شهيد با همه برخوردی محترمانه و دوستانه داشت و در هر زمينهاى كه مىتوانست به ديگران كمك مىكرد و براى ما الگو بود.
اشتياق شهيد به جنگ و روحيه شهادت طلبى ايشان تأثير فراوانى بر همكلاسيان و دوستان ايشان داشته است و به ياد دارم كه هر وقت براى گردش به صحرا يا كوه مىرفتيم شهيد ابراهيمی شعار: «ارتش فداى ملت» را زمزمه مىكرد.
سپس ايشان به خدمت سربازى اعزام شد پس از گذشت چندين ماه، روزى در مدرسه مشغول درس خواندن بوديم كه يكى از دوستان به من گفت: «من تازه از خره آمدهام و منزل پدر عبدالله ابراهيمی شلوغ است و خبر آورده اند كه «عبدالله» به شهادت رسيده است».
من سريعاً به روستا رفتم وقتي به آن جا رسيدم مطمئن شدم كه ايشان شهيد شده است.
شهادت او روحيه تازهاى جهت ادامه راه او و ديگر شهيدان به مردم روستا داد. او خانواده و دوستان خود را به ادامه خط سرخ شهادت و ايثار و از خود گذشتگی در راه اسلام و انقلاب فرا مىخواند.
🔻راوی: راشد سلطان دوستی (دوست شهید)
#شهید_عبدالله_ابراهیمی
#خره #عسلویه
#خور_ابوموسی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
عبدالله در بيشتر كارهای خانه و بيرون از خانه به من كمك مىكرد.
رفتار و كردار او نسبت به ديگران برادرانش تفاوت زيادى داشت. او در فضايی سرشار از محبت و ايمان و صداقت رشد يافت و از همان كودكى اهل نماز و مسجد بود.
هر روز صبح زود از خواب بيدار مىشد و خود را را براى رفتن به مسجد آماده مىكرد. مشكلات و سختىهاى خود را براى هيچ كس باز گو نمىكرد و هميشه در اين فكر بود كه كه چگونه مشكلات ديگران را حل نمايد.
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_عبدالله_ابراهیمی
#خره #عسلویه
#خور_ابوموسی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
چندين مدت به همرا شهيد ابراهيمی و چند سرباز ديگر در يك چادر پر از مهمات و مواد منفجره در منطقه بهمن شير مشغول به خدمت بوديم. يك روز صبح كه از خواب بيدار شديم شهيد ابراهيمي گفت: «بچه ها، همه ما در اين چادر كوچك مىخوابيم كه پر از مهمات است و گنجايش همه ما را ندارد بياييد اين ها را بيرون از چادر بگذاريم تا جاى بيشترى داشته باشيم».
همه كمك كرديم و تمام مهمات را در فاصله دورى از چادر به طور مرتب كنار هم چيديم و پلاستيک بزرگی روى آن كشيديم.
دو شب بعد درحالى كه در خواب بوديم پای يكى از بچه ها به فانوس درون چادر خورد و سرازير شد، نفت همه جا را فرا گرفت و تمام چادر آتش گرفت.
سراسيمه از خواب بيدار شديم. هر قدر تلاش كرديم آتش را خاموش كنيم موفق نشديم و كليه وسايل و لباس ها در آتش سوخت. خدا را شكر كرديم كه با دورانديشی شهيد ابراهيمی همه مهمات را به بيرون از چادر منتقل كرده بوديم وگرنه...
🔻راوی: ابراهیم ستوده (همرزم شهید)
#شهید_عبدالله_ابراهیمی
#خره #عسلویه
#خور_ابوموسی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مستند عصر صالحان، مصاحبه با خانواده شهید عبدالله ابراهیمی
#شهید_عبدالله_ابراهیمی
#خره #عسلویه #مصاحبه
#خور_ابوموسی #فیلم
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
در سالهاى قبل از انقلاب، روزى درحاليكه با شهيد ابراهيمی سوار بر يك موتور سيكلت بوديم و او رانندگى مىكرد بدون توجه به فرمان ايست نيروى نظامى، از جلو پاسگاه عبور كرديم.
