گفت:«پاشو بریم خط».قسمش دادم. گفتم:« آخه توکه بی هوش بودی،چی شد یهو از جا پریدی»؟ گفت:«بهت میگم.به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. وقتی توی اتاق خوابیده بودم،دیدم خانم فاطمه زهرا(س)اومدند داخل.فرمودند:«چیه؟چرا خوابیدی؟» عرض کردم:«سرم مجروح شده،نمی‌تونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:«بلند شو بلند شو،چیزی نیست.بلند شو برو به کارهایت برس» به خاطرهمین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌حسینیه فاطمه‌الزهرا ساخته است...