فرمانده پاسگاه به همراه چندين سرباز مسلح ما را تعقيب كردند. هر چه اصرار كردم كه بايد به خانه برگرديم و پنهان شويم قبول نكرد و گفت: امروز تا بنزين در موتور هست بايد آنها را اذيت كنم.
او با شجاعتی كه داشت به خانه پناه نبرد بلكه با پيچ و تاب خوردن به دور درختان و پنهان شدن در پشت آنها، نيروى هاى نظامى وابسته به شاه را حسابى دست انداخته بود.
🔻راوی: برادر شهید
#شهید_عبدالله_ابراهیمی
#خره #عسلویه
#خور_ابوموسی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
در يكی از روزهایی كه شهيد ابراهيمی در سال ۶۲ به مرخصی آمده بودند سرمای فوق العادهاى حاكم شده و باد بسيار سردی مىوزيد.
همان روز قرار بود پشت بام خانه يكى از بستگان را گل اندود كنيم. سرما و باد آن چنان شدت يافت كه ادامه كار را غير ممكن كرده بود و همه دست از كار كشيده و به داخل خانه رفتند و درها را بستند و بخارى را روشن كردند.
اما شهيد ابراهيمي آستين بالا زد و خود به تنهايى دو سرويس خاك را با كاه مخلوط كرد و آب گرفت.
ما هر چه او را صدا مىزديم كه «كار را رها كن بيا، سرما مىخوری» دست از كار نمى كشيد و به ما مىگفت: «كاه گل آماده است، تا خشك نشده بياييد كار كنيد».
آن روز از كار و تلاش او سخت تحت تأثير قرار گرفتم و دقايقی در اتاق گريه كردم.
نمي دانستم كه او به زودى به شهادت خواهد رسيد.
🔻راوی: برادر شهید
#شهید_عبدالله_ابراهیمی
#خره #عسلویه
#خور_ابوموسی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
سال ۶۲ به همراه شهيد ابراهيمی به خدمت مقدس سربازی اعزام شديم و پس از گذراندن دوره آموزش نظامى و بعد از شش ماه خدمت، در منطقه ۰۳ آبادان مشغول به خدمت شديم و حدود يك ماه در آن منطقه در خط جلو بوديم و دوباره به پايگاه برگشتيم و بعد به مأموريت هاى دريايی مىرفتيم.
او اخلاقى عالى داشت و هميشه خوش برخورد بود و آرزوى شهادت داشت و به نحو احسن انجام وظيفه مىكرد.
برخوردش با همه همسنگرها خوب بود و هيچ ترسی از خمپاره و گلوله نداشت و هميشه حالت خوشحالى و بىخيالی از مرگ از خود نشان مىداد.
جوان خيلى زرنگی بود و از پيشنهاد مأموريت رفتن استقبال مىكرد.
پس از چندى من در بندر كارنژاد بوشهر مشغول به خدمت شدم.
سرانجام شهيد ابراهيمی به ماموريت دريايی به خور ابوموسی مىرود و هنگام بازگشت از ماموريت كاروانی از آنجا رد مىشود و به بندر بوشهر مىآيد و در بين راه، دشمن با راكت و موشك به آنان حمله مىكند و ايشان در همان جا به شهادت میرسند.
🔻راوی: ابراهیم ستوده (همرزم شهید)
#شهید_عبدالله_ابراهیمی
#خره #عسلویه
#خور_ابوموسی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
روز عيد فطر كه فرا میرسيد در ديد و بازديد از بستگان و آشنايان پیشقدم بود و حال همه را مىپرسيد.
موقع شهادت «عبدالله»، دو برادر كوچكترش محصل بودند و كسى نبود كه خرج آنها را بپردازد و من از اين نظر سخت نگران و ناراحت بودم اما عبدالله با حرفهايش به من قوت قلب میداد.
يادم مىآيد آخرين بارى كه به مرخصی آمد به من گفت:
مادر نگران نباش، ديگر مدت زيادى به پايان يافتن خدمت سربازىام نمانده است. انشاءالله پس از اتمام خدمتم بار مخارج خانه را خود بر دوش مىگيرم.
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_عبدالله_ابراهیمی
#خره #عسلویه
#خور_ابوموسی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir